سخنرانی دکتر فرشاد مومنی

سخنرانی دکتر فرشاد مؤمنی در مؤسسه ایما                                                             تاریخ: 29/10/97

بسمه تعالی

سخنرانی دکتر فرشاد مومنی درموسسه ایما درروز شنبه 29 دی ماه 97  درجمع فرهنگیان اصفهان

ابتدا جناب اقای مدنیان رئیس هیئت مدیره موسسه ایما ضمن معرفی جناب اقای دکتر فرشاد مومنی اشاره ای به سمپوزیم 23 سال قبل که درمورداهمیت اموزش ابتدایی بود مطالبی را بیان نمودند وازدونفر از اعضای هیئت امنای موسسه ایما اقایان محمدجواد احمدی و رحیم محمدی به خاطر زحماتشان دراموزش وپرورش قدردانی بعمل امد ، سپس جناب اقای دکتر فرشاد مومنی سخنرانی خودرا درمورد " نقش اموزش پرورش درتوسعه " شروع نمودند :

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام به همه حضار گرامی برای من واقعاً توفیق بزرگی است که در جمع همکاران بسیار عزیزم، فرهنگیان گرامی کشور حضور داشته باشم و امیدوارم از همه آنچه که در این جلسه مطرح می شود خیری هم برای امروز و فردای کشورمان حاصل بشود واقعیت این هست که من نمی توانم دراصفهان حضور پیدا بکنم و ذکر خیری از یکی از بزرگ ترین معلم های زندگی خودم نداشته باشم، شاید یکی از بزرگترین توفیقات من در زندگی آشنایی با آیت الله شهید دکتر بهشتی بود و حقیقتاً برایم قابل بیان نیست ابعاد بدهی ها و بدهکاری هایی که به این مرد بزرگ دارم و امیدوارم که خداوند به  ایشان علو درجه عنایت کند و ما را لیاقت بدهد که شاکر نعمت ها و حقوق ایشان باشیم. در شرایط کنونی که کشورمان با انواع و اقسام گرفتاری ها و بحران ها روبروست طبیعتاً همه آنهایی که دل در گرو ایران و نظام جمهوری اسلامی دارند از خودشان می پرسند که چه باید کرد؟ و ما چه می توانیم انجام بدهیم؟ من می خواهم خدمتتان عرض بکنم که واقعاً چنین مجموعه هایی مثل یک مائده ی آسمانی می ماند و امیدوارم همه انشاءالله بتوانید قدر یک همچین مجموعه هایی را بدانید و شکرش را هم به جا بیاورید،  در چهار چوب مناسبات کنونی مسائل اقتصادی سیاسی ایران وقتی که بحث می شود که چرا اوضاع این گونه است ذهن ها به هر جایی می رود الا آن جایی که باید برود.  آن جایی که باید برود از نظر من مسأله ی پیوند نظام دانایی با نظام تصمیم گیری و تخصیص منابع است. جای بسیار دریغ و تاسف هست که با این همه تلاش های دلسوزانه ای که صورت می گیرد، هنوز در جامعه ی ما آمادگی لازم برای ریشه یابی اوضاع و احوال کنونی کشور از منظر دانایی فراهم نیست. ما الان بیشتر ذهنمان می رود به سمت اینکه قیمت نفت چه تحولاتی پیدا کرده، تحریم های آمریکایی ها چه فشاری ایجاد کرده، بحران آب چه ماجرایی برای ما ایجاد می کند، بحران صندوق های بیمه ای و بحران وام ها و مواردی از این قبیل در حالیکه وقتی که شما از بیرون نگاه می کنید و از نظر ملاحظه های توسعه نگاه می کنید، ملاحظه می فرمایید که شاید هیچ عنصری قدرت توضیح دهندگی اش برای شرایط کنونی ایران به اندازه ی شکاف معنی دار بین ظرفیت های دانایی موجود در این کشور و میزان رسوخ آن دانایی ها در فراینده های تصمیم گیری و تخصیص منابع، قدرت توضیح دهندگی در این زمینه ندارد.  با کمال تأسف ما بیشتر در زمینه ی دانایی به آن وجوه نمایشی ماجرا عنایت می کنیم، در حالیکه اصل ماجرا این است که ببینیم از این ذخایر دانایی انباشت شده چه میزان آن به کار گرفته می شود، در همه عرصه های حیات جمعی. احتمالا شما میدانید که یک گزارش سالانه ای است که بانک جهانی در می آورد که به آن می گویند گزارش توسعه جهانی. و این کتاب که هر سال منتشر می شود تقریبا جزء با کیفیت ترین متونی است که در سطح جهان در زمینه ی توسعه منتشر می شود. این ها در هر سال یکی از مسائل حیاتی مؤثر بر سرنوشت توسعه را زیر ذره بین می گذارند و مسئله را صورت بندی نظری می کنند. بعد از دل آن صورت بندی نظری و از دل آن مفهوم بندی یک شاخص هایی استخراج می کنند که آن شاخص ها معنای سنجش وضعیت هر کشور به تنهایی و در مقایسه با بقیه ی کشورها است. معمولاً این گزارش های سالانه در چهار برش اوضاع نسبی هر کشور را گزارش می کند. این چهار برش یکی این است که  در زمینه ی خاص وضعیت میانگین جهانی را به حساب می آورند، اندازه می گیرند،  بعد نسبت اوضاع هر کشور با آن میانگین جهانی سنجیده می شود. یک برش میانگین کشورهای پیشرفته صنعتی است، یعنی اگر یک کشوری بخواهد خودش را با استانداردهای سطح بالای دنیا مقایسه کند از آن شاخص استفاده می کند. یک شاخص دیگر شاخص میانگین اوضاع کشورهای در حال توسعه  است وشاخص چهارم هم وضعیت کشورهای خام فروش دنیا را مورد سنجش قرار می دهد. در تاریخ اندیشه ی توسعه،  گزارش توسعه جهانی سال 1998 یک نقطه ی عطف در اندیشه توسعه داشته. دلیلش این است که در آن سال برای اولین بار سنجش سطح توسعه کشورها را بر حسب میزان کار بست دانایی در خلق هر واحد ارزش افزوده در نظر گرفته اند. یعنی در واقع بحث آن ها این بود که این دانایی هایی که در کشورهای دنیا انباشته می شود، چه کمکی و چه میزان به ارتقا توانایی ها و بنیه ی تولیدی کمک می کند. من می خواهم خدمتتان عرض بکنم که برای اولین بار در آن گزارش ایران از نظر سطح توسعه نیافتگی به ربع چهارم کشورهای دنیا پرتاب شد. چون ما همه چیزها را با نفت می توانیم پنهان بکنیم، به لطف در امدهای نفتی تا قبل از این تاریخ هر مقایسه ای که در استاندارد بین المللی انجام می شد، ایران در قسمت انتهایی نیمه اول کشورهای دنیا قرار داشت، یعنی ما جزء متوسط های به نسبت خوب ارزیابی می شدیم. ولی وقتی که  این گزارش در آمد آن چیزی که اتفاق افتاده بود این بود که میزان سهم دانایی در خلق ارزش افزوده درایران حتی از میانگین کشورهای خام فروش دنیا هم کمتر بود. به همین خاطر هم هست که  از آن زمان با یک وسعت بیشتری وقتی که در حیطه ی مسائل توسعه بحث می شود به ایران که می رسند می گویند the paradox of the iran معمای ایران، متناقض ایران. ماجرا چیست؟ ماجرا این است که در دوران بعد از انقلاب اسلامی ما شاهد یک توجه بی سابقه، هم از ناحیه حکومت و هم از ناحیه مردم به آموزش بودیم ولیکن اثر عملی این آموزش ها بسیار ناچیز است و در بعضی از زمینه ها منفی است. این واقعاً یک ماجراهای خیلی قابل اعتنا دارد که ما چون به شکل و ظاهر و نمایش این چیزها اهمیت می دهیم، این ها را کمتر مورد توجه قرار می دهیم. بیشتر می رویم سراغ آن چیزهایی که قابل نمایش باشد و آنها را برجسته بکنیم. اگر ما بخواهیم به زبان عدد و رقم صحبت کنیم بر اساس داده های سرشماری سال 1365 از کل جمعیت ایران تعداد کسانی که دانش آموخته دانشگاهی بودند در مجموع 180 هزار نفر بوده و سال 1395 که آخرین سرشماری است که در ایران انجام شده این تعداد، شما حدس می زنید به چند رسیده باشد، 13 میلیون. یعنی در یک دوره ی سی ساله ما از 180 هزار دانش آموخته دانشگاه رسیده ایم به 13 میلیون، اما از آن طرف اقتصاد ایران با بحران بهره وری ملی روبرو است. ما از نظر بهره وری یکی از بدترین وضعیت ها را در کشورهای دنیا داریم. حتی مثلا  در سازمان بهره وری آسیایی ما قابل مقایسه با امثال ویتنام و فیجی نیستیم. حالا فیجی را بعضی ها اسمش را هم نشنیده اند، یک جزیزه ی کوچکی است با چند صدهزار نفر جمعیت. بحث سر این است که چرا ما به این مسائل بنیادی کمتر می پردازیم. اگر بخواهیم پاسخی در خور در این زمینه جستجو کنیم،  این پاسخ در خور یک بخش هایی از آن بر می گردد به ساختار نهادهای کشور، که در این ساختار نهادی، یکی از ارکان مهمش نظام پاداش دهی است. در آن جا این پرسش مطرح می شود که در ایران به دانایی بیشتر پاداش داده می شود یا به فعالیت های غیر مولد؟ خوب این مسأله واقعاً تاریخی است و ما تا به امروز هم درباره آن فکر بایسته نکرده ایم . از منظر توسعه درهای اقتصاد ایران همچنان روی همان پاشنه های قدیمی می چرخد و با وجود این که ایران بر اساس مسأله ای که عرض می کنم در دنیا شاید از یک جهاتی حتی منحصر به فرد باشد. ببینید مثلا در قرن بیستم می گویند فقط دو تا کشور بودند که در یک قرن دو جنبش فراگیر اجتماعی تجربه کردند که هدفش برون رفت از دور باطل توسعه نیافتگی بوده است، یکی ایران است که دو تا جنبش فراگیر اجتماعی داشته یکی در ربع اول قرن بیستم با عنوان انقلاب مشروطیت و یکی هم در ربع پایانی قرن بیستم با عنوان انقلاب اسلامی .  حالا سوال این است که چرا این جنبش های فراگیر هم نتوانستند این مناسبات را تغییر بدهند. پس معلوم می شود ما با یک مساله خیلی فراگیر جدی روبه رو هستیم و این مساله منحصرا از طریق جلب مشارکت همگانی و ایجاد یک اراده ی جدی همگانی قابل حل و فصل است. به غیر از ما در قرن بیستم چین است که آنها هم در یک قرن دو جنبش فراگیر اجتماعی داشته اند، حالا ما هم می توانیم از خودمان سوال بکنیم که چین چرا آن اوضاع را پیدا کرده و چرا ما این اوضاع را؟!! از منظر توسعه طلبی و مطالبه ی کیفیت زندگی بهتر.  ایران یک امتیاز حتی نسبت به چین دارد، آن امتیاز چیست؟ ما در سال های میانی قرن بیستم هم دوباره یک جنبش فراگیر اجتماعی داشتیم تحت عنوان جنبش ملی شدن نفت که آن هم کاملا یک جنبش فراگیر اجتماعی با مضمون توسعه خواهی بوده، ولی به طور همزمان مردم در آن جنبش هم مثل دوتا جنبش دیگر هم نسبت به استعمار و هم نسبت به استبداد مرزبندی کردند. سوال این است که چرا ما نمی توانیم ،  علیرغم اینکه این همه می خواهیم و تقریبا در هر نسلی یک بار این خواسته را نشان می دهیم، چرا نمی توانیم غلبه پیدا بکنیم؟ اگر واقعا مثلا نظام آموزشی ما یک نظام آموزشی مساله محور بود، باید همه استعدادها و ظرفیت های آموزشی و پژوهشی مان درگیر این مساله می شد. پس معلوم می شود که به غیر از آن ساختار نهادی که اشکالات جدی دارد، نظام اموزشی ما هم اشکالات جدی دارد .  بنابراین اگر بخواهیم واقعا به شیوه ی عالمانه از این گرفتاریها بیرون بیاییم باید به این پرسش پاسخ دهیم که چرا در نظام تصمیم گیری و تخصیص منابع ما تمایل اندک و بسیار ناچیزی وجود دارد، برای کار بست علم؟ چرا بیشتر غیر علم در این زمینه فعال است؟ برای اینکه فقط یک تصوری در این زمینه داشته باشید که ما داریم با خودمان چه می کنیم؟ یک مثال برای شما می آورم. در همین کتابی که آقای مدنیان عزیز فرمودند یعنی "کتاب اقتصاد سیاسی توسعه در ایران امروز" در مقدمه اش من این را آورده بودم. به گمان خودم ، خواستم بگویم ما یک تجربه وحشتناک و بسیار پرهزینه در ایران انجام داده ایم. نیتم واقعا این بود، که این ضبط بشود و ما راجع به آن فکر بکنیم. بر اساس گزارش های رسمی ، گفته می شود در فاصله 1385 تا 1395 از محل در آمدهای مربوط به صادرات نفت و گاز و غیر نفت در مجموع چیزی حدود 621 میلیارد دلار به اقتصاد ایران تزریق شده است ،  می خواهیم ببینیم رابطه ی دانایی و توانایی آموزشی چیست؟ در حالیکه این میزان منابع به اقتصاد ایران تزریق شده، آمار جمعیت شاغل ایران 18 هزار نفر تغییر کرده است . من در این کتاب نوشته ام که اگر این مملکت با غربت اندیشه توسعه روبرو نبود به جای این بحث های زنده باد و مرده باد... و به جای اینکه به  اشخاص بند کنیم، باید می آمدیم ببینیم آن اندیشه هایی که کشور را این طور اداره کرده است، واجد چه ویژگی هایی است و با چه سطحی از دانایی کشور را اداره کرده که ما با خودمان یک همچین کاری کرده ایم. ببینید الان در مورد ایران می گویند پارادوکس ایران ،  اما در مورد چین می گویند، معجزه ی چین! بعد می گویند که این معجزه چین مهم ترین مؤلفه یا کنشی که قدرت توضیح دهندگی بیشتر دارد چیست؟ مثلا فرض کنید ده تا گزینه است که توضیح می دهند که چین چون این دقت ها را کرده توانسته این کارنامه را داشته باشد. اما آن عنصری که بالاترین سطح توافق درباره اش وجود دارد به عنوان یک عنصر بسیار تعیین کننده، قدرت تقریباً بی نظیر چین در خلق فرصت های شغلی مولد است. مثلا سازمان بین المللی کار مطالعه کرده و می گوید معجزه چین زیر بنایش از سالهای پایانی دهه 1970 شروع شده و محاسبه های ILO (سازمان بین المللی کار) می گوید که از 1978 تا 1996 یعنی دریک دوره کمتر 20 سال چینی ها یک چیزی حدود 330 میلیارد دلار سرمایه گذاری کرده اند و با کمک این 330 میلیارد دلار 224 میلیون فرصت شغلی ایجاد کرده اند. این که ما با خودمان چکار کردیم را شما از دل این مقایسه می توانید بهتر درک کنید. ما با یک چیزی حدود دو برابر آن رقم، 18 هزار فرصت شغلی به جمعیت خالص فرصت های شغلی اضافه نموده ایم. آن ها با نصف آن منابعی که ما مصرف کرده ایم 224 میلیون فرصت شغلی ایجاد کرده اند. علت این است که ما بیشتر به آن وجوه نمایشی اهمیت می دهیم در صورتی که اول باید آن کانون های  اصلی ماجرا را درک کنیم و بعد وارد جزئیاتش بشویم. با این مقایسه شما متوجه می شوید که ما برای توضیح ناکامی ها و ناتوانی هایمان هر چیزی را می توانیم بهانه کنیم، الا کمبود منابع. گرفتاری ما کمبود نیست، ولی اگر دقت کرده باشید دراین زمینه ما با یک پارادوکس جدی روبرو هستیم. در دوران هایی که مثلا منابع ارزی ما افزایش پیدا می کند و اوضاع خوب است، به جای اینکه بهتر شود ده ها برابر بدتر می شود. همه به ما می گویند هر چه فریاد دارید بر سر نفت بکشید، یعنی می گویند ما مقصر نیستیم، تقصیر نفت است که اوضاع این جوری می شود. بعد از اینکه در آمدهای نفتی کاهش می یابد، می گوییم حالا که در آمد نفتی نیست پس چرا باز دوباره کسی کاری نمی کند. می گویند ما پول نداریم، وقتی پول نداریم چه کاری می توان انجام داد؟ یعنی ما هنوز از نظر اندیشه ای تکلیفمان روشن نیست، که بالاخره منابع چیز خوبی است یا بد است ؟ ما کم داریم یا زیاد داریم. محاسبه هایی وجود دارد در استانداردهای بین المللی  که اگر یک کشوری بتواند  و بخواهد یک میلیارد دلار در آمد خالص کسب کند، باید حداقل یک چیزی حدود 150 میلیارد تولید داشته باشد ، تا بتواند از آن یک میلیارد دلار خالص درآمد کسب کند. خوب حالا بحث بر سراین است که ما سالانه چند ده میلیارد دلار را بدون زحمت در اختیار این نظام تصمیم گیری و تخصیص منابع قرار می دهیم ولی از دل آن چیزی در نمی آید. بررسی هایی که د ر تاریخ اقتصادی ایران شده می گویند این یک مسأله ریشه دار تاریخی است، با جابجایی افراد و با تغیر بزک ها و امثال این ها، مسأله حل نمی شود. اساس ماجرا این است که درایران لااقل از اول انقلاب صنعتی تا به امروز، تولید دغدغه حاشیه ای حکومت ها بوده واصل و اساس اداره کشور روی رانت قرار داشته است. مسأله این است که به همان دلیل فرآیندهای تصمیم گیری و تخصیص منابع، علم فصل الخطاب نیست. بنابراین از نظر من شاید هیچ عبادتی در شرایط کنونی ایران به اندازه این نباشد که ما تلاش کنیم که برای علم یک نیروی اجتماعی ایجاد کنیم، یک نیروی اجتماعی که ساختار قدرت به این جمع بندی برسد که اگر به صورت غیر کارشناسی تصمیم گرفت، ضرر می کند. مثلا در دوره ی 84 تا 92 از این منظر یک شرایطی را تجربه کردیم که کسی در یک مسئولیت سطح بالا آمد به مردم ایران در ربع اول قرن بیست و یکم، این جوری روحیه داد و گفت ملت عزیز ما بدانند که فرزندانشان در دولت خیلی زحمت می کشند ،  به عنوان نمونه ایشان فرمودند که ما فقط در همین جلسه اخیر هیأت دولت، 280 تا مصوبه داشته ایم. واقعا چون من به مسائل توسعه ایران فکر می کنم، این حرف خیلی سنگینی به نظرم رسید. آمدم این را شبیه سازی کردم گفتم خدایا چه جوری آخر می شود دریک جلسه مثلا 2ساعت و نیم 280 تا مصوبه داشت. من آمدم شبیه سازی کردم . گفتم فرض می کنیم که مثلا تصمیم گیری در دولت آن عزیز این طوری باشد که بگوید عزیزان موضوع مصوبه شماره فلان این است،  من هم نظرم این است، صلوات. شبیه سازی کردم که حتی اگر این طوری تصمیم گیری شود، باز ما نمی توانیم در یک جلسه 5/2 ساعته 280 تا مصوبه بگذرانیم. ولی آن عزیزی که آن عبارت ها را به زبان می آورد در ذهنش چیست؟ در ذهنش این است که مردم خوشحال می شوند، از شنیدن یک چنین چیزی. یعنی این را یک هنر تلقی می کند. و این معنایش این است که ما بر یک مجاهدت فرهنگی فراگیر نیاز داریم ،  برای علم نه در شعار و ادعا بلکه در عمل یک جایگاه جدی تدارک ببینیم. ماجرا این است که به محض اینکه تصمیم گیری ها متمایل به رانت شد و از دانایی و تولید محوری فاصله گرفت امکان ندارد یک چنین کشوری نجات پیدا کند. مثلا ما امروز صحبت می کنیم که ابتدای سال 2019 است ولیکن من می خواهم آن چیزی را که خیلی کلیدی هست را برای شما رمزگشایی کنم، آن وقت ببینم مثلا آموزش هایمان را چه طوری باید به سمت اصلاح وبهبودپیش ببریم. ماجرا این است که می گویند کل داستان توسعه منوط به این است که ما دو گروه هم راستایی ایجاد کنیم، این دو گروه هم راستایی چیست؟ گروه اول این است  که آن سازوکارهای نهادی که امکان این را می دهد که بین منابع فردی و جمعی هم راستایی ایجاد بشود، یعنی اگر افراد در جستجوی حداکثر کردن نفع شخصی خودشان هستند، به منافع جمعی لطمه نزنند و اگر امکان داشت کمک هم بکنند. یکی این است و دومی هم این است که می گویند بین ملاحظه های کوتاه مدت و ملاحظه های بلند مدت هم راستایی بشود. من می گویم برای اینکه چنین اتفاقی بیفتد واز دل آن توسعه در بیاید، فقط در جامعه هایی امکان پذیر است که دانایی محور و تولید محور باشند. یعنی پیوند بین دانایی و تولید یک پیوند ناگسستنی باشد. من واقعاً اگر به جای شورای عالی انقلاب فرهنگی بودم ترجیح می دادم به جای اینکه مثلا به دانش آموران تعلیمات دینی و احکام یاد بدهیم که این ها ایمان پیدا کنند، می آمدم روی معجزه ی دانایی متمرکز می شدم. چون آن چیزی که بر اساس قرآن باعث مباهات خداوند شد و ما می گوییم خداوند منتهای بی نیازی است ،  یک طوری شده که خودش انگار از خودش راضی شده . و آن به این صفت ممیزه ی انسان ها بر می گردد، یعنی دانایی! معجزه ی دانایی! الان مثلا با ارتقا و پیشرفت هایی که در چارچوب اقتصاد مبتنی بر دانایی پیش آمده یک ابعاد جدیدی از این معجزه ی دانایی هویدا شده است. مثلا می گویند اگر دانایی وارد تولید شود بازدهی صعودی می شود. یعنی جهش های غیر عادی پیدا می کند. چرا این طوری است، برای اینکه می گویند درمیان نهاده های مختلفی که در تولید وارد می شود، دانایی تنها نهاده ای است که استهلاک در آن موضوعیت ندارد. حدود 15  معجزه برای دانایی شمرده شده که الان مجال نیست من با جزئیات وارد آن ها بشوم، ولی می خواهم این را عرض کنم که از نظر من بزرگ ترین خدمتی که علم اقتصاد در این زمینه به تمدن بشری کرده این است که نشان داده، در هیچ عرصه ای هم راستایی بین منافع فردی و جمعی به اندازه ی دانایی نیست. تعبیر فنی اش این است که می گویند سرریز اجتماعی دانایی از سرریز فردی آن بیشتر است. یعنی چه؟ یعنی اگر فردی فقط و فقط بر اساس انگیزه ی نفع شخصی برود علم کسب کند، جامعه از آن بیشتر نفع می برد. این چه پدیده ای است؟ پس وقتی که در فرآیند های تصمیم گیری و تخصیص منابع ، دانایی راه پیدا نمی کند، یعنی ما خودمان را با دست خودمان محروم می کنیم؟ نیازی هم به استکبار جهانی نیست، خودمان این کارها را جلو می بریم. این که سرریز جمعی دانایی از سرریز فردی آن بیشتر است. یعنی طرف حتی اگر هیچ انگیزه ای و رغبتی به خیر رسانی اجتماعی نداشته باشد، بدون اینکه بخواهد، جامعه از او بیشتر از خودش بهره می برد. حالا پیوند آن با تولید چیست؟ مثلا در تحولات جدیدی که در عصر دانایی و انقلاب دانایی مطرح شده آمده اند چند نوع برش داده اند، برای اینکه دانایی را با اجزاء اش و با مؤلفه های کلیدی اش بهتر شناسایی کنند. چند نوع برش داده اند. مثلا شما از این زاویه می توانید حتی نظام آموزش حوزوی کشور را هم مورد ارزیابی قرار دهید. چرا امثال بهشتی و مطهری در محصولات حوزه های علمیه ما اینقدر اندک و استثنایی اند؟ پاسخش را از این زوایه می توانید به دست آورید؟ از زاویه های دیگر هم می شود. من این توفیق را داشتم که سال گذشته  در نخستین سالگرد فوت آیت الله موسوی اردبیلی در قم یک مجلس بزرگداشتی گذاشته بودند و در آن نشستی که من به اصطلاح تنها غیر روحانی سخنران در آن جلسه بودم. یک برش را آن جا معرفی کردم. در یک برش می گویند که کل دانایی را می شود به چهار گروه تقسیم کرد. دانش چرایی؟ دانش چیستی؟ دانش کیستی ؟ و دانش چگونگی؟ بعد می گویند ضریب اهمیت دانش چگونگی تقریباً 9 برابر آن سه تای اولی است . برداشت های ما این طور نشان می دهد که نظام آموزشی  حوزوی ما اساسا روی ان سه تای اول استوار است و آنهایی که جنبه ی استثنایی پیدا می کنند نه به صورت سیستمی، به صورت فردی، اهمیت دانش چگونگی را متوجه می شوند و روی آن متمرکز می گرد ند . بعد آنجا این را عرض کردم و گفتم که از دل آن دانش چرایی و چیستی و کیستی، حداکثر دستاوردی که می تواند ظاهر بشود در پاسخ به مسائل و مشکلاتی که وجود دارد،  این است که یا بگویند بلااشکال است یا بگویند احوط ترک آن است. یعنی یا می گویند این کار را بکن، یا نکن. بعد من عرض کردم که با این بلااشکال است و احوط ترک است، سیستم نمی شود بنا کرد. قبل از انقلاب عموماً مقلدان از مراجع خود در مواجهه با مسائل پرسش می کردند، و در دو گروه عمده پاسخ های خود را دریافت می کردند. کسی هم مشکلی نداشت. ولی اگر بخواهید به نام دین جامعه را اداره کنید و سیستم بنا کنید، به دانش چگونگی نیاز دارید . این دانش چگونگی را لااقل در آن اسلام شناس های بزرگی که ما حشر و نشر با آنها داشتیم هیچ کس در سطح شهید بهشتی متفطن(زیرکی)  به آن نبود. اگر انشاء الله یک بار توفیق شود و راجع به اسلوب و روش شناختی شهید بهشتی برای شما صحبت کنم، آن جا می توانم با تفسیر و جزئیات بیشتر در این زمینه نکاتی را تقدیم کنم. ولی واقعاً اندیشه های شهید بهشتی در این زمینه مثل معجزه می ماند. و اگر یک کسی کل آثار ایشان را بخواند آن وقت می تواند از دل آنها رمزگشایی بکند، هم برای اینکه بفهمد چرا بهشتی اینقدر ممتاز و متمایز بود و هم برای اینکه شما می توانید از این راه متوجه شوید که چون اداره کشور از اصول و موازین شهید بهشتی فاصله گرفته، ما دچار این گرفتاری ها شدیم. یک برش دیگر هم وجود دارد و آن، این است که کل ذخیره دانایی بشر را تقسیم می کنند به دانش آشکار و دانش ضمنی. بعد می گویند مهم ترین ویژگی دانش های آشکار این است که به اصطلاح مکتوب می شود وبه صورت غیر قائم به شخص، قابل انتقال به دیگران است. یعنی یک نفر یک کتابی می نویسد، یک نفر دیگری در یک گوشه دیگر عالم می آید و از آن استفاده می کند. اما دانش ضمنی ، دانشی است که از طریق انجام دادن کار حاصل می شود. بعد مطالعه هایی وجود دارد که می گوید وزن و ضریب اهمیت دانش ضمنی در کل ذخیره دانایی بشر بیش از 90 درصد است و وزن و ضریب اهمیت دانش آشکار کمتر از 10 درصد. پس از این منظر هم نظام آموزش های مدرن ما چه در آموزش های عمومی  چه در آموزش های عالی بزرگترین کاستی آن این است که به جای اینکه توانایی های آموزش گیرندگان را هدف قرار دهد، پرکردن حافظه های آنان را هدف قرار داده است. این آن تغییر بنیادی است که باید با جزئیاتش واردش شد. در عین حال گفته می شود که ضریب اهمیت آموزش های پایه در این زمینه چندین برابر آموزش های عالی است و اگر می خواهید بدانید که ما چرا اینقدر ناکارآمد عمل می کنیم، شما نگاه کنید از 1368 تا امروز استراتژی کلی آموزشی ما کم منزلت کردن آموزش و پرورش و عمده کردن آموزش عالی است. و در آموزش عالی هم باز استراتژی اصلی بسط آموزش های تکمیلی بوده، یعنی آن دانایی هایی که ما به ازای عینی از نظر تقاضا برایش در جامعه وجود ندارد. یعنی فرض بفرمایید که چه در بخش کشاورزی و چه در بخش صنعت ایران، بیش از 85 درصد شاغلان دارای تحصیلات دیپلم و کمتر هستند. یعنی کانون اصلی تقاضا برای ارتقاء ایران که از کانال بخش های تولیدی اتفاق می افتد، آموزش های عمومی است. این در حالی است که متأسفانه در ایران اعتنا به آموزش عالی غیرعادی زیاد شده و اعتنای بایسته و توسعه گرا به آموزش های عمومی که در آموزش و پرورش ارائه می شود، در کمترین حدش است. شما نگاه کنید ،  فرض بفرمایید از منظر گذران عمر ومعیشت ، آنهایی که در گیر در آموزش های عمومی هستند ، غیر نوادر و استثناهایی، جدی ترین مشکل را دارند. یعنی این نظام پاداش دهی هدف گذاری اش خیلی اشتباه بود. مسأله بسیار مهم دیگر این است که وزن و ضریب اهمیت منابعی که کشور آزاد می کند برای آموزش عمومی هم،  جز استثناهایی که گاهی اتفاق می افتد، یک روند کاهنده را به نمایش می گذارد. من خودم یک مطالعه ای چند وقت پیش کرده بودم، و آن اینکه در دوره 1384 تا 1390 که ایران در قله تاریخی در آمدهای ارزی قرارداشته بنابر گزارش بانک جهانی و در سال 1390 که این آخرین سالش است که ما در اوج درآمدهای نفتی بودیم. در آن سال نسبت سهم بودجه آموزش و پرورش به تولید ناخالص داخلی در ایران 2/3 درصد بوده است. شاید این عدد به خودی خود چیزی نگوید،  ولی در مقایسه و نسبت سنجی معلوم می شود این عدد یعنی چه؟ ببینید در همان سال کشورهای به شدت فقیروبا درامد اندک این سهم برایشان 1/4 درصد بوده است ، یعنی ما چیزی حدود 30 درصد ازمیانگین کشورهای به شدت فقیر کمتر به آموزش های پایه مان اهمیت دادیم. میانگین جهانی این شاخص در همان سال 4/4 درصد است. خوب شما می دانید که میانگین جهانی یک شاخص ایده آل نیست یعنی یک مجموعه ی حدود دویست کشور هستند که صدوهفتاد، هشتاد تا از آنها یا مثل ما هستند یا بدتر از ما هستند. شما می دانید که مثلا ما یک چیزی حدود 37 درصد از میانگین جهانی هم کمتریم. حالا اگر وارد جزئیاتش بشویم که ما  در بعضی از کارهایمان، این کار را هم کرده ایم. مثلا، همیشه این طوری است که بخش بزرگی از منابعی که به آموزش و پرورش تخصیص داده می شود مربوط به حقوق و دستمزد است، در حالیکه متر اصلی که با آن اهتمام دولت به کیفیت آموزش های پایه سنجیده می شود، میزان هزینه هایی است که-  حالا یک اسم خاص هم دارد که برای تجهیزات کمک آموزشی در اختیار مدارس قرار می گیرد-  ( سرانه آموزشی و تجهیز مدارس)،  روند نزولی آن خیلی شدیدتر از روند کلی اعتنا به آموزش و پرورش است. می خواهم به شما بگویم، وقتی که بین نظام دانایی و نظام تصمیم گیری و تخصیص منابع شکاف اتفاق می افتد ما چه طوری سوراخ دعا را گم می کنیم! نوع نگاه حکومت به مسأله سلامت مردم هم در ایران خیلی شباهت نزدیک دارد به آموزش. مثلا سهم پرداخت از جیب برای هزینه های درمان و سلامت در ایران تقریباً یک چیزی حدود 5/3 برابر میانگین  جهانی است. اگر بخواهیم با یک چنین شاخص که آن قبلی را مطرح کردم  همین را هم زیر ذره بین بگذاریم.  شما نگاه کنید سهم اعتبارات دولتی سلامت را ،  من آمدم باز برای اینکه سوبسید بدهیم به دولت گرامی ،  من سال 1393 را مبنای سنجش قرار داده ام،  چرا آن سال را؟ برای اینکه در آن سال حکومت تحت عنوان طرح تحول سلامت یک تزریق به حیطه سلامت کرده یعنی خیلی نسبت به گذشته بیشتر توجه نشان داده است . حالا صرف نظر از اینکه آن توجه بیشتر در سایۀ چه خطاهایی به ضد خودش تبدیل شد آن یک دلیل دیگری دارد ،  ولی از نظر اهتمام،  ببینید در سال 1393 سهم اعتبارات دولتی سلامت از تولید ناخالص داخلی در ایران یک چیزی حدود 8/2 در صد بوده یعنی ما یک مقدار از آنها بهتریم ،  اما میانگین جهانی این شاخص 6 درصد است . یعنی ما یک فاصلۀ بسیار معنی داری در این زمینه داریم . ما این را ضرب المثل تلقی می کنیم که می گویند، بزرگترین بلوغ فکری ای که در حیطۀ مطالعات توسعه پدیدار شده این است که انسان باید هدف برنامه های توسعه باشد . پس اگر ما به نام برنامه توسعه فشارهای معیشتی و سلامتی و سواد مردم را تشدید کنیم معلوم می شود که فهمان از توسعه فهم معیوبی بوده است.  ما می گوییم انسان باید هدف برنامه های توسعه باشد و در عین حال می گوییم که  انسان ها مهم ترین ابزار تحقق توسعه هم هستند.  از این زاویه که نگاه کنیم . شما ملاحظه می فرمائید این که انسان ها چه میزان ابزار تحقق توسعه هستند،  از مسیر ترکیب اشتغال و کیفیت اشتغال ردگیری می شود، ما از آن می فهمیم که اوضاع چه خبر است؟ مثلاً مطالعات موجود که بر اساس داده های رسمی صورت گرفته است می گوید که میانگین نرخ مشارکت ایرانیان چیزی حدود 39 درصد است طی سه دهۀ گذشته. این یعنی چه؟ یعنی که از آن جمعیتی که در سنین فعالیت هستند دو سوم از آنها با معاذیر موجه یا ناموجه هیچ نقشی در تولید ملی نداشته یعنی ما در جلب مشارکت فاجعه آمیز رفتار کرده ایم و فاجعه آمیزترین قسمت ماجرا کجاست؟ اینکه نرخ مشارکت زنان در ایران تقریباً یک سوم میانگین جهانی است و این در حالی است که طی سه دهۀ گذشته تقریباً به ازاء هر سه دانشجویی که وارد دانشگاه ها شده اند ، دو نفر از میان زنان بوده است.  یعنی زنان هم آمادگی شان را اعلام کردند و هم بخش بزرگی از هزینه ها را خانواده های آنان پرداخته اند. ولی بستری برای مشارکت آن ها فراهم نبوده است. کانون های اصلی گرفتاری هایمان را نگاه کنید.  بعد از زنان فاجعه آمیزترین مربوط می شود به جوانان. طی دو دهه گذشته نرخ بیکاری جوانان در ایران همیشه بالای 30 درصد بوده است این ها علامت یک عارضه بزرگی است. این که وقتی علم در فرآیند های تصمیم گیری و تخصیص منابع فصل الخطاب نباشد،  تولید هم به حاشیه رانده می شود . بنابراین مشارکت هم به سمت کاهش چشمگیر کشیده می شود. این ها با همدیگر رابطه دارند یعنی اگر دانش ضمنی ضریب اهمیتش در کل دانایی 90 درصد است فراهم نکردن فرصت های شغلی برای  آنهایی که تحصیل کرده اند و آن هایی که جوان هستند خودزنی و بدترین صورت های خودزنی است. حالا ما می گوییم مثلا علم و تولید در حاشیه اند چه چیزی در متن است. متأسفانه موتور خلق ارزش افزوده اقتصاد ما به چیزی که غیر محترمانه اش می شود ربا،  دلالی و واردات. دانایی در این مملکت باید هویت جمعی پیدا کند و تبدیل به یک نیروی اجتماعی شود. ما باید پرسش های اصلی مان و مطالبه های اصلی مان این باشد. اگر نماینده انتخاب می کنیم و می فرستیم مجلس به او بگوییم که اگر تو داری نمایندگی می کنی و یک تریلی یادداشت دستت هست هر کی می آید یک یادداشت می دهی،  این کار بحران ما را تشدید می کند. تو بیا برو از موضع ملی آن چیزهای حیاتی را دیده بانی کن. ما مطالعه هایی در اختیار داریم که هریک میلیارد دلار واردات کالاهای ساخته شده قابل تولید در کشور،  بین بیست و چهار هزار تا صدهزار فرصت شغلی را در ایران از بین می برد.  از آن طرف صادراتی هم که مبتنی بر خام فروشی باشد دقیقا همین کارکرد را دارد. دقیقا کارکرد اشتغال زدایانه دارد. واقعا اگر تیم هنرمندی باشند این چیزها را قباحتش را و تأثیر برانگیزش را خوب به نمایش می گذراند. باز هم به عنوان مثال ما از یک طرف شعارهای خیلی تند بر علیه استکبار جهانی می  دهیم و بعد از طرف دیگر بچه هامون را خرجشان می کنیم آموزش می دهیم و دو دستی تقدیم آنها می کنیم . یعنی حتی مبارزه ضد استکباری هم اگر دانایی محور بود ثمربخش می شود. اگر به دستتون رسید یک کتابی است که به نظر من یکی از خارق العاده ترین کتاب هایی است که در این سه دهه گذشته به زبان فارسی منتشر شده است به نام ژاپن و سیاست های امنیت اقتصادی آن. نویسنده این کتاب یک آقای ایرانی است به نام دکتر محمدنقی زاده. او دیپلم که گرفته از ایران رفته ژاپن تا دکتری درس خوانده بعد 30 سال هم آنجا اقتصاد درس داده بعد حالا که بازنشسته شده به ایران برگشته و آنچه را که فهمیده از رموز توسعه ژاپن مکتوب می کند که در اختیار همگان قرار بگیرد و انصافاً تا حالا هر چی منتشر کرده کارهای ارزشمندی است. در این کتاب که یکی از اولین کتاب هایی است که ایشان اوایل دهۀ 1370 منتشر کرد،  راجع به الگوی ژاپنی (مرگ بر آمریکا )گفتن صحبت کرده است . ایشان این تعبیر را به کار نبرده من به کار می برم ،  ولی ببینید چه می گوید؟ می گوید که ژاپنی ها وقتی که جنگ جهانی دوم تمام شد نابود شده بودند. بعداً آمریکایی ها به خاطر آن مقاومت قهرمانه ای که آنان کرده بودند آنقدر عصبانی بودند که امپراطور ژاپن را خلع کردند و یک ژنرال آمریکایی به نام مک آرتور را گذاشتند آنجا و او هم چون خیلی اعصابش از آن مقاومت های خیلی عجیب و واقعاً منحصر به فرد ژاپنی ها داغون بود، دستور داد که آن تأسیسات و تجهیزات که در جنگ تخریب نشده است را هم خراب کنند . نیتش این بود که ژاپن به این زودی ها نتواند سر، بلند کند.ژاپنی ها از 1944 به بعد سر را انداختند پایین متمرکز شدند روی علم و تولید. نتیجه اش این شد که -  آقای دکتر نقی زاده متن کامل نطق یکی از نمایندگان سنای آمریکا را گذاشته - که در حالی که به سر می زده به رهبران آمریکا انتقاد می کند که عجب کلاه گشادی بر سر ما رفت. ماجرا چیست؟ ما یک اصطلاحی داریم در اقتصاد سیاسی توسعه که به آن می گوییم الگوی سنتی استعماری تقسیم کارجهانی.  منظور چیست؟ این که تو مواد خام صادر کنی و کالای ساخته شده واردکنی.  آن صادرکننده می شود مستعمره، و آن یکی می شود استعمارگر . آن نمایندۀ سناتور آمریکا حول و حوش 1990 آمده جدول مبادله های تجاری آمریکا و ژاپن را نشان داده و گفته الان ده سال است که ژاپنی ها از آمریکا مواد خام و مواد اولیه می خرند و کالای ساخته شده می دهند. یعنی بدون اینکه  شعارهای شداد و غلاظ بدهند، ادعایی بشود، گرد و خاک راه بیندازند، بگویند انقلاب ما فرهنگی بود و به هر کسی بخواهند هر فحشی را بدهند!  بدون سر و صدا یک همچین کارنامه ای را رقم زدند. اساس ماجرا این است که بین علوم و تولید یک پیوند ناگسستنی وجود دارد و فقط منحصراً وقتی که در فرآیندهای تصمیم گیری و تخصیص منابع ، علم و تولید اولویت داشته باشد ، آن هم راستایی اتفاق می افتد. وقتی که طرف از طریق رباخواری اموراتش را می گذراند منافع خودش را حداکثر می کند ولی بخش اعظم جمعیت را به فلاکت می اندازد،  این نسبتی با توسعه ندارد و ضد توسعه ای است. از این زاویه هم  برای اینکه ببینیدایران ریشه های گرفتاری هایش تا کجاها می رود .  کتاب چارلز عیسوی را بگیرید بخوانید. چارلز عیسوی یک متفکر عرب - آمریکایی است که سال های کرسی تاریخ اقتصادی را در دانشگاه ها روارد را داشته و چون تخصصش اقتصاد خاورمیانه است راجع به ایران هم کار کرده و کتابی دارد به نام تاریخ اقتصادی ایران . او آمده و تاریخ اقتصادی ایران از سال 1800 تا  1900 را گزارش کرده است. این کتاب یک فصلش مربوط می شود به یکی از برجسته ترین متفکرای عصر روشنگری به نام کنت گوبینو که چند سال به عنوان مقام دیپلماتیک فرانسه در ایران اقامت داشته است. صحبت او مربوط به حول و حولش 1850 است یعنی 170 سال پیش است .  کنت گوبینو می گوید که ایرانیان عموماً به گونه ای رفتار می کنند که گویی همگی مادر زاد دلال به دنیا آمده اند. خیلی ها فکر می کند که گرفتارهای ما به نفت مربوط است ولی او این صحبت را 60 ، 70 سال قبل از اینکه اصلاً نفتی در ایران پیدا شود مطرح می کند .  ببینید ماجرا یک ماجرای خیلی ریشه داری  است. در سال 1338 سازمان برنامه ایران یک گروه از برجسته ترین متفکرهای توسعه را از دانشگاه ها روارد دعوت کرد که بیایند به ایران و برای برنامه سوم عمرانی آن مشاوره بدهند .  اینها آمدند و سه چهار سال در ایران بودند.  از دل این سه چهار سال غیر از آن مشاوره هایی که موردی دادند،  هر کدامشان که برگشتند یک کتاب نوشتند. هیچکدام از آن کتاب ها تا پایان دوره پهلوی امکان ترجمه و انتشار پیدا نکرد. چون آنها ترس از ساواک و این چیزها را  نداشتند و مقید به یافته های علمی خود بودند،  خیلی صریح و بی پروا چیزهایی را نوشته بودند. آنها نوشتند ما هم پولشون را داده بودیم ،  ولی قادر به استفاده از آن نبودیم. یکی از آنها در زمانی که هنوز شوک اول نفتی هم اتفاق نیفتاده می گوید ایران محال است توسعه پیدا کند. بعد استدلال می کند و می گوید یافته های ما نشان می دهد که در ایران از طریق سوداگری روی مستغلات و زمین و از طریق رباخواری می شود در آمدهای سرشار بدون زحمت و کم ریسک بدست آورد و می گوید تا زمانی که از این راه ها بشود این جور در آمد کسب کرد ،  به صورت نظام دار، کسی سراغ تولید نخواهد رفت .  استعدادها کانالیزه می شوند در آن مسیرها . حالا اگر به شما نگویند که این کتاب را کی نوشته  اند ؟ یعنی ورقه اولش را  جدا کنند و بگویند این اوصاف را راجع به ایران گفته اند، به نظر شما راجع به چه زمانی صحبت می کنند؟ فکر می کنید مربوط به همین امروز صبح است. آن چیزهایی که اساس ماجرا است و در رابطه با اندیشۀ توسعه در ایران جدی گرفته نمی شود. بنابراین ما علم محوری و تولید محوری را نداریم و چون این گونه است دائم مشکلاتمان بیشتر می شود. آن کاری که همه ما می توانیم انجام دهیم ، این است که در نظر من یک چنین مجموعه هایی ( مثل موسسه ایما  ) می توانند خیلی منشأ خیر و اثر باشند. در این که ببینیم چه می توانیم بکنیم. آنی که دست ماست کار فرهنگی است. شما از زمان سید جمال الدین اسدآبادی که خودش را کشت در این زمینه، سابقه ای تاریخی دارید. کاری که ما می توانیم بکنیم و می تواند حکومت را هم تحت تأثیر قرار بدهد این که کاری بکنیم که علم تبدیل به یک نیروی اجتماعی شود خدا بیامرزد آقای عالی نسب که استاد من بودند. افتخار شان این بود که  می گفتند من در تمام عمرم یک دانه قرص بدون مجوز طبیب  نخوردم. علم محوری کار سختی است ،  ما باید از خودمان شروع بکنیم و بعد انتظار داشته باشیم که حکومت و مسئولین هم این کار را بکنند. کار خیلی سختی است. ولی راه نجات است و ما باید این سختی را متحمل بشویم.  گام دومی که خیلی حیاتی است. ما باید اول یک تمرین های سطح پایین تر داشته باشیم تا بعد آن تبدیل به سیستم بشود،  این که بین دانایی و مهارت های اقتصادی - اجتماعی پیوند برقرار کنیم. الان متأسفانه در چهار چوب پدیده هایی مثل کنکور و از این قبیل ما بچه ها مان را به سمت انزواجویی و به سمت پر کردن بی کیفیت حافظه ها هدایت می کنیم. باید ببینیم چه گونه می شود بتوانیم مسیر را مهارت آموزی های مولد،  چه اندیشه ای و چه عملی قرار بدهیم. این آن کاری است که ما به عنوان جامعه ی معلم های کشورمان می توانیم انجام دهیم و باید از خداوند توفیق بخواهیم که چنین چیزی حاصل بشود .  چون یقین داریم که راه نجات از این مسیر است ولو اینکه پیشرفت ها هم کند و ذره ای باشد،  آخر سر به مقصد می رسیم. گرفتاری فعلی در نظام اداری کشور این است که ما پشت به هدفیم . وقتی که پشت به هدف باشیم هر چه که که پرکارتر عزیزان حرکت می کنند دورتر می شوند باید کمک کنیم که دستاوردهای آن دانایی محوری و خلاقیت محوری آشکار شوند،  طوری که نظام تصمیم گیری به نفع خودش ببینید که در آن مسیر حرکت کند الان اینها به نفع خودشان می بینید که مثلاً فرض بفرمایید یک شوک قیمتی ایجاد کنند، مردم و تولید کننده ها را به فلاکت بیندازند به این حساب که مثلاً پولی در خزانه شان جمع بشود.  هیچ جای دنیا از این مسیر کشوری به توسعه نرسیده است. آن جایی به توسعه می رسند که دولت به جای اینکه این شیوه های کسب در آمد را داشته باشد بیاید یک بستر با ثبات، پیش بینی پذیر، با امنیت حقوق مالکیت ایجاد کند،  اجازه بدهد رونق اقتصادی ایجاد بشود و دولت بیاید مالیاتش را بگیرد. این شرافتمندانه ترین و عالمانه ترین شیوه اداره ی کشور است. درود خدا بر شما.

پس از سخنرانی استاد چند نفر از حضار سوالاتی را مطرح نمودند،  ازجمله : تفاوت دانایی وعلم را توضیح دهید – دیگری گفت : بحث دانایی محوربودن دربرنامه چهارم توسعه هم مطرح بود ولی اقدامی صورت نگرفت ، دلیل این امر چه بوده است ؟ یکی دیگرازحضار مطرح نمود ،  مگرجنبش های اجتماعی که درطول این قرن درایران رخ داده است براساس دانایی بوده است ؟   آقای دکتر درپاسخ به سوالات فوق مطالب زیر را به عنوان پاسخ بیان کردند:

همانطور که انتظار می رفت پرسش هایی که دوستان اصفهانی مطرح کردند پرسش های تأکیدی بود. پرسش هایی که پرسش کننده هم بلد بود و هم اظهار کرد. حالا دوست دارند که از زبان من هم در واقع مطلبی در این زمینه گفته شود. همه ماجرای توسعه این است که ما نمی توانیم این پدیدۀ بسیار پیچیده را فقط با یک عامل توضیح بدهیم. این شاید بزرگترین درسی است که دانش توسعه به ما می  دهد.  می گویند تحلیل هایی که فقط روی یک عامل بخواهد مسأله را توضیح بدهد راه گشا نیست. من یاد دارم چیزی را از شهید بهشتی که خلاصه اش این بود که اقتدارگرایی برای ما ازبیرون  بسته بندی نشده و فرستاده شود. در واقع این ما هستیم که این مناسبات را باز تولید می کنیم .  اگر هم قرار باشد که اصلاح صورت بگیرد باز هم ما هستیم که باید این کار را انجام بدهیم. منتها آن چیزی که خیلی حیاتی است شیوه های آن است. شیوه های آن خیلی مهم است. الان برداشتمان بر اساس آخرین دستاوردهای توسعه این است که می گویند حرکتهای از پایین اگر به صورت سازمان یافته و جدی انجام نشود . کوشش های منحصراً از بالا قطعاً شکست می خورد. در دویست، سیصد سال گذشته چقدر ما آدم های اصلاح گری داشته ایم که از جان مایه گذاشته اند دستاوردهای مقطعی خیلی خارق العاده ای هم به نمایش گذاشتند،  اما پایدار نبود.  علی الظاهر این  مسأله ای است که در سطح دنیا عمومیت دارد ،  متخصص های بزرگی آمده اند، تلاش کردند و رمزگشایی کردند. یکی از آن رمزگشایی های بسیار خارق العاده این است که اول مشکل باید در سطح اندیشه حل و فصل بشود. همان طور که فرمودید،  اگر ما مسائل اندیشه ای را در سطح توسعه حل و فصل نکرده باشیم - چقدر ما استبدادگران را زمین زده ایم - و خودمان مطالبۀ یک مستبد جدید کردیم! توجه می کنید برای اینکه بدانید ماجرا چقدر ریشه دار است .  شما بروید ببینید علی بن ابی طالب در آن سفر کوتاهی که به ایران کرده ، بخشی از ایرانیان را با چه تعبیری خطاب کرده است. اگر آن ماجرا روشن بشود مشخص می شود که از فعل و انفعالات متقابل ماست که  این مناسبات شکل می گیرد. ما اول باید برای خودمان مسئولیت تعریف کنیم و بعد سهم خودمان را در این زمینه روشن بکنیم که کجای کار را می خواهیم بگیریم و از این ذخیره دانایی که وجود دارد استفاده کنیم.  جا دارد و واقعاً خیلی زیاد هم جا دارد که بدانیم هر جایی که توسعه اتفاق افتاده درکی که از دانایی وجود دارد مفهومش دانایی به اضافه توانایی است. ما الان درایران درک مان از دانایی این نیست. ما فقط سپردن به حافظه را ملاک  می گیریم. البته واقعاً از نظر من در مجموع، ایرانیان گرامی طی دو دهه گذشته نسبت به گذشته ی تاریخی شان خیلی رشد نشان داده اند.  اصلاً قابل تصور نیست. آنهایی که در مسائل سیاسی ایران دستی دارند می دانند که در انتخاب آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور ما یک قدم بزرگی به جلو برداشتیم و از آن حالت همه یا هیچ کنار آمدیم و گفتیم که مثلاً نمرۀ 5 که نمره خیلی کمی است از یک بهتر است. یک گام خیلی بزرگ برداشتیم. آن چیزی هم که گفته شد که مگر مبتنی بر دانایی بود پاسخ من این است که متناسب با آن زمان آری! مبتنی بر دانایی بود .  در این 4 دهه هم ما بی سابقه ترین فراز و فرودها را در عملکرد داشته ایم.  یعنی در یک حیطه هایی و در یک دوره های تاریخی خیلی عالی کار کرده ایم.  کارنامۀ خیلی آبرومندی داریم و در یک حیطه هایی ضعف های جدی داریم. بنابراین داوری یک پارچه راجع به کل این ماجرا واقعاً داوری دقیقی نیست. ما در ده ساله اول انقلاب با اینکه غیر عادی تحت فشارها بودیم کارنامه مان خارق العاده بوده است. جنگ که تمام شد بانک جهانی یک گزارش تهیه کرد و اقتصاد ایران و عراق را مقایسه کرد و درمورد ایران از تعبیر معجزه اقتصادی ایران نام برده است.  ما باید عالمانه و ژرفکارانه ببینیم آن مؤلفه هایی که به ما اجازه داده که در دوره آقای خاتمی که من جزء  منتقدان جدی سیاست های اقتصادی ایشان هم بودم، یک نقطه های درخشان خیلی فوق العاده وجود داشت.  ما باید آن نقطه قوت ها را بشناسیم و تقویت کنیم و نقاط ضعف را هم بشناسیم. در همین سند برنامه چهارمی که اشاره فرمودند تقریباً چند تا از کانون های زمین گیری امروز ایران در همان سند برنامه چهارم بوده و آن عزیزی که می گفت من اصلاً برنامه را قبول ندارم ، آن قسمت ها را خیلی جدی گرفت و خیلی هم اجرا کرد. دوست بسیار عزیر من آقای ستاری فر که فکر کنم از اوایل دهه پنجاه با ایشان سابقۀ دوستی دارم ولی این دوستی مانع از این نمی شود که اگر اشکالی به دوستم هم وارد باشد آن را نادیده بگیرم، برنامه چهارم که تحت مدیریت ایشان تهیه شد یک کشکولی بود که همه چیز در آن بود،  اما در آن کشکول یک زاویه هایی باز شده بود که در دوره 84 به بعد از آن زاویه ها استفاده شد و ضررهای بزرگی هم به کشورمان وارد شد.  بنابراین باید آن را هم با دقت مورد توجه قرار بدهیم. آن چیزی که خیلی مایۀ امیدواری است این است که هنوز ذخیره دانایی موجود در کشور از سطح پیچیدگی مسائلی که داریم بالاتر است. گرفتاری این است که نیروی اجتماعی مؤثری نیست و ما دراین زمینه باید خیلی تلاش کنیم و این بیش از هر چیز تابع آن درک و مسئولیت شناسی فردی است. آن چیزی که می خواهد هویت جمعی پیدا کند هم در حیطه ی اندیشه است. هیچ کشوری نمی تواند از دور باطل توسعه نیافتگی بیرون بیاید الا اینکه بتواند عنوان های اندیشه ای شکل دهنده ی وضع موجود را خوب بشناسد و آسیب شناسی کند. ما علم اجمالی داریم که در هیچ حیطه ای چرخ ها خوب نمی چرخد. اینکه این چرخ ها چرا به این وضع و روز افتاده اند ، مبتنی بر کدام اندیشه ها بوده است؟ نه ما در آن زمینه نقص جدی داریم و اختلاف نظرهای خیلی شدید هم وجود دارد. البته اختلاف هایی که بین اقتصاد دان های ما وجود دارد از اختلاف هایی که بین پزشک ها وجود دارد هنوز کمتر است ، ولی در عین حال آن هم خیلی جدی است. اینطوری نیست که ما بدانیم کدام اندیشه ها ما راه به اینجا کشانده است؟ می خواهم این گونه عرض کنم که آسیب شناسی اندیشه های دینی در این زمینه اگر اهمیتش از آسیب شناسی اندیشه های علمی بیشتر نباشد کمتر  نیست. این هم یک حیطه کار بسیار حیاتی است که ما هر سال مثلاً ایام هفتم تیر مراسمی در مؤسسه دین و اقتصاد به نام شهید بهشتی برگزار می کنیم. دو سه سال پیش که ماجرای داعش مطرح شده بود من آنجا در صحبت خودم با حکومت گران گرامی اینگونه صحبت کردم گفتم که اگر شماها واقعاً مرزبندی جدی با اسلام داعش و طالبان و القاعده دارید باید حواستان باشد که بستر نهادی برای رشد قارچ گونۀ طلبه های شبه داعشی، شبه طالبانی در ایران اصلاً کمتر از کشورهای همسایمان نیست و اگر قرار باشد راه نجاتی برای ایران تصور بشود باید به جای اینکه تربیون ها در معرفی اسلام دست کسانی باشد که اغلب بیشتر از اینکه اسلام شناس باشند مداح هستند، البته مداح خوب هم داریم، به جامعه مداح ها جسارت نمی کنیم ولی این تفکری که به نام اسلام می گوید ، کرکرۀ عقل را پایین بیاور، به عدالت اجتماعی هم حساس نباش، فقط مطیع محض باش تفکر طالبان و داعش از نظر اندیشه ای روی این ستون ها استوار می شود. من گفتم به عنوان یک کارشناس کوچک توسعه این است که،  هیچ ابزاری در واکسیناسیون اندیشه ای ایران در برابر اندیشه های شبه داعشی و شبه طالبانی به اندازه ی اندیشه های مطهری و بهشتی و صدر و از این قبیل کارگر نیست.  شما چرا این ها را در آفساید گذاشته اید. عرض کردم ماجرای توسعه واقعاً ماجرای خیلی پیچیده ای است. الان اجمالاً می دانیم که کانال اصلی ، کانال اندیشه ها است، اندیشۀ علمی و اندیشۀ دینی. واقعاً ما حالا که حکومت توجه بایسته ای نشان نمی دهد ، باید امثال اندیشه های مطهری و بهشتی را ترویج کنیم. من اگر صاحب فتوا بودم منبری ها و روحانیون را موظف می کردم که هر سه ماه یکبار کتاب علل گرایش به مادی گری را امتحان بدهند.  شهید مطهری توضیح می دهند که ریشۀ اصلی دین گریزی طرز عمل مدعیان است و با آن جزئیات و با آن کیفیت ایشان این کار را کرده است. به نظر من این یکی از شاهکارهای تمدن ماست در قرن بیستم. به یقین الان که ما آثار آقای مطهری را می خوانیم می توانیم نقدهای جدی داشته باشیم،  ولی این از منزلت و مقام آنها چیزی کم نمی کند. ما همین الان در اقتصاد بر می گردیم از آدام اسمیت شروع می کنیم،  این معنایش این نیست که در همان زمان بمانیم ولی بحث بر سر این است که این ها یک ستون هایی را کار گذاشته اند. این همه الان دعوای بین اسلامیت و ایرانیت می شود و جنگهای حیدری- نعمتی  راه می اندازند، واقعاً شما باید این کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران آقای مطهری را بخوانید ببینید چه قدر در آن انصاف ، خرد و اندیشه وجود دارد. ما فعلاً خودمان را روی شانۀ نسل قبلی مان می رسانیم زورمان رسید چند قدم هم جلوتر می رویم. ضمناً کتاب برنامه ریزی درایران نوشته مک لئود و کتاب تامین مالی صنعتی در ایران نوشتۀ ریچارد الیوت بندیک واقعاً فوق العاده است که می توانید مطالعه و از آنها استفاده کنید.  صحبت خود را به پایان می برم. و از حضار محترم و نیز آقای دکتر رنانی که در این جلسه حضور یافتند سپاسگزارم .

 

بررسی سند تحول اموزش وپرورش

به نام خدا

موسسه اندیشه یاوران معین اصفهان ( ایما ) بنا بر رسالت ها واهدافی که دراساسنامه آن مورد تاکید قرارگرفته ، برآن شد تا مداقه ای روی سند تحول بنیادین آموزش وپرورش و نتایج ان ، پس از 6 سال از ابلاغ داشته باشد . به همین جهت جمعی از دست اندرکاران اداری وغیراداری ، متخصصان ونخبگان آموزش وپرورش اعم ازشاغل و بازنشسته اصفهان را دعوت نمود تا به بحث وتبادل نظر پیرامون این سند بپردازند . این جلسه درساعت 15:30 روزسه شنبه 12 دیماه 96  باحضور 32 نفر و به مدت سه ساعت تشکیل و افراد با توجه به مطالعه و بررسی که انجام داده بودند نظرات خودرا پیرامون سند تحول بنیادین نظام اموزش و پرورش مطرح و پس از ان نیز به صورت مکتوب نظرات خودرا ارائه نمودند. جمع بندی نظرات شفاهی وکتبی شرکت کنندگان به شرح زیر می باشد : لازم به ذکر است  ، آنچه دربندهای زیر آمده است ، نظر ودیدگاه افراد می باشد وممکن است نقدی بربرخی ازآنها داشته باشیم ، همچنین امکان دارد برخی ازبندها ازنظر محتوا همپوشانی داشته باشد :

1 -   به نظر می رسد این سند آرمانگرانه نوشته شده  و بیش ازاندازه ایدئولوژیک  می باشد .

2-  مقام معظم رهبری در جمع تعدادی از مسئولین فرمودند: «بهترین فکرها باید بنشینند و برای آموزش و پرورش طراحی کنند، آموزش و پرورش ایران باید از روزمرگی در بیاید و جداً نیاز به یک تحول بنیادین دارد». پس ما یک نقشه راهی داریم که بسیار مهم است و باید به جای نگاه واکاوانه یک نگاه پیش برانه به سند داشته باشیم تا بتوانیم مواردی را از سند انتخاب کنیم و به روش ها و الگوهایی تبدیل کنیم که کیفیت سیستم آموزشی را تضمین می کنند.

3-  ساحت های تربیت در برنامهدرس ملی که زیر مجموعه سند می باشد با ساحت های تربیت که در سند معرفی شده است متفاوت   است.  ابهام در مفاهیم به کار رفته در سند، منجر به تفسیر پذیری سند و در نتیجه سردرگمی مجریان و اعمال نظرات شخصی از سوی ایشان خواهد شد (زبان مشترکی بین تدوین گران و مجریان سند تحول وجود ندارد)،به عنوان مثال «پرورش تربیت یافتگانی که از روحیه مواجهه علمی و فن آورانه بامسایل فردی و اجتماعی برخوردار باشند» به عنوان یک هدف نام برده شده است   . تحقق اهداف سند تحول مستلزم تأمین بودجه کافی است. در حالی که جهت اجرای سند بودجه خاصی در نظر گرفته نشده است یا مشخص نگردیده است که منابع مالی برای اجرایی کردن سند از کجا باید تأمین بشود.

 

4-  در سند تحول، به ویژگی های مدرسه مطلوب اشاره شده است اما به ویژگی های مربی مطلوب کمتر پرداخته شده است. به نظر می رسد که توجیهی برای وجود یکی و فقدان دیگری نمی توان متصور شد و این در حالی است که با کمبود نیروی انسانی آموزش دیده در مدارس روبه رو هستیم و این می تواند چالشی اساسی برای اجرای مطلوب سند تحول بنیادین باشد.

5-  مجریان طرح بر طبق سند، معلمان، مدیران، کادر آموزشی و اداری مدارس، نیروهای آموزش و پرورش و خانواده ها می باشند، که نقش بسیار مهمی در اجرای راهکارها دارند ولی اینان تاکنون اطلاعات کافی، جامع و عملیاتی در خصوص چگونگی اجرا دریافت ننموده اند.

6-  نظام ارزیابی و شاخص بندی در سند تحول بنیادین مشاهده نمی شودو عدم وجود نظام ارزیابی مشخص سبب می شود که هر مجری بر اساس برداشت های خود، اهداف را تفسیر کند.

7-- سند در مورد نحوه ی ارتباط حیات طیبه، که «آمادگی برای تحقق مراتب آن» در جای جای سند حضور دارد، با سایر اهداف تربیتی سکوت اختیار کرده است! باید ویژگی های حیات طیبه، در هر دوره مشخص و شاخص هایی نیز برای این ویژگی ها تعیین می شد.

8- محصول نظام تربیت رسمی، شایستگی ها و رفتارهای دانش آموزان می باشد که با توجه به ویژگی های جامعه باید شایستگی های عمومی و تخصصی در سطوح مختلف آموزشی و تربیتی برای دانش آموزان در پایه های مختلف تحصیلی تعریف گردد.

9- سند تحول بنیادین از حیث رویکرد روش شناختی دارای چهارچوب خاص و مدونی نمی باشد،نوعی ابهام در روش شناختی مبانی نظری آن وجود دارد.

10- سند شعاری، فرازمینی و سیاست زده است و مبتنی بر نیازهای آموزش و پرورش نیست.

11-  سند تحول بنیادین بر مبنای آرمان گرایی و دیدگاه ایدئولوژیک از دین بنا شده است.

12-  این زیرنظام ها است که باعث تحقق اهداف می شود اما زیرنظام های سند هنوز آماده نگردیده است و این باعث کندی اجرا می شود.

13- در توزیع برنامه های عملیاتی سند تحول بنیادین، مؤلفه هایی چون برنامه درسی و کتاب ها بیشتر مد نظر قرار گرفته است ولی کارگزار اصلی (معلم) که باید برنامه ها را اجرایی کند در نظر گرفته نشده است.

14- حدود 9 درصد از برنامه های عملیاتی به معاونت ابتدایی اختصاص داده شده است در حالی که برای ایجاد نظام 3-3-6، اولویت کار باید در سیستم ابتدایی باشد.

15-تحقق هدف والای «حیات طیبه»، نیازمند توجه جدی تمام دستگاه های کشور به نظام آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش هر کشوری حداقل تحت تأثیر پنج عامل می باشد؛ دانش آموزان- اولیا- جامعه، معلمان- مدیران- سایر کارکنان، محتوای کتب درسی، سازمان ها و نهادهای درون سازمانی، سازمان ها و نهادهای قدرتمند برون سازمانی. لذا برای اجرای سند ضرورت دارد که تمام نهادهای فرهنگی و اجتماعی، محوریت آموزش و پرورش را بپذیرند و این امر مهم تنها با ورود مقامات عالی رتبه و فراهم آوردن شرایط مناسب میسر خواهد شد.

16- تحقق اهداف بلند مدت سند تحول به ویژه بخش هایی که به کسب مهارت دانش آموزان و توسعه ی هنرستان ها مربوط می شود مستلزم تأمین بودجه کافی است.

17- مسائلی همچون عدالت، آموزش های جنسی و جنسیتی، آموزش های پیش از دبستان و فضای مجازی حلقه های گمشده سند تحول بنیادین آموزش و پرورش هستند.

 18- در چشم انداز سند جای خالی حقوق شهروندی، آزادی، دموکراسی، خلاقیت و حقوق انسانی  به چشم می خورد.

19- واژه هایی چون حیات طیبه، نظام معیار اسلامی و هویت ایرانی اسلامی در سند، کلیاتی هستند که تعریف عملیاتی مشخصی ندارند.

20- امروزه خانواده ها به هنر اهمیت می دهند اما در سند جایگاه مشخصی برای تربیت هنری (موسیقی) تعریف نشده است (عدم توجه متوازن سند به ساحت های تعلیم و تربیت)

21- یکی از مهم ترین عوامل و فاکتورها در رسیدن به حیات طیبه، که هدف غایی این سند می باشد؛ توجه به موضوع آموزش مهارت های زندگی، برای دانش آموزان و خانواده های آن ها است، که متأسفانه با حذف نیروی انسانی مجری آموزش، یعنی مشاوران در مقطع متوسطه دوم و ابتدایی و صرفاً توجه نمودن به موضوع قبولی در کنکور سراسری، عملاً رسیدن به این هدف نهایی را غیر ممکن می سازد.

22- با توجه به این که آموزش های پیش از دبستان یکی از مهم ترین ارکان ایجاد تحول بنیادین است اما سند، دانش آموزان پیش از دبستان را تحت پوشش قرار نداده است.

23- انتزاعی بودن یک سری از اهداف، ارزیابی از آن ها را غیر ممکن می نماید، در واقع در این اهداف معلوم نیست از کجا به کجا رسیده ایم.

24- استاندارد نبودن فضای آموزشی و فرسوده بودن فضاهای آموزشی، از چالش های پیش روی سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است.

25- هر چند ابعادی از سند تحول بنیادین نیاز به توسعه و تکمیل شدن دارد اما یک نگاه تغییر به ما داده است. سند تحول بنیادین توانسته است نوعی انسجام در حوزه های برنامه ریزی و اجرا را در آموزش و پرورش ایجاد کند.

26- نسبت به اسنادی که ما در آموزش و پرورش داشتیم، جای امید است که این سند در جهت تربیت انسان راهبر قدم هایی را برداشته است.

27- اما در بطن مفهوم «تحول» چند نکته قابل تأمل وجود دارد: «تحول» ناظر بر ایجاد «تحولات اساسی و بنیادی» است، نیازمند «طرح و برنامه» است و ایجاد تحول نیازمند فراهم آوردن بسترها و امکانات لازم و شرایط ضروری برای انتقال از نظام قدیم به جدید است. در حالی که این موارد جهت اجرای سند، به طور کامل شکل نگرفته است. نهاد تعلیم و تربیت محدود به دستگاه اجرایی آموزش و پرورش نمی باشد در حالی که جایگاه دستگاه های دیگر مثل صدا و سیما، مراکز فرهنگی، نهادهای سیاستگذاری علمی، فرهنگی و آموزشی و دانشگاه ها، در سند مشخص و قابل ارزیابی نیست. برنامه و دستورالعمل عملیاتی، برای همکاری سایر نهادها با آموزش و پرورش وجود ندارد و هیچ تضمینی از آن ها برای همکاری با آموزش و پرورش گرفته نشده است.

28- این که سند چه نسبتی با ساختارهای تأثیرگذار بر نهاد تعلیم و تربیت (ساختارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ...) دارد یا نهاد تعلیم و تربیت چه امکاناتی دارد که می تواند بر ساختارهای اصلی جامعه تأثیر بگذارد، ویژگی ای است که در سند دیده نشده است.

 29   -  مجریان آن یعنی  معلمان،مدیران،کادرآموزشی واداری مدارس،مجموعه نیروهای آموزش وپرورش  وخانواده هاکه نقش بسیارمؤثری دراجرادارند وسایرادارات وارگانها نیزکه وظایف مختلفی دراجرای این طرح برعهده آنان است  اطلاعاتی کافی درباره ی آن ندارند ومعلوم نیست چگونه قرار است نقش ایفا کنند ؟

30-   مشکلی که  مدارس وآموزش وپرورش به شدت باآن دست به گریبانند،تامین منابع مالیست.که در این طرح نیز همچنان لاینحل مانده  .اگر قرار است تحول ایجاد شود باید منابع مالی از قبل مشخص و دست مجریان برای اجرا ی برنامه بسته نباشد.  .نمی شود مدرسه در ابتدای سال تحصیلی منتظر کمک های مردمی (ممکن است باشد یا نباشد )سرانه (ممکن است داده شود یا خیر ) بماند .آیا می شود دست مدیران خالی باشد واز آنها توقع اجرای برنامه ها وایجاد تحول را داشت؟مشکلی که امروز نیز وجود دارد    

31-  ابهام در مفاهیم به کار رفته در سند تحول در آموزش و پرورش، منجر به تفسیرپذیری سند و در نتیجه سردرگمی مجریان و اعمال نظرات شخصی از سوی ایشان خواهد شد. همچنین هر یک از حوزه‌های تصمیم‌گیری وزارت آموزش و پرورش تلقی خود را از این مفاهیم خواهد داشت و این تولید ناسازواری درونی در دستگاه تربیت را تشدید می‌کند. شرط به حداقل رساندن تفسیرپذیری سند، تبیین مفاهیمی است که قابلیت پذیرش معانی متنوعی دارند. با این وجود در بسیاری از بخش‌های سند، از عبارات مبهم استفاده شده است. به عنوان مثال، «پرورش تربیت یافتگانی که از روحیۀ مواجهۀ علمی و فن‌آورانه با مسائل فردی و اجتماعی برخوردار باشند» به عنوان یک هدف نام برده شده است. برنامه‌ریزان درسی، طراحان نظام تربیت معلم و به طور کلی دست‌اندرکاران دستگاه تربیت رسمی و عمومی کشور چه برداشتی از این هدف دارند؟ و از بین تفاسیر متعدد از عبارت «روحیۀ مواجهۀ فن‌آورانه با مسائل فردی و اجتماعی» کدام یک صحیح است؟ آیا تضمینی وجود دارد که با تغییر وزیر و سیاست‌گذاران آموزش و پرورش، سیاست‌های تربیتی نیز در نتیجۀ تفاوت برداشت‌ها از این هدف تغییر نکند؟

32- بحث‌های راجع به فطرت در مبانی انسان شناسی فلسفه تربیت، از مطالعات پشتیبان سند، آمده‌ است. اما اگر جستجو شود که از این مبنا، کدام اصل تربیتی استخراج شده است و برنامه درسی در طراحی، تدوین، اجرا و ارزش‌یابی چه تأثیری از این مبنا پذیرفته است نتیجه‌ای حاصل نخواهد شد

33- هر چند در تدوین این سند از پژوهش‌های مفیدی استفاده شده است اما سهل‌انگاری در تقدم و تأخر سفارش پژوهش از یک سو و نحوۀ تلفیق یافته‌ها از سوی دیگر، فرصت استثنایی تدوین یک سند تحول خوب را هدر داده است

34-  در متن سند بیشترین توجه به مؤلفه ویژگی های شخصیتی و کمترین توجه به مولفه نگرش و ارزرش ها شده است.نتیجه گیری: به نظر می رسد که برای دستیابی به اهداف سند تحول بنیادین، لازم است تا سیاست گذاران آموزشی و برنامه ریزان درسی در ویراست های آتی سند تحول به مؤلفه های کم تر توجه شده به عنوان حلقه ای مفقوده، عنایت بیشتری داشته باشند

35- سند تحول بنیادین هیچگونه اولویت بندی را در هیچیک از حوزه ها ،اعم از هدف های کلان ،راهبردهای کلان، حتی هدف های عملیاتی و راهکارها ، ارائه نداده است ، و هیچگونه تقدم وتاخرذاتی یا زمانی را نیز ، برای پرداختن به مفاد اجرایی سند، معین نکرده است. از یک منظرعدم تعیین اولویت در بعضی از زمینه ها ، مانند ساحت های مندرج در فلسفه تعلیم و تربیت در جمهوری اسلامی ایران شامل (تعلیم و تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی، تعلیم و تربیت اجتماعی و سیاسی، تعلیم و تربیت زیستی و بدنی، تعلیم وتربیت زیباشناختی و هنری، تعلیم و تربیت اقتصادی و حرفه ای، تعلیم و تربیت علمی و فناورانه) به دلیل در هم تنیدگی ساحت ها ، امکان پذیر نبوده است، لذا قانونگذار با قید توجه متوازن به ساحت ها در بند 30 از بیانیه ارزشها ، مشکل را مرتفع ساخته است. ودرجای دیگری عنوان کرده است، تعلیم و تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی در میان این ساحت ها ،محوریت دارد. اعلام این دیدگاه به معنای تقدم ذاتی ساحت مذکور به سایر ساحت ها تلقی می شود. اما نتیجه عملی وعینی این عدم اولویت بندی ، در زمینه زیر نظامها وفرایندهای اجرا وراهکارها ، سبب گزینشی عمل کردن وزارت آموزش وپرورش شده است. اگرچه ممکن است، دلایلی برای تقدم بخشیدن یک زیر نظام - مثلا زیر نظام برنامه ملی درسی بردیگرزیرنظامها - وجود داشته باشد، اما مبانی فکری ونظری ویا منطق حاکم برآنها، به روش علمی ،همچنان مکتوم مانده است.

36- آموزش وپرورش در دولت جدید باید با واقع نگری، علاوه بر شکل دادن به زیر نظامها ، از ظرفیت های قانونی سند تحول بنیادین، برنامه های جدید استخراج کند، وبا تحقق کامل مفاد سند ، آن را به سمت تکامل بیشترسوق دهد، ودر همین راستا مقرر شود، مفهوم ارزشمندی چون «مشارکت »به عنوان زیر نظامی مستقل مورد تاکید قرار گیرد.بدیهی است تحقق اهداف آموزش وپرورش بدون تدوین برنامه های مشارکتی همه جانبه ، عینیت نخواهد یافت .

37- *در دو سال اخیر متقاضیان ورودبه  هنرستان های فنی و حرفه ای زیاده شده که از مشکلات تابستان و مهر سال 97 به حساب می آید.  از نظر نیروی انسانی تقریبا در همه ی استان  مشکلات زیادی وجود دارد فراموش نکنیم که تأمین نیروی انسانی کیفی و متخصص و مؤمن یکی از زیر ساخت های اصلی سند تحول محسوب می شود

.

38-  مدیران مدارس اطلاعات و اشراف زیادی به سند تحول ندارند.  طی 5-4 سال اخیر با  ارتباطی که با برخی نخبگان آموزش و پرورش ، مدیران ومعلمان بوده  است ، اغلب این سند را آرمانی و دست نیافتنی دانسته اند .

39-  اغلب مخاطبان به زوایا و کم و کیف سند تحول، تسلط نسبی هم ندارند.

40-  بررسی کنیم که دانش آموز شش سال اخیر نظام آموزشی به حیات طیبه نزدیکتر شده یا آنکه 10 سال پیش در این نظام تحصیل کرده است. آیا معلم این شش سال بیشتر اسوه بوده یا معلمی که ده سال پیش در این نظام حضور داشته و خدمت کرده است و حتی به لحاظ آموزشی و درسی بررسی کنیم که دانش آموز امروز با سوادتر است یا دانش آموز گذشته؟!

41-  سند تحول ابلاغ شده ولی دستگاه های مسؤل تاکنون برای اجرای آن بودجه ای  اختصاص نداده اند.  دست کم در حوزه های استانی، منطقه ای و مدرسه ای بودجه ای تخصیص نیافته است.

42- این سند نه پاسخگوست و نه ارزیاب کننده دارد. در واقع مجریان سند، ارزیاب کنندگان آن هم هستند و طبیعی است که هیچ بقالی نمی گوید ماست من ترش است.!

43-  محتوای سند در ارتباط با آسیب های اجتماعی نیازمند بازنگری است. در خصوص آموزش های لازم جنسیتی، در دوره ی پیش از دبستان، فضای مجازی و فرهنگ استفاده از آن و ... جایگاه آن در سند است.

44-  هر سندی باید بتواند نیاز های مدیریتی را پوشش دهد، مدیریت زمان، مدیریت مکان، مدیریت استراتژیک و ... این سند فاقد چنین پوشش هایی است..

45-  حقوق  شهروندی، دموکراسی، آزادی، عدالت، حقوق انسانی ... جایگاه مشخصی در سند ندارد. و از این لحاظ لازم است مورد بازنگری قرار گیرد.

46-  در سند برای واژه ها و عباراتی نظیر حیات طیبه، نظام معیار اسلامی و هویت ایرانی اسلامی، تعریف عملیاتی وجود ندارد و بیشتر شعاری است.

 47- سند یک جانبه نگراست و برای مخاطبان متکثر و تنوع سلیقه ای و رفتاری آنها برنامه ای ندارد.

48- متن و محتوای سند برای اولیاء دانش آموزان که علی القاعده نقش آنان در فرآیند تعلیم و تربیت دارای اهمیت است، ثقیل می باشد و به نظرم چندان نمی توانند با آن ارتباط برقرار کنند.

49-  اشکال سند به لحاظ نظری این است که معلوم نیست بر اساس چه فلسفه ای شکل گرفته و اگر مبنای آن فلسفه اسلامی است آیا این تعریف ندارد؟ مکاتب مختلف فلسفی مثل ناتورالیسم، اگزیستانیسالیزم و ... چار چوب و تعریف مشخص دارند و ما از فلسفه اسلامی هم چنین انتظاری داریم.

50-  تعریفی که دست اندرکاران شورای عالی آموزش و پرورش از زیر نظام دارند این است که زیر نظام ها باعث تحقق اهداف می شوند و سبب پشتیبانی و به انجام رسیدن سند تحول بنیادین می شوند و قرار بوده که در محدوده ی زمانی یکساله این زیر نظام ها آماده شود که متأسفانه هنوز آماده نشده است.

51- توجه شود که ما اول نظام سازی کرده ایم و هنوز زیر نظام ها، فضا و تجهیزات به سامان نرسیده، زیر نظام تخصیص اعتبارات هنوز در دست بررسی است خوب مشکلاتی از این د ست سبب کندی در اجرای سند شده است.

52- به مؤلفه معلم در سند توجه چندانی از جنبه های مختلف حرفه ای ، معیشتی و منزلتی نشده است .

 53- تنها دو درصد راهبردهای سند با تحولات محیطی مطابقت دارد این یعنی که سند به راه خودش می رود و آموزش و پرورش دراجرا  به راه خودش و ارتباط سازنده ای بین آنها وجود ندارد.

54-  سند دولتی است و نگاه از بالا به پایین دارد و آنانکه در مقام اجرا هستند اطلاع و ارتباط کمی با سند دارند.

55- معلمان آینده در دانشگاه فرهنگیان تربیت می شوند و سرفصل های درسی این دانشگاه از سند تحول دور است یعنی دانش آموخته ی دانشگاه فرهنگیان اساساً هیچ تصور و ذهنیتی مثلاً از برنامة درس ها ندارد.

56-  قرار بود این سند پس از اخذ نظر کارشناسان خبره و تدوین در شورای عالی آموزش و پرورش به تصویب برسد و ابتدا به صورت پایلوت در چند استان اجرا شود و در عمل مورد ارزیابی قرار گیرد و مشکلات آن مرتفع شود که متأسفانه در زمان وزارت آقای حاجی بابایی از این جهت منحرف شد. ایشان معتقد بود برای آنکه قوی تر با آن برخورد شود سند باید درشورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب برسد و بدون پایلوت برای اجرا به تمام کشور ابلاغ شود. این مشکل از اینجا شروع شد و مواردی که مثل هویت ایرانی – اسلامی، حیات طیبه، تأکید روی تربیت و ... همه و همه مسائلی بود که بعداً و توسط  شورای عالی انقلاب فرهنگی به سند اضافه شد. فراموش نکنیم که اشتباه آقای حاجی بابایی در آنجا بود که در شورای عالی انقلاب فرهنگی، نظرات کارشناسی آموزش و پرورش به دلیل یک رأی وزیر در حالت مغلوب بود ولی در شورای عالی آموزش و پرورش نظر غالب با کسانی بود که نظام تعلیم و تربیت را می شناختند و می توانستند سند را از چنین شعارهایی مبرا کنند.

57-  سند به واقعیت های بومی و منطقه ای توجه خاصی ندارد یک نسخة کشوری است در حالی که در کشور های توسعه یافته چنین اسنادی وجود ندارد و در هر استان و ایالتی متناسب با شرایط آن قوانینی در این جهت حاکم است.

58-  در سند پیش بینی شده که سهم آموزش و پرورش از در آمد ناخالص ملی افزایش یابد امروز 6 سال از اجرای سند می گذرد و متأسفانه این سهم سیری نزولی داشته  است  . باید متوجه باشیم اینکه آموزش و پرورش سندی برای تحول داشته باشد به تنهایی کافی نیست، اجرای مفاد سند می تواند تحول آفرین و کارگشا باشد.

59-  در سند آمده است،  سهم غیر پرسنلی بودجه آموزش و پرورش باید افزایش یابد باز هم پس از 6 سال تحولی در این زمینه اتفاق نیفتاده و کاهش یافته که افزایش نیافته است.

60-  موضع پرداختن به رشد توانایی های علمی و مهارتی دانش آموزان در این سند بسیار ضعیف است.

61-  برخی از مسئولیت هایی که در این سند به آموزش و پرورش محول شده اساساً کار حوزه های علمیه است و ارتباط چندانی با رسالت های آموزش و پرورش ندارد.

62-  به نظر می رسد تکلیف ارتباط این سند  با چشم انداز سال 1400 معلوم نیست و مشخص نیست در چند سال باقیمانده با این سند تا چه اندازه به اهداف چشم انداز نزدیک می شویم.

63-  اگر وضع آموزش و پرورش 30 سال پیش تاکنون را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که تقریباً مشکلات امروز، ضعف های امروز، مسائل امروز همان است که در گذشته بود و این سندها نتوانسته مشکلی را حل کند.

64-  ما درایران در حوزة نظریه پردازی اقداماتی انجام می دهیم ولی در حوزة اجرا و عملیات با مشکلات زیادی مواجه هستیم بنابراین اگر می خواهیم نتیجه ای بگیریم باید روی ظرفیت های اجرایی همین سند متمرکز شویم.

65-  در سالهای اخیر  شاهد رشد مشکلات اخلاقی و آسیب های اجتماعی بوده ایم، اجرای سند هم چندان کار مؤثری در این سالها برای کاهش و کنترل آن نکرده است. در این سند از حیات طیبه، از امامت و ولایت، از مهدویت و ... گفته شده ولی هیچ روش تربیتی مشخصی برای حل این مسائل در آن وجود ندارد.

66-  آموزش مهارت های زندگی با مربی پرورشی و مشاور حل نمی شود اینها باید وارد متن کتاب های درسی و متن آموزش های اصلی شود و در سند این مسأله مغفول مانده است.

67- هدف آموزش و پرورش ما در حال حاضر رسیدن به تیزهوشان  و موفقیت در کنکور است ما برای زندگی فردا عملاً کسی را تربیت نمی کنیم و در 6 سال اخیر هم همین روند دنبال شده و تغییری نکرده است.

68- کلاس درس دینی هم برای معلم و هم برای دانش آموز طاقت فرسا شده نه اینکه این دو گروه با دین مشکل داشته باشند بلکه این شیوة آموزش دین اساساً نادرست و بی جاذبه است و در این سند هم هیچ راهکاری برای اصلاح آن وجود ندارد.

69- زبان مشترکی بین کسانی که سند را نوشته و تدوین کرده اند و کسانی که الان می خواهند آنرا اجرا کنندچندان  وجود ندارد.

70-  شاخص توسعه انسانی ما در سال 2015،  69 بوده و در سال 2016 با یک پله افت به عدد 68 رسیده . در حالیکه قرار بود با اجرای سند ازجمله شاخص توسعة انسانی ما بهبود پیدا کند.

71- شاخص نابرابری آموزشی، نامطلوب بودن کیفیت و اثربخشی مدارس بر اساس بررسی نشان گریای مربوط، پایین آمدن بهرة هوشی ایرانیان بر اساس تحقیقات دکتر فراست خواه، کاهش ذخیرة ژنتیک ایرانیان با اجرای 6 سالة این سند همچنان رو به نقصان و نگران کننده است.

72- تأمین منابع مالی در آموزش و پرورش همیشه یک معضل بوده و در این سند هم  به مسئله منابع مالی و تاکید و الزام برتامین آن توجه نشده است .

73-  تکرار و تداخل گزاره ها در این سند مشهود است مثلاً  شماره 1 و 2و 30دربارة جامعة مهدوی صحبت کرده و دقیقاً هدف واحدی را دنبال می کنند ولی هیچ راه عملیاتی برای تحقق این جامعه ارائه نشده است. در گزاره های 5 و 6 و 11 دربارة هویت تأکید شده و هم پوشانی زیادی با هم دارد. این سند به لحاظ فنی و اصول سندنگاری از این دست مشکل دارد.

74-  مبانی دینی که در سند به آنها اشاره می شود عمدتاً کلی و غیر قابل اندازه گیری است اینها باید در یک سند اجرایی کاملاً روشن و مشخص باشد.

75-  نقش معلمان در قرآیند تدوین و تصویب سند بسیار ناچیز بوده است. باز هم گروهی از استادان دانشگاه و حوزه و برخی مراکز دیگر با ذهنیت های خودشان نشسته و این سند را نوشته اند و به همین دلیل با خیلی از واقعیت های آموزش و پرورش بیگانه است.

76-  در سند قید شده که آموزش و پرورش باید از ظرفیت دستگاه های دیگر در جهت حل مسائلش کمک بگیرد ، اما به چگونگی و الزام آوری آن نپرداخته است .

77-  اگر گفته ایم  در مدرسه باید انسانی سالم تربیت شود، این یک شعار است، عملی نیست مگر آنکه راه های دست یابی به چنین هدفی دقیقاً در سند مشخص شده باشد.

78-  مسأله اصلی ما تحول در سامانة اخلاقی، تربیتی و فرهنگی دانش آموزان است. واقعاٌ با اجرای این سند اتفاق خاصی دراین مورد نیفتاده است ،  شاهد نسلی که اکنون دارد تربیت می شود و رفتارهای آنها هستیم و به شدت نگرانیم. ما تحول  اخلاقی و تربیتی را از وزارت بهداشت، جهاد کشاورزی و ... توقع نداریم این وظیفه روشن و مستقیم آموزش و پرورش است که برون داد مناسبی دراین زمینه نداشته است.

79-  من به عنوان مدیر مدرسه که مستقیماً در ارتباط با واقعیت های عملیاتی آموزش و پرورش هستم به صراحت می گویم اگر اتفاق مثبتی در آموزش و پرورش دراین چند سال رخ داده به خاطر اجرای سند نبوده است و خلاقیت ها و تلاش های عوامل آموزش و پرورش و مدرسه منشأ آن بوده است. خیلی ها اصلا از سند و مفاد آن اطلاعی ندارند خودشان دارند کار می کنند.

80- در سند برای تربیت یک شهروند جهانی هیچ اشاره و برنامه ای وجود ندارد فقط به راهبرد تربیت شهروند ایرانی – اسلامی پرداخته اند و نگاهی جزیره ای به آموزش و پرورش داشته اند.

81-  حتی در ارتباط با زبان خارجی اشاره شده که به صورت انتخابی باشد در حالی که یادگیری زبان خارجی برای یک شهروند جهانی از الزامات اصلی است.

82-  برای من به عنوان یک مدیر مدرسه سند تحول باید واضح تر، گویاتر و عملیاتی تر باشد من ده بار دیگر هم که این سند را مطالعه کنم چیزی از آن سر در نمی آورم.

83- در برنامة تحولی که در دهة شصت کلید خورد و ارتباطی هم به این سند نداشت با وجود غلظت رویکردهای اعتقادی مسئولان و مردم آن زمان، باز اغلب دست اندرکاران اعتقاد داشتند که ما باید به دستاوردهای جهانی آموزشی و پرورش نظر داشته باشیم و از آن استفاده کنیم یعنی نگاه آنروز از نگاه امروز پیشرفته تر بود. و حتی برخی از آنان برای الگو گرفتن به ژاپن ، استرالیا و جاهای دیگر رفتند و مطالعات خود را ارائه کردند.

84-  دکتر فراست خواه می گفتند، کشور ما کشور سندهاست ولی مشکلات همچنان باقی است و به نظر نمی رسد که این سند تحول هم بتواند مشکلی از آموزش و پرورش ما حل کند.

85-  این سند علمی نیست، چون کار علمی باید جزئی، واقعی و اجرایی باشد. مبدأ و مقصد مشخص داشته باشد، دارای نگاه توأمان کمی و کیفی باشد، قابل سنجش و ارزیابی و حساب و کتاب باشد.

86-  این سند از نظر ایدئولوژیک هم ایراد دارد، نگاه فرقه ای به آن شده، ایدئولوژی ما از توحید آغاز می شود نگاه متوازنی به اصول دین در برنامه ها ندارد، بیشتر بر امامت و مهدویت متمرکز شده و به نظر من اینکه ما در سالهای گذشته هم در توسعه ارزش های دینی موفق نبوده ایم به دلیل همین نگاه نامتوازن است.

87-  ما از آموزش و پرورش انتظار تربیت شهروند مختار داریم به اسناد( انا هدیناه السبیل اماشاکراً و اما کفورا) نه شهروند ریاکار آیا این سند با این کلیات و شعار ها ما را به چنین هدفی می رساند؟! یا می خواهیم با آموزش های یک طرفه به زور بچه ها را به بهشت ببریم؟!

88-  با وجود تدوین و اجرای برنامة درس ملی هنوز تناسبی بین محتوای کتب  درسی و ساعات و روزهای آموزش وجود ندارد و هم اکنون بعدازظهرها هم در خیلی مدارس وقت دانش آموز را می گیرند برای بتوانند تست کار کنند..

89-  با تدوین یک سند نمی توان تحول بنیادین ایجاد کرد، ما عباراتی را انتخاب می کنیم که ما به ازای عملیاتی آن یا مقدور نیست و یا آنچنان که باید ریشه ای نیست.

90-  برای تحقق تحول بنیادین ابتدا لازم است که به شکل مؤثر و تعیین کننده ای نگاه فرابخشی به آموزش و پرورش بشود و همة امکانات و ابزارهای لازم در اختیار آموزش و پرورش قرار گیرد.

91-  ما هنوز در موضوع تحول در درک و نگرش مردم نسبت به آموزش و پرورش به ابزار اساسی تری نسبت به امثال این سند نیاز داریم.

92-  اگر قرار باشد که ما حصل و خروجی آموزش و پرورش پس از اجرای کامل این سند دانش آموزانی باشد که دارای حیات طیبه هستند معلمان ما از هم اکنون بایستی بدانند که در طول این مسیر چه سلسله  فعالیت ها و اقداماتی را بایستی انجام دهند که خروجی آن چنین هدفی باشد.

93-  برای به رسمیت شناختن حقوق اقلیت های قومی و مذهبی سند باید تأکیدات روشنی داشته باشد.

94-  نقد سند به معنای نفی سند نیست و همة منتقدان باید به این موضوع توجه داشته باشند.

95-  نقد و نظر دوستان می تواند دستمایه ای برای همکاران آموزش و پرورش باشد تا بتوانند از رهگذر این سند بخشی از مشکلات خود را حل کنند.

96-  در کنار نقدهایی که صورت گرفت لازم است چه باید کردهایی هم تدوین و ارائه شود تا از این رهگذر به مجریان سند کمکی کرده باشیم.

97-  اگر این سند پس از 5/6 سال اجرا نقد نشود بعداً ممکن است حتی تدوین کنندگان آنهم بگویند ما که سند را در اختیار شما گذاشتیم چرا در مورد ضعف ها و اشکالات آن نظری ندادید و راه حلی ارائه نکردید؟!

98- تهیه و تدوین وتصویب سند تحول حدود 7 سال طول کشیده واکنون نیز حدود 6 سال ازتصویب وابلاغ ان گذشته است . داوری منصفانه ازوضع آموزش وپرورش امروز و پس از گذشت چند سال ازاین سند ، چیست ؟

99- درسند تحول دررابطه با جذب معلم کارآمد ازقبیل مواردی چون عشق معلمی داشتن ، برخورداری ازفرهنگ معلمی ونیز جنبه های تخصصی وحرفه ای درقیاس با بعضی از موارد دیگر کمتر توجه شده است .

100- هویت ، منزلت و معیشت معلمان که می تواند ایجاد هم سرنوشتی بین معلمان و اهداف آموزش وپرورش بنماید کمتر ویا اصلا درسند مورد توجه قرار نگرفته است .

101- درسند به مساله بسیار مهم استقلال آموزش وپرورش و مدرسه توجه نشده ، بلکه برعکس درجاهایی زمینه های نقض این استقلال فراهم شده است .

102- مساله 4 دوره تحصیلی ازجهات مختلف قابل نقد است . مثلا از نظر تربیتی ونیز اقلیم و جغرافیای ایران و پراکندگی جمعیتی که  -  به جز درکلان شهرها – وجود دارد .

103- به نظرمی رسد سند تحول برمبنای نقیصه ها ، آسیب ها ویک  آسیب شناسی از وضعیت فعلی اموزش وپرورش تهیه نشده است .

104- درسند با کلمه توسعه مواجه نمی شویم ، کلمه ای که چند بعدی است ، بلکه با واژه هایی مثل رشد وتعالی مواجهیم .

105- واژه هایی چون اسلام ناب محمدی که درسند امده است ، تفسیر برداراست ودرسند ی که تحول درآموزش وپرورش رامی خواهد محقق کند ، آوردن ان قابل تامل است .

106- درسند برداشت این است که اموزش وپرورش شآن حاکمیتی دارد ولی تجربه همه سالها و بویژه همین سال های اخیر و پس ازابلاغ سند نشان دهنده ان است که اموزش وپرورش به لحاظ مالی ومنابع و پشتیبانی مورد توجه حاکمیت نبوده است . درسند به افزایش سهم اموزش وپرورش ازتولید ناخالص داخلی اشاره شده ، درصورتی که چنین افزایشی مشاهد نمی گردد.

107- درسند تحول به انسان به ماهو انسان توجه نشده و راه کارهای تحقق حقوق وکرامت های این انسان بیان نشده است .

108- درسند تحول به مشکلات امروزی اموزش وپرورش و جامعه مثل : مهارت اموزی ، سبک زندگی ، عقلانیت ، تفکر ، نشاط ، داشتن روحیه احترام به خود ، دیگران و طبیعت ، مهارت هایی چون توانایی گفتگو ، کارجمعی ، مدارا ، پرهیز ازخشونت نپرداخته است .

109- امروزه این اعتقاد وجوددارد که باید از پروژه های بزرگ تغییر اجتماعی برای جامعه متعالی ، کامل و یا انسان متعالی وکامل دست برداشت . دراموزش وپرورش هم این مساله قابل تامل است !  اما سند تحول  برعکس این ایده را دنبال می کند .

110- درسند به مساله روحیه پرسش گری ، فهمیدن ، نقد وانتقاد پذیری ، عدم تقلید واطاعت کورکورانه توجه نشده ویا کمتر مورد عنایت بوده است .

111- یکی ازمهم ترین معضلات اموزش وپرورش امروز ما مساله تمرکز و تمرکزگرایی است ، درسندتحول به این مساله پرداخته نشده است .

112- سند تحول به گونه ای نیست که سندی ملی باشد و نقش ووظیفه سایر دستگاه ها درآن معین و نسبت به اموزش وپرورش مشخص شده  و دستگاههای مختلف نسبت به انجام آن متعهد باشند. 

113- باتوجه به گذشت حدود 6 سال ازعمرابلاغ سند وبا عنایت به آنچه درسند هم آمده است ، لازم و ضروری است با استفاده ازنظرات معلمان ودست اندرکاران تعلیم وتربیت کشور ، سندتحول مورد بازنگری واصلاحات لازم دران بعمل اید . نقاط ضعف ان برطرف و نقاط قوت ان تقویت شود . راهکارهای بیرونی ودرونی برای محقق شده اصول سندوازبین رفتن انچه نقیصه ها وضعف های اموزش وپرورش کشوراست به صورت مشخص وعملی معین گردد.

درپایان از همه افراد شرکت کننده درجلسه مورخ 12 دیماه 96 که نقطه نظرات خود را بیان داشتند ونیز ازان عزیزانی که بعد ازجلسه بصورت گروهی ویا انفرادی دیدگاههای تکمیلی خودرا بصورت مکتوب ارائه نمودند قدردانی می نماییم . همچنین از  آقایان صانعی ،  قندهاری ، علیخانی ، ابطحی و خانم ها عبداللهی و جعفری که زحمت بیشتری را متحمل شدند سپاسگزاری می نماییم

هیئت مدیره موسسه اندیشه یاوران معین اصفهان ( ایما ) 17/6/97

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سخنرانی اقای حاجی وزیر اسبق

سخنرانی آقای حاجی  وزیر اسبق اموزش وپرورش  در مدرسه هراتی 4/11/96

مطالب مطرح شده در سومین نشست علمی مؤسسه اندیشه یاوران معین اصفهان (ایما) که در دبیرستان هراتی اصفهان در تاریخ 4 بهمن ماه 96 باعنوان " نقاط قوت و ضعف آموزش و پرورش از دیدگاه وزیر پیشین آموزش و پرورش با حضور جناب آقای مرتضی حاجی برگزار گردید.

مجری، جناب آقای مهدی:

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدالله رب العالمین. شکر و سپاس و منت و عزت خدای را ، پروردگار خلق و خداوند کردگار را یکدانه و نگهدار، آسمان، رزاق بنده پرور. با عرض سپاس خداوند بزرگ و متعال و سلام و عرض و ادب و احترام خدمت همه خواهران برادران گرامی، فرهنگیان فرهیخته، عزیزانی که در جلسه شرف حضور دارند. خیلی خوش آمدید! از اینکهدعوت مؤسسه فرهنگی «ایما» را اجابت کردید بسیار ممنون و متشکرم قبل از هر چیز از جناب آقای افتخاری عزیز قاری محترم قرآن که با تلاوت زیبای خودشان ما را به فیض اکمل رساندند تشکر می کنم. خیر مقدم دارم خدمت همه عزیزان، مدیران محترم مدارس نواحی شش گانه شهر اصفهان و مناطق همجوار. از اینکه در جلسه شرف حضور دارید بسیار ممنونم. عرض خیر مقدم ویژه خدمت جنای آقای احمدی سرپرست محترم اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان، به خصوص و بخصوص بانیان محترم این جلسه و نشست های قبلی، هیئت مدیره محترم مؤسسه فرهنگی « ایما» و خاصه جناب آقای مدنیان ریاست محترم هیئت مدیره مؤسسه فرهنگی ایما جنای آقای مدنیان بایت این نشست هایی که برگزار می کنند ، در این وانفسایی که آموزش و پرورش احتیاج به این نشست های علمی دارد. اما خیر مقدم ویژه داشته باشم خدمت آقای حاجی عزیز، وزیر محترم پیشین آموزش و پرورش انشا الله که قدمتون برای اصفهان خیر است و ما بتوانیم از وجود حداکثر استفاده را ببریم. شما چهره ای هستید که هم از نظر تئوریک و علمی و هم اجرائی سرآمد هستید در حوزه آموزش و پرورش. انشا الله که بتوانیم در این وقت مختصر حداکثر استفاده را داشته باشیم. قبل از هر چیز همه عزیزان و خواهران و برادرانی که در جلسه شرف حضور دارند به افتخار خودتان و به افتخار بانیان این جلسه مبارک و به افتخار مهمان عزیزمان جناب آقای حاجی عزیز و همه کسانی که بابت تشکیل جلسه واقعا زحمت می کشند یک کف مرتب بزنید.

سر تعظیم فرود می آوریم در برابر همه کسانی که دلواپس مسائل آموزش و پرورش هستند راه توسعه پایدار در مملکت جمهوری اسلامی ایران و درهمه جای دنیا ، چیزی جز مسائل آموزشی و پرورشی نیست و این امر از طریق برگزاری همایش ها و جلسات مختلف علمی حتما اتفاق می افتد. ازهر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است ، خواهش می کنم از جناب آقای مدنیان مدیر کل اسبق آموزش و پرورش استان اصفهان و ریاست محترم هیأت مدیره مؤسسه فرهنگی« ایما» که در خدمتشان باشیم و از بیاناتشان استفاده بکنیم.

مطالب جناب آقای مدنیان

بسم الله الرحمن الرحیم         الحمد الله رب العالمین

من هم لازم است قبل از هر سخنی خیر مقدم عرض بکنم خدمت خواهران گرامی برادران عزیز که دعوت را قبول فرمودند و در جلسه حضور دارند. امیدوار هستم که این جلسات ذهن های ما را فعال تر بکند جرقه هایی را در ذهن ما ایجاد بکند تا بتوانیم تأثیری بیشتری را در امر تعلیم و تربیت داشته باشیم. از همه دوستانی که زحمت کشیدند و تلاش کردند تا این جلسه برگزار بشود، چه کسانی که قبل از این جلسه کار و زحمت کشیدند و چه کسانی که در طول جلسه زحمت می کشند، سپاسگزاری می کنم. به ویژه از مدیر محترم دبیرستان که در این جلسات ما، در این مدرسه قدیمی شهر اصفهان برگزار می شود. همینطور واجب است ضمن عرض خیرمقدم خدمت برادر عزیزمان جناب آقای حاجی وزیر پیشین آموزش و پرورش از ایشان تشکر و سپاسگزاری بکنیم، به این لحاظ که با توجه به گرفتاری ها و مسئولیت هایی که هم اکنون برعهده دارند، دعوت ما را قبول فرمودند و در جلسه امروز شرکت نمودند. دوستانی که در جریان هستند و در جلسات قبل خدمتشان بودیم، به یاد دارند که مؤسسه ایما با توجه به اساس نامه های که دارد، در حقیقت برنامه هایی را در ارتباط با مسائل حمایتی و یا مشابه آن نسبت به فرهنگیان پیگیری می کند. علاوه بر آن به دنبال این هست که مطالب تئوریک را نیز مدنظر داشته باشد و در این رابطه اگر بتواند انشاالله خداوند توفیق دهد کمک هایی را به نظام تعلیم و تر بیت داشته باشد. اولین نشست به تعبیر خودمان علمی را در شهریور ماه  در خدمت جناب آقای هاشمی طبا بودیم به این لحاظ که یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری بودند. دریک نامه ای که جمعی از صاحب نظران به عنوان یک نامه باز به کاندیدهایی که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری یعنی اردیبهشت ماه 96 کاندیدا بودند، نوشتند. آن صاحب نظران، تعداد سوالاتی را راجع به آموزش و پرورش مطرح کردند، ما به همین لحاظ از آقای هاشمی طبا یکی از آن کاندیدها دعوت کردیم تشریف آوردند و این جا صحبتی را در خدمت دوستانی که در جلسه آن زمان حضور داشتند مطرح کردند. جلسه دوم را اختصاص داریم به جناب آقای دکتر فراستخواه که یکی از صاحب نظران به نام کشور هستند از نویسندگان و امضا کنندگان آن نامه بودند که آن جلسه هم به لطف خداوند جلسه بسیار خوب و مفیدی بود. جلسه سوم را باز فکر کردیم گفتیم یکی از دست اندرکاران اصلی و بالایی آموزش و پرورش کشور در این سال ها را خدمتشون باشیم که به همین جهت از جناب آقای حاجی دعوت کردیم که امروز در خدمت شان هستیم. صبح هم خدمت ایشان عرض کردم که انشاالله جلسه بعدی هم که اواخر فروردین ماه و یا اوایل اردیبهشت ماه 97 خواهد بود، مهمان عزیز دیگری را که صاحب نظر در مسائل آموزشی کشور هستند انشاالله خدمتشون خواهیم بود. باز بعضی از دوستان حاضر در جلسه به یاد دارند که چون الان آنچه که مطرح هست، سند تحول بنیادین آموزش و پرورش هست که علی الظاهر از سال 83 تا سال تقریبا 90 تدوین این سند و تصویب آن طول کشید و اکنون یک چیزی حدود بیش از 5 سال از آغاز اجرای آن گذشته و مطالب زیادی حول و حوش این مسأله هست. یک جلسه ای با تعدادی حدود سی چهل نفر از صاحب نظران حدود 3 هفته پیش دعوت کردیم و خدمتشان بودیم برای بررسی و در حقیقت بیان نقاط قوت  و  یا ضعف این سند و مشکلاتی که بر این سند مرتب هست. الحمدالله آن جلسه را هم داشتیم، امروز هم همانطوری که ملاحظه می فرمایید و در دعوت ها مندرج بود، خدمت جناب آقای حاجی هستیم که در رابطه با نقاط قوت و ضعف آموزش و پرورش از دیدگاه کسی که 4 سال سکان دار وزارت آموزش و پرورش بود و آموزش و پرورش کشور را مدیریت کرده، این نقاط قوت و ضعف را از زبان ایشان داشته باشیم. انشاالله روی آنها تامل بکنیم، من نه به این لحاظ که در آن حدود 8 سال و چند ماهی که دوران اصلاحات بود مسئولیت آموزش و پرورش استان را داشتم بلکه به این جهت که در یک مقایسه تطبیقی بین زمان های مختلف آموزش و پرورشکشور، نه اینکه منظورم استان اصفهان باشد. معتقدم با توجه به شاخص هایی که وجود دارد یک زمان خاصی بود. که باید به دلیل و علت هایی این شاخص ها در آن زمان پی برد و بررسی کرد و به دنبال این باشیم که همان عواملی که مرتبط شدند، یا در حقیقت باعث شدند که در آن شاخص ها تحقق پیدا بکند، دنبال کنیم که آنها انشاالله تقویت بشود. من راجع به آن ها نمی خواهم الان صحبت بکنم، در جلساتی و جلسات دیگری راجع به این مسائل با همدیگر احیانا صحبت هایی داشته ایم. این جا فقط به دو نکته می خواهم اشاره کنم. از زمانی که بخشی از آن را جناب آقای حاجی وزیر آموزش و پرورش بودند. یکی  دو مطلب را عرض کنم و بحثم را تمام کنم. چندی پیش شاید حدود یک ماه پیش آقای جهانگیری معاون اول ریاست جمهوری در یک صحبتی اشاره کردند که در دوران اصلاحات ( با نقل قول ایشان)، سالیانه 600 هزار شغل در کشور ایجاد شده و هیچ زمان دیگری ما به این حد در سال ایجاد شغل و اشتغال را در کشور نداشته ایم. خوب این از زبان کسی است که الان معاون اول ریاست جمهوری است. جالب است که باز من یک رقم دیگر بگویم و این را به این دلیل می گویم که واقعا فکر کنید، تامل کنید، بررسی کنید و با این تامل و بررسی ها تصورم این هست که می توانید تا حدودی راهی که باید و لازم است برای کشور طی کنید و این راه را دقیق تر بشناسیم. اخیرا مقاله ای خواندم از آقای میددی که شاید بعضی از دوستان با ایشان آشنا باشند، از صاحب نظرانند و در حال حاضر هم معاونت وزارت تعاون ، کار و رفاه اجتماعی را بر عهده دارند. یک مقاله ای از ایشان خواندم که دراین مقاله ها که ایشان گفته اند آقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور دوران اصلاحات کشور را با خط فقر 30 درصد تحویل گرفت یعنی در سال 76 و با خط فقر 18 درصد تحویل داد، آقای روحانی  در سال 92 یعنی 8 سال بعد کشور را با خط فقر 32 درصد تحویل گرفت و اکنون بنابر نظر آقای میددی خط فقر کشور همان حدود 30 در صد است. خوب این مهم است که واقعا چه اتفاقی افتاد که از سال 76 تا 84 خط فقر کشور از 30 در صد 18 درصد رسید و چه اتفاقی افتاد که خط فقر کشور از 18 درصد به 32 درصد رسید. چه اتفاقی افتاد الان و چه بن مایه هایی است که ما با این چنین وضعیتی روبرو هستیم. این را عرض کردم فقط دو شاخص که  یکی را از آقای جهانگیری و یکی از آقای میدری عرض کردم. آقای میدری مقاله جالبی دارد و یک فایل سخنرانی هم دارد در این رابطه. دوستان می توانند به آخرین شماره اندیشه پویا مراجعه بفرمایید. صحبت ها و آمارهای جالبی دارد انشاالله امروز این نقاط قوت و ضعف را در حدی که زمان البته اجازه بدهد، چون زمان های موسعی این صحبت ها می طلبد، در حد زمانی که الان ما می توانیم در اختیار داشته باشیم انشاالله از زبان جناب آقای حاجی خواهیم شنید. مجددا از همه شما عزیزان سپاسگزاری می کنم و همینطور مهمانان عزیزی که از مجموعه آموزش و پرورش هستند بزرگانی که از دانشگاهها و جاهای دیگر خدمتشات هستیم از همه و همه و بدون ذکر نام از همه سپاسگزاری می کنم از سرپرست محترم اداره کل هم که همراهی داشتند تا این جلسه در دبیرستان هراتی برگزار شود سپاسگزاری می کنیم. حق این است که به یاد مرحوم هراتی باشیم که این مدرسه را حدود 63 سال پیش تاسیس کرد و امسال که هنوز ما در آن هستیم از مدارس طراز اول اصفهان و کشور هست خداوند انشاالله ایشان را رحمت کند. نثار روحشان صلواتی را ختم بفرمایید.

مجری: جناب آقای مدنیان بسیار ممنون و سپاسگزاریم از جناب آقای پور بافران ریاست محترم مجموعه هراتی تشکر می کنم امید است حداکثر استفاده از این وقت ضیق بنماییم. همانطور که جناب آقای مدنیان آمار کامل را خدمت شما دادند، همیشه راه توسعه پایدار از آموزش و پرورش می گذرد، به خاطر اینکه توسعه بهتر اتفاق بیفتد. چون توسعه از رشد و پیشرفت باید گذر کند. امیدوارم که به حد عالی و وافی از توسعه برسیم. اگر این اتفاق بیفتد من فکر می کنم نه تنها مشکلات آموزش و پرورش حل می شود، بلکه مشکلات یک جامعه و یک جهان و نظان جهانی حل می شود. دنیا ناگزیر از این بحث هست و همه کشورهایی که حرفی برای گفتن دارند و در صف مقدم توسعه اجتماعی، فرهنگی، سیاسی هستند تمام برنامه های خودشان را از آموزش و پرورش شروع کرده اند و همه به این قضیه اذعان دارند. آری فرمودند که سومین نشست از سلسله نشست های مؤسسه ایما با عنوان « نقاط قوت و ضعف آموزش و پرورش از دیدگاه وزیر پیشین »هستیم. چه کسی بهتر از جناب آقای حاجی که در این مورد و در این قضیه هم موی سفید کرده اند و هم به صورت تئوریک و هم به صورت اجرایی دستی بر آتش داشتند. من از ایشان دعوت می کنم که تشریف بیارند و در خدمتشون باشیم . ضمنا دو نفر از دوستان آقای حاجی را همراهی می کنند، جناب آقای شیخی رئیس محترم اداره حقوقی آموزش و پرورش استان اصفهان و کارشناس و کارشناس ارشد مسائل حقوقی که می خواهیم حداکثر استفاده را از بیانات ایشان ببریم و با آن تخصصی که خودشان دارند در بحث حقوق سند تحول را برای ما بیشتر روشن کننده و همچنین سرکار خانم دکتر متقی از چهره های شاخص آموزشو  پرورش استان اصفهان هستند ایشان رئیس اداره پژوهش اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان هستند و به هر حال زحمات زیادی را در بخش پژوهش کشیده اند.

سخنان آقای حاجی:            

بسم الله الرحمن الرحیم

خدا را سپاسگزارم که یک بار دیگر این شانس را برای من مقدر کرد که با دوستان و همکاران سابق و فعلی دیداری داشته باشیم و مطالبی در مورد آموزش و پرورش کشور بگوییم. از اینکه من را قابل دانستید تشکر می کنم و از بزرگوارانی که این فرصت را فراهم کردند و این هم اندیشی مسیر شد مخصوصا مؤسسه ایما سپاسگزارم. خوب موضوعی که مطرح شد بحث مربوط به نقاط قوت و ضعف آموزش و پرورش کشور است. من صحبتم آموزش و پرورش فقط وزارت آموزش و پرورش نیست، امر مقدس تعلیم و تربیت را بیشتر مدنظر قرار می دهیم. طبیعتا تعلیم و تربیت یک ساز و کار اجرایی دارد که بخشی از آن به وزارت خانه و توابع آن، ادارات کل و مدارس بر می گردد. بخشی از آن هم به عموم سازمان های دولتی و غیر دولتی کشور و هر کدام از خانواده ها و پدر و مادرها مربوط می شود. خوب درباره آموزش و پرورش و در تعریف و تبیین نقاط قوت و نقاط ضعف مطلب خیلی زیادی گفته شده است. دو جلد کتاب قطور در وزارتخانه زمان که من مسئول آموزش و پرورش در آن جا فهرست شده بود، نه که شرح شده باشد، فهرست بود. و این البته جدید هم نبود، بسیاری از این مسائل آن به سال های خیلی قبل هم حتی به سال های پیش از انقلاب هم بر می گردد دو ریشه در آن زمان ها دارد. با نگاه کلی هم که من به قضایا دارم که البته خیلی هم کارشناسانه نیست . یعنی مطالعه علمی و استناج پژوهشی از آن به عمل نیامده ، بلکه دریافت کلی از جریان امور هست. آن فهرست مفصل کاهش پیدا نکرده و در طول سال ها گمان می کنم حتی اضافه هم شده باشد. خیلی راحت می شود بعضی از این ها را همین طوری بر شمرد. در حوزه  معلمان ده ها مطلب هست، آموزششان، انگیزشان منزلشان، معیشت آنها هست و ده ها مطلب دیگر. در حوزه کتاب های درسی همچنین متعدد راجع به حجم آن ها، ضرروتش از این مطلب این کتاب چه نتیجه ای می خواهیم بگیریم هست، امور تربیتی که اصلا این حوزه چه کاره است؟ این چه وظیفه ای دارد آن چه وظیفه ای دارد؟ چه تداخل کاری با هم دارند؟ چه موازی کاری هایی با هم دارند؟ از این موارد فراوان می شود فهرست داد. اگر بخواهیم راجع به مسائل آموزش و پرورش صحبت کنیم خود این فهرست راشمردن شاید چندین ساعت وقت می خواهد. اما چیزی که من به عنوان ام المسائل آموزش و پرورش به نظرم می آید و در دوره مسئولیت خودم، چند تا کار کردیم، با این که ذکر نکردیم چون این ها به قول امروزی ها یک پکیج هست یک بسته کاری است. اما در ذهینت خودمان همبستگی این چند تا تصمیم را با همدیگر داشتیم و دنبال می کردیم، برای حل آن ام المسائلی که عرض می کنم. آن مسئله چیستی آموزش و پرورش در نظرگاه مسئولان، مردم، مقامات غیررسمی و رسمی، سازمان های متعدد و مختلف دولتی و غیر دولتی کشور است. چیستی آموزش و پرورش در نظرگاه هر کدامشان یک چیز هست! هر کسی یا هر سازمانی آموزش و پرورش یا گفتمان آموزش و پرورش را رسالت مسئولیت آموزش و پرورش رایک چیز تصور می کند، متفاوت با دیگری. به قول آن بنده خدا که می گفت برای رسیدن به خدا به تعداد مردم راه وجود دارد، این جا هم می خواهم بگویم به تعداد مردم درباره آموزش و پرورش تصور و نگرش وجود دارد. هر کسی از ظن خودش آموزش و پرورش را در ذهن خودش تجسم می کند و برای آنچه که در ذهنش مجسم کرده اقدام می کند. فقط این نیست که بگوید من آموزش و پرورش را این طور می بیند، خیلی از پدر و مادرها این جوری اند، از روز اول که فرزندشان می رود مدرسه دانشگاه را تصور می کنند و با خود می گویند این مراتب را تند تند بگذراند تا بخواهد برود  دانشگاه، خوب این تصور هست. آموزش و پرورش جایی است که بچه ها را برای رفتن به دانشگاه آماده می کنند. حالا باز این تصور را ندارند که دانشگاه که رفت بعدش چی؟ فعلا این جا این خط بسته می شود. یکی می گوید که آموزش و پرورش بچه ها را برای ورود به بازار کار آماده کند. کارگر ماهر تربیت بکند. دنبال کار برایش برود، دنبال فنی و حرفه ای برود. گله مند می شود که چرا این بچه فارغ التحصیل می شود ولی یک پیچ را بلد نیست سفت کند. خوب این هم یک نگاه است! یکی می گوید آموزش و پرورش باید نسل متدین تربیت کند. بچه ها همه نماز خوان باشند، همه ملتزم به اجرای احکام شرعی باشند، همه ی تلاشش را می کند که این را در آموزش و پرورش به نتیجه برساند. یکی دیگر مسئولیت آموزش و پرورش تربیت نیروهای متفکر، خلاق، نوآمد ، متناسب با زندگی روز پاسخگو و قادر به حل مشکلات می باشد. این هم یک گروه. گروهی می گویند آموزش و پرورش باید نیروهای استکبار ستیز تربیت کند، محکم مرگ بر آمریکا بگویند، محکم جلوی نفوذ دیگران بایستند. یکی دیگر می گوید آموزش و پرورش باید بچه ها را اهل گفتگو و تعامل با دنیا تربیت بکند. ببینید فاصله خیلی زیاد است. اینکه شما کسی را بخواهید تربیت کنید که دائما مشتش را گره کرده باشد تا اینکه بخواهی کسی را تربیت کنی که زبان گفتگو داشته باشد، دلایل قوی باید و معنوی، نه رگ های گردن به حجت قوی بخواهی تربیت کنی این دو تا با یکدیگر فرق می کنند. خدمت شما عرض شود این ها هست و فراوان هم هست، سند تحول می گوید بچه ها را باید برای حیات طیبه تربیت بکنیم حیات طیبه چیست؟( خیلی تعریف روشنی ندارد. البته در قرآن عظیم داریم درسورهنحلآیه 97« مَنعَمَلصالحامِنذکرواُنثیوهومؤمنٌفلَنحیینهُحیاهطیلهٌولَنجزینَهماَجرَهُمباَحسنماکانوایعلمون» که هر کس ایمان بیاورد و عمل صالح انجام بدهد فَلَتُحیینهٌ و حیاه طیبه. اگرایمان داشته باشد، درستکار باشد، این زندگی طیبه خواهد بود. اما بالاخره این جامعه ی حیات طیبه یک ویژگی هایی باید داشته باشد که خارج از مباجث بیرونی برای رسیدن به آن باید بگوییم این حیات طیبه این جامعه دارای ویژگی هاست و آدمی که تربیت می کنیم باید به این توانایی ها دست پیدا بکند. یک عده ای در دولت ، آموزش و پرورش را می گویند دریای سیر نشدنی از پول و اعتبار بطوری که اعتبارات کشور را می بلعد. اگر نبود چقدر می شد، نیروگاه درست کرد، چقدر می شد راه درست کرد، چقدر می شد خدمات رفاهی انجام داد، چقدر و چه و چه. یکی دیگر آنجا را خزانه دولتی می بیند. می گوید اگر دو در صد فقط 2 درصد از بودجه آموزش و پرورش کم کنیم، مشکلات ده وزراتخانه را حل می کنیم. واین چالش ایجاد می شود که بالاخره مجموعه که 2 در صد است چیزی نیست، دو در صد کم کنیم تا تشکیلات را سرحال و زنده می کنیم. خدمتتون عرض بکنیم که بگذریم از این ها که اگر بخواهیم فهرست را ادامه دهیم طولانی است. از فرمایشات دوستان هم می خواهیم بهره ببریم خوب این نگاه ها و این تصور که آموزش و پرورش چیست؟ برای هر کسی متناسب با موقعیتش، متناسب با تشخیصش، متاسب با جهان بینی اش ، متناسب با ایدئولوژی اش یک توقعاتی هم ایجاد می کند. وزارت نیرو می گوید که لطفا بچه ها را جوری تربیت کنید که اهل صرفه جویی باشند، مصرف برق ، مصرف آب، مصرف انرژی این ها رعایت بشود. اداره راهنمایی و رانندگی می گوید بچه ها را جوری تربیت کنید که قوانین رانندگی را رعایت کنند. آن دیگری این جور تربیت کن دیگری می گوید محیط زیست را بچه ها آن طور رعایت بکنند. آن یکی می گوید، ورزشکار باشند آن یکی چیز دیگری می گوید. این مجموعه سیل توقعات است که به سمت آموزش و پرورش سرازیر می شود. اما هیچکدام از این دوستانی که این انتظارات را از آموزش و پرورش دارند، حاضر نیستند یک قدم که نه حتی به سمت تأمین نیازهای آموزش و پرورش برای پاسخگویی به همان توقعات خودشان بردارند. یعنی مبادا یک ذره ، به گوشه ای از حوزه اقتدار آنها کمترین خدشه ای وارد شود. اما این طرف باید ما همه کارها را انجام بدهیم. بی توجه به اینکه حالا این مجموعه  چقدر اثر گذار است. ما نمی خواهیم بگوییم آموزش و پرورش از زیر بار مسئولیت هایش شانه خالی بکند اما آیا همه چیز را شما در اختیار آموزش و پرورش گذاشته اید؟ آیا اصلا در این نظام متولی تعلیم و تربیت کشور کسی در شورای سیاست گذاری رادیو تلویزیون حضور دارد تا بیاید مراقبت کند و از آنجه که باید اتفاق بیفتد به عنوان مکمل و متمم از  آنها کمک بگیرد؟ یا حداقل جلوی اختلالهای تربیتی که ایجاد می کنند را بگیرد یا گوشزد بکند. اصلا مسئولیتی ندارد. اگر از دولت هم نماینده حضور دارد بیشتر برای اینکه چیزی علیع دولت گفته نشود. یا اینکه مثلا آنچه را که مد نظر دولت هست که عمدتا هم مسائل سیاسی و اقتصادی و این گونه مطالب آنجا مطرح شود واحیانا گوش شنوایی وجود داشته آن هم البته در مقابل دو تا نماینده دیگر آن نیرو ضعیف است. بنابراین من ام المسائل یا مشکل اصلی در آموزش و پرورش را مشکل گفتمان غیر مشترک در بین عموم تأثیرگذاران در جامعه می دانم. حتی دولت هم متوجه نیست که آموزش و پرورش چیست؟ خدمت آقایان علما می رسیم توصیه آنها به این این است که معلمان متدین استخدام کنیم، در کتابهای  درسی تجدید نظر بکنیم، در مدرسه نماز جماعت ها حتما فراموش نشود و از این قبیل صحبت ها که البته حرف درستی است. اما چشم، می خواهیم انجام بدهیم شما چکار می کنید با ما! ما طلبه می فرستیم، پیشنماز مدرسه شما باشد به آنها حقوق بدهید. خوب این خودمان هم عقلمان می رسید که پیش نماز بیاوریم حقوق به او بدهیم، خود آموزش و پرورش هم عقلش می رسد، این کار را بکند. شما به عنوان متولیان فکری حوزه دین، حرفی که امروز بچه ای که با اینترنت سروکار دارد، یعنی با همه دنیا سروکار دارد در لحظه به هر اتفاقی که در هر گوشه دنیا می  افتد دسترسی دارد و از آن اطلاع پیدا می کند، شما امروز برای جلب این بچه از طریق آموزش و پرورش چه تعریفی و چه نظری دارید؟ آیا همین که بگویید در کتاب ها تجدید نظر کنید خوب چه اش را تجدید نظر کنیم؟ چی را برداریم و جایش چی بگذاریم؟ اگر حرفی برای گفتن هست باسد بگوئید ، این ایراد را بردارید، جایش این که من می گویم را بگذارید. بر اساس کدام پشتوانه علمی این نظر را می دهید. تا حالا شنیده اید که یکی از این بزرگواران گفته باشند این را مطالعه کنید که چگونه می شود عمق اعتقادات دینی بچه ها را بیشتر کرد؟ نیاز به مطالعه و پژوهش دیده نمی شود و احساس نمی شود. حکم صادر می شود. آن طرف یکی دیگر هم هست می گوید ما باید با دنیا تعامل داشته باشیم، برای تعامل با دنیا داشتن نیاز به دانستن زبان دنیاست، تلاش می کنیم زبان را بهتر آموزش بدهیم، آن یکی بخشنامه می زند که آموزش زبان بیگانه در مدارس باعث انتقال فرهنگ بیگانه می شود، ممنوع! می گوید ما اینقدر خرج داریم خرج می کنیم این همه معلم زبان داریم این همه کلاس و دقت بچه ها گرفته می شود. خوب این مؤثر نیست یا اصلش نباشد به کل یا اگر باشد ببینیم چگونه باشد، که اثر بخش باشد. بچه را این همه سال می بریم مدرسه، خرج معلم هم برایش می دهیم، کلاس هم برایش می گذاریم ، وقتش را هم می گیریم، دیپلمش را می گیرد. یک آدرس بلد نیست بپرسد. خول تا کی باید این را ادامه داد. این ها بررسی کنیم آیا می شود بهترش کرد یا نه یا ممنوع. سن آموزش کی است؟ برای بچه همین که ما می گوییم است. شما زبان را در دبستان درس بدهید. حالا در پیش دبستان هم درس بدهید. چه بکند این بچه را خانواده اش احساس نیاز می کند، باید چکار بکند. محیط امن مدرسه را از او می گیریم که بیاید آنجا بنشیند، نیازخودش را رفع بکند. می گوییم برود به محیط آموزشگاهها! بچه مورد علاقه خودمان را که می خواهیم درست هم تربیت بشود، باید همه نیازهای آموزشی و تربیتی او را در محیط امن برایش فراهم بکنیم پاسش می دهیم به بیرون، به جای دیگری که خیلی اطلاعی از آنجا که آنجا اتفاق می افتد هم نداریم. خوب اینها همان برداشت های متفاوتی است که نسبت به آموزش و پرورش وجود دارد و بر جسدمیزان قدرت و دایره نفوذ اثر گذاری می کند. من گمانم این است که آموزش و پرورش باید تلاش بکند که آن گفتمان واقعی خودش را که مقبولیت باید در بین همه پیدا بکند این را استخراج کند، مشخص کند. حالا می رسیم به آنچه که به اسم سند تحول مطرح است من هم یک گریزی بزنم. آنچه که مطرح شد در دوره اطلاحات که باید مطالعه و تدوین بشود « سند ملی آموزش و پرورش» بود. بعدها تبدیل شد به سند تحول آموزش و پرورش. خیلی این ها با هم فرق می کند. سند ملی یک سند فرابخش است، یعنی مجموعه را هماهنگ می کند که درباره چی حرف می زنیم؟ هر کدام چه نقشی در این جا داریم؟ مجموعه نیروها، سازمانها، توانایی های کشور متمرکز می شوند بر یک گفتمان. گفتمانی که در سند ملی آموزش و پرورش تعریف خواهد شد. سند تحول در آموزش و پرورش یک سند درون خانوادگی است. یعنی داخل این سازمان است. اگر وزارت نیرو بگوید به من چه. حق دارد بگوید به من چه! اما سند ملی بود دیگر حق نداری بگی به من چه؟ این جا برایش ضابطه تعریف کرده ایم، وظیفه تعریف شده. دیگر وزارت راه و مسکن و شهرسازی نمی توادن بگوید به من چه! چون اینجا برایش تعریف وظیفه شده است. این گفتمان، گفتمان ملی است. متاسفانه این گفتمان ملی فراموش شد. حالا شاید با این کلمه سه حرفی «م، ل، ی» مشکلی وجود دارد. چون خیلی ها پرهیز می کنند از این کلمه ملی! کلمه ملی را تصور می کند در مقابل کلمه اسلامی و دینی دارد مطرح می شود، نه! نه این کلمه ملی که ما داریم می گوییم این کلمه در درون خودش اعتقادات مان را هم دارد مگر ما می توانیم اعتقادات شیعه بودن خودمان را از ملیت مان تفکیک کنیم، بگوییم ما یک چیزی هستیم و شیعه یک چیز دیگر است. متاسفانه این جوری شده، ما شده ایم یک چیز و شیعه یک چیز دیگر. ولی در اساس این جور نیست، در اساس ما ملتی هستیم مسلمان و شیعه. پس اگر از ملیت مان سخن می گوییم که حالا این باز ربطی به ملیت هم ندارد این سند ملی با آن معنای خودش فراگیری سند را در دل تمام بخش های اثر گذار کشور دارد تعریف می کند. ولی خوب متاسفانه در دوره من این سند ملی طرح شد و 6 ماهی هم رویش کار شد و کارگروه راهبری این سند هم از بخش های مختلف بودند. مرحوم آقای دکتر حبیبی که معاون اول دولت بود به عنوان عضو این شورای راهبری در جلسات حضور فعال داشت، بسیار منظم و بسیار جدی به دلیل همان ملی بودنش بود والا دکتر حبیبی چکار داشت که بیاید آنجا به عنوان یک صاحب نظر می خواست نظر بدهد بک روز می شد ببریم خدمتش نظر بدهد. همه آنچه که گفته می شود، اگر بودجه کم است برای آموزش و پرورش، اگر حقوق معلم کم است، اگر به منزلت معلم توجه نمی شود، اگر به جایگاه و پایگاه مدرسه اعتنای کافی نمی شود و دهها اگر دیگری که وجود دارد ناشی از این است که گفتمان ملی آموزش و پرورش مشخص نیست و ما همچنان با آن سند ملی که بیان کند آموزش و پرورش چیست؟ همه قبول داشته باشند و هر کدام از سازمان ها ، نهادهای رسمی، غیر رسمی، متکفل وظیفه ای در قبال آن باشند به آن همچنان نیاز داریم. در فاز بعد از این، عنصر اثر گذار در این گفتمان هر چه که باشد معلم است. من متاسفم از اینکه این نشست برداشت از آموزش و پرورش، در  درون خانواده خودش هم هست. یعنی در درون خود ما آموزش و پرورشی ها هم دیدگاهها یکسان نیست. این یکسان نبودن دیدگاهها بسیاری مسائل ایجاد می کند که خودش بهانه به دست دیگران هم خواهد داد که زیر سؤال ببرند. این یکسان نبودن دیدگاهها آثاری دارد از جمله این آثار را خیلی از شماها می توانید احساس بکنید. وقتی گفته می شود که مدرسه را می خواهیم درجه بندی کنیم، برحسب اینکه کدام مدرسه چه قدر توانایی دارد. پشت سرش بلافاصله گفته می شود که مدیران مدرسه برای اینکه مدرسه شان نمره بالاتری بیاورد، به معلم ها فشار می آورند نسبت به بچه ها سخت نگیرید و راحت تر نمره بدهید. خوب درست در تناقض با آنچه که هدف بوده است. هم ترویج دروغ بچه نمره اش 14 است می کنیم 18، مثلا خدای ناکرده و اطلاعات غلط به بالا دادن آدرس غلط به بالا دادن به تصمیم گیران دادن، خوب این یکی. بحث رتبه بندی معلمان مطرح می شود، دوباره کنارش همین مطالب در می آید. که معلم به دلیل مشکل معیشتی که دارد معلم به علت عدم رفاهی که دارد او را رنج می دهد، برای اینکه یک ما به التفاوت مختصری این وسط پیدا بشود می آید یک سری مدارکی را از این ور و آن ور جور کند، بعد می گویند جور کند که ا رائه کند تا رتبه اش از الف به ب تغییر کند. مثلا 200 تومان یا 300 تومان یا چقدر در آمد او افزایش پیدا بکند. مشترکین گفتمان داخل را رنج می دهد. مدرسه غیر انتفاعی را با دست پس می زنند و با پا پیش می کشد. از یک طرف می گوییم بد است، از آن طرف می گوییم نه خوب است، باید جذبش بکنیم. اینها علت تشتت داخلی است. تا خدمت شما عرض بکنم که به نظرم می آید. البته چرایی این ها را باید بحث کرد ممکن است خیلی از شما دوستان ایرادهایی داشته باشید که تو بر چه مبنایی داری حرف می زنی؟ بر اساس شواهدی دارد گفته می شود؟ شواهد کفایت نمی کند، دلایل می خواهد؟ شواهد می تواند مکمل باشد ولی دلیل قطعا لازم است، برای اثبات چیزی نیاز دارد به جمع کوچک تر که چرایی این استناج را بتوانیم آن جا بیان کنیم. ولی من اینها را نقاط ضعف آموزش و پرورش می دانم. از آن طرف نقاط قوت آموزش و پرورش چیست؟ نقاط قوت هم به همین فراوانی است. بزرگترین نقطه قوت آموزش و پرورش برخورداری از صدها هزار نیروی  انسانی تحصیل کرده است. کدام سازمانی را می توانید پیدا بکنید این همه نیروی تحصیلکرده داشته باشد، بلافاصله در مقابلش یک ضعف بزرگ نمودار می شود. یعنی از این مجموعه عظیم متاسفانه از توانایی هایش بهره برداری نمی شود. نه در محیط مدرسه در حدی که باید باشد و نه در کل سازمانی که باید این حرکت عظیم تعلیم و تربیتی را مدیریت و هدایت کند و پیش ببرد. در تصمیم گیری ها معلم غایب است، در تصمیم سازی ها هم غایب است. یک کار کوچک آن زمانی که من بودم خدمت دوستان، با زحمت انجام شد، خیلی هم ایراد گرفتند و آن انتخاب مدیران با نظر معلمان بود. خیلی هم عشق القمر نبود، می گفتیم در مدرسه همکاران به 3-2 نفر رای بدهند، اداره هم یکی از این 3 نفر را انتخاب کند برای مدیریت. قدم کوچکی برای مشارکت معلمان در تصمیم گیری برداشته شد. من که بعدش خیلی حضور نداشتم. ولی هر جا کم با همکاران مواجه شدم، از  این تصمیم استقبال کردند. شاید هیچ کدام از آنهایی که استقبال می کردند خودشان هم مدیر نشدند ولی از این اینکه معلوم شد این ها صلاحیت دارند درباره یک مدرسه تصمیم بگیرند که چه کسی اولی است برای اینکه یک مجموعه را هدایت بکند، ما مدیر مدرسه را مدیر اداری نمی بینیم مدیر مدرسه را راهنمای آموزشی و تربیتی می بینم. خوب چه کسی شرایط لازم را دارد که در سمت راهنمای تربیتی و آموزشی مدرسه ایفای نقش کند. کسی که معلمان او را یه ارشدیت قبول داشته باشند، بپذیرند که این خانم یا آقایی که اینها را می خواهد مدیریت بکند تجربه زیادی و بهتری دارد، تحصیلات بیشتری دارد، مطالعات بیشتری دارد. پس می تواند راهنما باشد و می تواند مشاور این ها باشد. حال اینکه مدیر اداری باید حضور و غیاب ها را کنترل بکند مرخصی بدهد. نامه اداری بنویسد، کارای اینجوری. اینها اصلا کار راهبری آموزشی نیست که این کار اصلا هیچ ارزشی ندارد در نظام تعلیم و تربیت. مدیر مدرسه و کادر مدرسه و کیان مدرسه باید پاسخگوی آنچه که اتفاق می افتد باشند، برای پاسخگویی باید توان تصمیم گیری داشته باشند. پس در مقابل آن نیروی قوب کارشناسی موجود در آموزش و پرورش، نقطه ضعف بسیار بزرگی خودنمایی می کند و آن اینکه این سازمان نمی تواند، بلد نیست از این نیروهای عظیم کارشناسی استفاده کند. نه در اصلاح کتاب ها و متون درسی و نه در شیوه های اجرایی آموزشی ، نه در تصمیم سازی های مربوط به تدوین هدف های آموزشی و پرورش و چند نفر از معلمان در تدوین سند تحول نقش داشتند و حضور جدی داشتند؟ اگر هم بودند از دانشگاهها بودند و اکثریت هم با آنها بود. ممکنه 3-2 تا از معلمان هم بودند اما چگونه این ها به این جمع اضافه شدند؟ رأی شان در مقابل بقیه چقدر اثرگذار بود؟ من گمان می کنم چیزی نزدیک صفر. نمی خواهم بگویم صفر کامل، چیزی نزدیک صفر! در حالیکه این معلم است که بچه ها را دارد می بیند، خانواده را می بیند و لمس می کند از نزدیک. نیازهای امروز با دیروز فرق کرده، نیازهای فردا باز با امروز فرق می کند. دنیا دائما در حال تحول است. این تحول را آن که خانواده با یک بچه سروکار دارد لمس می کند، احساس می کند نه بنده که در طبقه چهارم ساختمان وزارتخانه نشسته ام و از آنجا بخواهم دنیا را نگاه کنم. بچه ای که در خاشو ... زندگی می کند و بچه ای که در اصفهان زندگی می کند با آن که در اردبیل، در آذربایجان شرقی و غربی زندگی می کند با آن که در شمال تهران یا در جنوب تهران زندگی می کند، این ها همه با هم فرق می کنند. محیط رشدشان فرق می کند. ما چه طور یک نسخه برای همه باید بپیچیم و  اجازه ندهیم که کانون تعلیم و تربیت که در مدرسه است، متناسب با شرایط تصمیم بگیرد. به همه بگوییم انگار که یم خط تولید مثلا سپر ماشین است که از این طرف آهن را بدهی و از آن طرف پرس بشود و بیاید بیرون، همه آنها شکل هم. بچه این جدی نیست چون شرایط فرق می کند. دارم طولانی حرف می زنم خوب مطلب هم طولانی است. چالش مهم دیگری که من در آموزش و پرورش شراغ دارم چالش اعتماد است. اعتماد که متاسفانه روز به رمز در جامعه مان دارد کاهش پیدا می کند. راحت بگوییم معلمان به مدیران اعتماد ندارند. منظورم از مدیران، مدیران سطح یک و دو است نه مدیر مدرسه که اگر البته با آن روش انتخاب شده باشد، حتما صد در صد قابل قبولی از این اعتماد به آنان هست. از آن طرف هم بر عکس آنها هم اعتماد ندارند. اینقدر که می گویند بیایید ببینید در مدرسه چه خبر است! بیاییم ببینیم معلم در کلاس چه می گوید؟ چه کار دارد می کند؟ خوب این بی اعتمادی خوره ای است که به جان می افتد. در خانواده هم اگر زن و شوهر نسبت به هم کم اعتماد بشوند، کیان خانواده تهدید می شود. بیید بزرگش کنیم. در جامعه اگر اعتماد ضعف پیدا بکند، کیان جامعه متزلزل می شود. بنابراین نکته دوم نقاط ضعف اعتماد است که دو طرفه است. عوض اینکه دو طرف به هم اعتماد داشته باشند دو طرف به هم نمی گویم بی اعتماد بلکه کم اعتماد هستند. نکته سوم: انگیزه است. انگیزه کاری ، انتخاب شغل معلمی در بسیاری از همکاران. انتخاب اول است، قبول! ولی در بسیاری دیگر به خاطر کار پیدا نکردن در جای دیگر است. خوب این دیگر انگیزه معلمی ندارد. اگر هر زمانی کار به نظر خودش مناسب تر به معنی بالا و آب دارتر پیدا بکند، درنگ نمی کند، معلمی را می گذارد و می رود دنبال آن کار. این امر پشت سرش ده ها مطلب دارد. یکی اش همان نظام پرداخت است، یکی اش همان نظام منزلتی معلمان است، رفاه معلمان، تحصیلات معلمان، و ده ها مطلب دیگر. بنابراین من به نظرم می آید که تا ضعف جدی را در نظام تعلیم و تربیتی می بینم: 1- مشترک نبودن گفتمان در آموزش و پرورش که چیست؟ چیستی آموزش و پرورش. 2- ضعف اعتماد متقابل طرفین به همدیگر.3- کمبود انگیزه نمی خواهم بگویم نبود باز ، کمبود انگیزه ی شغلی 4- طعمی که قدرت طلبان برای سوار شدن بر گرده ی آموزش و پرورش دارند، تا پله های ترقی را با آن طی کنند. خیلی ساده اش این است که در عزل و نصب ها دخالت می کنند. خیلی ساده اش، این است که شما را بالاسر وزیر نگاه می دارند. اگر این را که می گویم بر نداری و آن را که می گویم جایش بگذاری تو را استیضاح می کنم. سؤال از تو می کنم. دائما ذهن مدیر و مسئول را درگیر این مسائل می کنند که به نظرم مسئله کم اهمیت تری نسبت به بقیه هم نیست. این هم ناشی از یک ضعف اخلاقی است که من فکر می کنم در بعضی کسانی که خواهان اعتلای قدرت خودشان هستند وجود دارد و این را اعمال هم کی کنند. اما نقاط قوت موجود و فرصت هایی که برای آموزش و پرورش وجود دارد: 1- برخورداری از نیروی تخصصی فراوان در تیراژ چند صد هزار نفر. 2- ارتباط وسیع با بدنه جامعه به طوری که می توانند جامعه را واقعا متحول بکنند. اگر این گفتمان مشرک بدست بیاید. و موارد دیگر که به نظر در سطح این دو تا نیست. به دلیل اهمیت ویژه ای که حالا من عرض کردم آن بسته یا پکیجی گفتم، بدون اینکه نامش برده بشود، در آن دوره اصلاحات طراحی شد و به اجرا گذاشته شد. آن بسته چند تا بخش داشت، یکی برای سازماندهی آن گفتمان آموزش و پرورش و تدوین سند ملی که ناکام ماند. 2- توسعه مشارکت معلمان در تصمیم سازی و تصمیم گیری که در فاز اولش اجرا شد، در فاز دوم آزمایشی در یک سال اجرا کردیم ، در استان مازندران و انتخاب مدیر کل آموزش و پرورش که اجرا شد الحمدالله موفق هم بود. خوب بود قرار بود توسعه پیدا کند، متاسفانه عمر مدیریت در آموزش و پرورش کوتاه است. چون سازمانی که یک دوره 12 ساله را اگر بگذراند می تواند نشان بدهد، چکاره بوده است، دوره های مدیریت 4 ساله برایش زمان کوتاهی است. هر کدام از این ها اجرایی شدنش زمان بر است. چون قاعدتا باید پایکوت بشود، آزمایشی در یک محدوده اجرا گردد. نمی شود که بگوید همه دبستان ها از فردا می شوند 6 کلاس، کلاس ششم که تا حالا وجود نداشت همه از فردا کلاس ششم داشته باشند. معلمش از کجا بیاید، عیب ندارد سرایداری داریم که سواد داشته باشد یک کلاس می دهیم دست آن، معلم راهنمایی داریم می دهیم دست این. کتاب درسی، برنامه درس، معلم آموزش دیده، متخصص در سال حساسی که، مرز بین دوره کودکی و نوجوانی است، شما همین طوری رهایش می کنی، می رود. خوب این جور تصمیم گیری را نمی دانم واقعا چقدر مبنا دارد، بگوییم دوره راهنمایی چه ایرادی داشت. باید بگوییم این کفش تنگ است، بیایید عوض می کنیم و یک کفش اندازه پا می گیریم. باید بیایید بگوییم که این دوره راهنمایی این ده تا اشکال را دارد که غیر قابل رفع است. اگر ما این را بکنیم دو تا دوره 6ساله آن اشکال ها رفع می شود. آنوقت می گوییم پس دوره راهنمایی تعطیل و از فردا شروع می کنیم، آزمایشی در یک منطقه باز نه در کل منطقه در چند تا مدرسه این ها را انجام می دهیم، تست می کنیم، رفع نقص می کنیم و سپس تعمیم می دهیم. یک مرتبه بخشنامه می کنیم از فردا ما کلاس ششم خواهیم داشت! کلاسش کجاست؟ ما مدارس و دبستان هایمان را 5 کلاسه دیده ایم، یک کلاس کجا اضافه کنیم. معلمش کجاست؟ مهم نیست، بروید انجام بدهید. و به این تربیتی که دیدید انجام شد. آقای فانی به عنوان یک کارشناس در این باره خیلی مطلب هم بیان کردند که چه اتفاقی افتاده است. بعد هم آمدند سند تحول در آموزش و پرورش، این سند تحول، خوب شما دست اندرکار اجرای اهداف آن شدید. چقدر تحول دارید مشاهده می کنید کی این تحول را باید انجام بدهد؟ با این نوشتن روی کتاب روی کاغذ تحول اتفاق می افتد؟ اما ان مجموعه که ما داشتیم. من بنایم بر این نیست از آن دوره تعریف کنم. بالاخره کشید به اینجا. یکی توسعه مشارکت معلمان بود، حالا اخیرا دیدم آقای بطحایی اعلام کرده که از معلمان دو نفر را در هیئت امنای صندوق ذخیره می خواهد بگذرد و تقاضا کرده در رای گیری که هست شرکت بکند. انشاالله قدم مبارکی باشد و در ادامه توسعه پیدا بکند به حوزه های دیگر تصمیم گیری که معلمان نماینده داشته باشند. دومی هم مربوط به نیروی انسانی، تحصیلات، تخصص و تجربه نیروی انسانی، آن زمان ما یک متنی را تهیه کردیم ما منظورم خودم را نمی گویم، من به عنوان وزیر آموزش و پرورش آقای دکتر شرکاء به عنوان رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی و آقای دکتر توفیقی به عنوان وزیر علوم و تحقیقات و فناوری. مصوبه ای را به دولت پیشنهاد دادیم که این مصوبه در دولت تصویب شد، برای نیروی انسانی آموزش و پرورش. چیزی که متاسفانه خیلی به آن بها داده نمی شود. هر روز هر کس از گوشه ای یک مصوبه ای را تنظیم می کنند و به مجلس می گوید که  این ها را استخدام کن! چرا؟ این معلوم نیست! اما آنچه ما مطرح کردیم، هیات وزیر هم در جلسه ی مورخ 12/12/83 بنا به پیشنهاد وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و سازمان مدیریت برنامه ریزی کشور به موجب اصل 138 قانون این موارد را تصویب نمود. 1- سطح تحصیلی معلمان و مربیان برای تدریس در دوره تحصیلی راهنمایی و متوسطه دارا بودن مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد یا بالاتر در رشد مربوط و طی دوره یک ساله تخصصی برای آشنایی با فنون تعلیم و تربیت که نیمی از آن قبل از شروع خدمت آموزش خواهد بود، تایید می گردد. معلمی که کلاس می خواهد برود باید کارشناسی ارشد داشته باشد با یک دوره یک ساله مهارت معلمی که ما آن موقع تعبیرمان با دکتر توفیقی این بود که این می شود دکترای حرفه ای معلمی تبصره: در مناطقی که با اعلام عمومی امکان جذب و تامین نیروی انسانی واجد شرایط به تعداد کافی نباشد در منطقه مذکور متناسب با رشته و جنسیت سطح حداقل تحصیلات کارشناسی در رشته مربوط و طی دوره کارشناسی ارشد نبود برای ابتدایی اجازه داده شده کارشناسی بگیرند، ولی این باید بشود کارشناسی ارشد و یک دوره ای که تایید بکنیم می شود کارشناس ارشد حرفه ای معلمی. یک سومش را قبل از رفتن به کلاس و بقیه را هم در طول خدمت باید طی بکند. طی زمانی که تعیین شده است. درباره نیروهای موجود سطح تحصیلات کارکنان، معلمان و مربیان دوره ابتدایی دارا بودن مدرک کارشناسی و بالاتر در رشته هایی که عناوین آن در طرح های طبقه بندی مشاغل تعیین گردید و طی دوره تخصصی یکساله آشنایی با فنون تعلیم و تربیت که باز نیمی از آن قبل از شروع خدمت خواهد بود. خوب من نمی خواهم وقتتان را خیلی بگیرم دو سه تا بند هم دارد درباره مشاغلین، شاغلین ما داشتیم دیپلمه بودند یا فوق دیپلم بودند، برای آنها هم زمانبندی تعریف شده. این ها باید فوق دیپلم شوند. مثلا در بند 9 می گوید تمامی کارکنان با مدرک تحصیلی دیپلم که کمتر از 20 سال سابقه خدمت رسمی یا پیمانی دارند موظفند  دوره های آموزشی شغلی خود را متناسب با رشته و دوره مربوطه تحصیلی که توسط وزارت آموزش و پرورش هم امکانات  این را فراهم بکند. آن ها که کاردانی گرفته اند باز ظرف 6 سال یا 4 سال باید به کارشناسی تبدیل بشوند. حالا چرا این مصوبه دولت مشترک بنده و وزارت علوم و سازمان مدیریت است برای اینکه وزارت علوم موظف است دوره های آموزشی دانشگاهی  را به اجرا بگذارد، سازمان مدیریت موظف است پول مورد نیاز این دوره را تقبل بکند، تا معلم به لحاظ سطح مهارت و تخصص روز آمد باشد. خوب این مصوبه مربوط به سال 83 است. خوب طبعا چون در ماه اسفند 83 هم بود دیگر اجرایش می رسد به دولت بهد، دولت بعد هم فکر کرد که مثلا چه اتفاقی افتاد. آنچه که مربوط به دوره قبل بود را بایگانی کرد. گذاشت کنار. من دوره آقای فانی یادآوری کردم که آقای فانی یک همچنین بخشنامه ای هست، شما در مقابل فشارهایی که می آورند که امروز این را استخدام بکن، سرباز معلم به کار بگیر ببر این را رو کن و به این مقید باش و این را اجرایی کنف حتی اگر لازم است برو این را قانونش بکن که از مصوبه دولت قوی تر بشود. بگذار دستت برای بالا بردن کیفیت آموزش و پرورش باز باشد. نمی دانم تا کجا اقدام کرد؟ آقای ابطحی باز یادآوری کزد که چنین بخشنامه ای وجود دارد حالا اینجا که می خواستم بیایم یادم افتاد که یک چنین بخشنامه ای این جا قابل بحث می تواند باشد. گشتم در کارهای خانه خودم ، دیدم که کپی این مصوبه را در خانه دارم. گفتم بیاورم این جا بخوانم، برای وزارتخانه انشاالله خواهم فرستاد، برای یادآوری مصوبه. عذرخواهی می کنم که عرایضم طولانی شد من  امیدوارم که همه به این فکر بیفتیم که ما برای کشوریم، نه کشور برای ما. اگر نماینده مجلسیم، ما هستیم که در خدمت کشور باید باشیم، به ویژه در بخش تعلیم و تربیت ، مجری عزیزمان بیان کردند که کانون  اجرایی توسعه در کشور آموزش و پرورش است. حالا برخی می گویند چه تعبیری بود؟! ولی آموزشو  پرورش اگر توسعه پیدا نکند در کشور هم توسعه اتفاق نمی افتد. آموزش و پرورش چرا می تواند این کار را بکند چون می تواند انسان های توسعه یافته تربیت بکند. انسان هایی که توسعه یافته هستند توسعه را در جامعه هم می توانند ایجاد بکنند. آن فکر خموده، آن ذهن بسته، آن نگاه تنگ و تاریک که نمی تواند بیشتر از یک قدم و دو قدمش را ببیند. آن نگاه باز است که کیلومترها راه را می تواند ببینید و مسیر را بشناسد و تشخیص بدهد آموزش و پرورش این کار را می تواند بکند. دولتمردان، نمایندگان مجلس، قوای محترم مختلف،  علمای بزرگوار متفکرین، دانشگاهیان، همه من دلم می خواهد که به این نکته ی جدی بیش از پیش عنایت کنند که در ما در خدمت کشوریم، نه برای اینکه دور بعد هم انتخاب بشوم، بروم مجلس یا مثلا فلان سمت دیگر را بتوانم بگیرم پس بیاییم این آموزش و پرورشی که به دلیل اتصالش با بدنه ی جامعه با 80 میلیون جمعیت کشور، می تواند تحول آفرین باشد. آن را نردبان ترقی خودم قرار ندهم که رئیس اداره آموزش و پرورش کسی باشد که من می گویم بگذارید تا فردا به نفع من بتواند بسیج رأی بکند!

مجری:

بسیار ممنون جنای آقای حاجی. یک تذکر بدهم و وقت عزیزان را نگیرم. قبل از اینکه خدمت خانم دکتر متقی و جناب آقای شیخی باشیم هر کدام از عزیزان سوالی داشتند که در مباحثه شرکت کنند خدمتشان هستیم دست را بگیرند بالا منتها با توجه به اینکه حتما رعایت وقت بشود تا حداکثر استفاده را از وقت موجود داشته باشیم.    سوال:

-سلام، خسته نباشید سوالی که همیشه برای من فرهنگی حالا چه معلم باشم چه خدمتکار باشیم چه مدیر و هر پستی که دارم اینه که اگر قرار است تحول در آموزش و پرورش صورت بگیرد، اولین و اساسی ترینش که می تواند راه گشا باشد این  است که معیشت معلم فراهم بشود .تا زمانی که معیشت معلم اینگونه الان هست، باشد، نه معلم در خودش احساس نیاز می کند، برای اینکه ارتقا پیدا بکند، نه احساس نیاز برای رفع مشکلات دانش آموزان و جامعه چرا؟ چون فقط دارد دنبال این می گردد که زندگی را بتواند اداره کند. پیشرفته در نظر گرفته بشود این معلمی که مثلا بچه کوچک دارد بهترین امکانات برای فرزندش مهیا بشود وقتی برای خودش به عنوان کسی که سنوات خدمتی اش را اداره می کند بهترین امکانات برایش در نظر گرفته شود بعد توان این را برای خودش ایجاد می کند که شد قبلش یک مطالعه بکند به عنوان ارتقا علمش زمانی که می بینید معیشتش مشکل دارد اگر هم دو شغله و سه شغله هم بشود هنوز از پس مخارج زندگی خودش بر نمی آید، مطمئن باشید که دنبال راه کار برای رفع مشکلاتش نمی گردد.

جواب(1) من با شما موافقم کاملا، منتها عرض کردم علت اینکه این امر می ماند این است که آن برداشت مشترک از چیستی و مأموریت آموزش و پرورش وجود ندارد. لذا آنجا که رأی می دهد نگاه می کند و می بینید که یک وزارتخانه است مثل آنهای دیگر این هم یک وزارتخانه است مثل ما که تازه اگر مثال زدم 2 در صد ازش کم کنیم کلی مشکلات ما حل می شود. این باور که این معلم برای اینکه آن گفتمان را محقق کند چه ویژگی باید داشته باشد از چه چیزهایی باید برخوردار باشد این موقعی حاصل می شود که این احساس شما را او هم داشته باشد این طرح را بردم بگویم این احساس شما را او را ندارد. اگر بتوانیم ، البته بخشی از آن را بزرگتر باید بکنند و بخشی از آن را خود ما. ما از عملکرد دولت خودمان دفاع می کنیم که شاید برای اولین بار در آن دوره، شما هم آمارهایش را دارید، دریافتی معلمان حدود 5/6 در صد از تورم پیشی گرفت، یک قدم رفت جلو، ناکافی است، سوء تفاهم نشود، من نمی خواهم بگویم خوب شد، می خواهم بگویم برای اولین بار بع انقلاب تا آن زمان متوسط دریافتی معلمان را دارم. می گویم از تورم کشور پیشی گرفت. اما خوب ناکافی بود. خدمت شما عرض بکم که این ارتقای علمی دنبالش یک طرح دیگر داشت و آن طرح این بود که شخصی را که می رود تدریس می کند، هیأت علمی می شناسیم که نظام پرداختش متفاوت است، این جا هم نظام پرداختی به تبعیت آن باید تنظیم بکنیم. یعنی اهمیت کار معلم در تربیت نیروی انسانی جامعه به مراتب از اهمیت کار استاد فیزیک دانشکده فلان زیاده تر است. چون شما شخصیتی را این جا دارید آماده می کنید که او فردا برود فیزیک بخواند اگر این شخصیت آماده نباشد او فردا نمی تواند فیزیک را بخواند ولی خوب تنها کاری که ما آن موقع توانستیم بکنیم این بود که طرح مدون شده بود و باید در دوره بعد تصویب می شد که نظام پرداخت ویژه برای معلمان تنظیم بشود. آن موقع دولت تصویب کرد، مصوباتش هم هست. این نظام پرداخت در حوزه کارشناسی درباره اش تعلل شد و دوره ما هم داشت تمام می شد، کوشش کردیم حداقل در آن قانون مدیریت خدمات کشوری در آن جا گفتیم که شغل آموزشی ده در صد امتیازش نسبت به مشاغل مشابه زیادتر است، این امتیاز را آن زمان توانستیم بیاوریم ولی خوب دریافتی هایی که وزارتخانه های دیگر دارند یک عناوینی دارد که آن عناوین را معلمان ندارند. پایه اش زیادتر می شود ولی سر جمعش باز هم فاصله دارد. می خواستم بگویم آن دوره و ذکر خیری از آقای خاتمی کنیم که  این گشایش وجود داشت و این آمادگی بود که آن را تا مرحله نهایی پیش ببرد ولی عمر دولت کفایت نکرد و آن طرح نظام پرداخت معلمی به نتیجه نرسیذ. چون دولت داشت تمام می شد. همه تلاش مان را کردیم که 10 درصد امتیاز برای معلمان بگذاریم و گذاشتیم. البته برای تصویب در مجلس دیگر به زمان بعد از آن دولت افتاد و یعنی  در دولت تصویب شد، 10 درصد افزایش ولی قانون شدن آن دیگر رفت در دولت بعدی که من دقیق نمی دانم آم جا چه بلایی سرش آمد.

مجری: آقای ابطحی به عنوان پیشکشوت سوالشان را مطرح کنند؟

سوال(2): تشکر می کنم از بیان مطلوب  و قشنگی که داشتید. یک اشاره ای فرمودید راجع به اینکه گفتمان ما بین دستگاهها نیست و این به معنی این است که یک کشتی به نام آموزش و پرورش در اقیانوسی قرار گرفته که به آن نگفته اند کجا برد؟ دوره تعلیم و تربیت در سند تحول بر اساس تئوری ارزشها نوشته شده است و در تمام دنیا وقتی روی این کار می کنند فقط به عنوان یک چشم انداز و آرمان نگاه می کنند ولی روی اهداف نگاه می کنند چون رویا و آرمان قابل تبدیل به هدف های اجرایی نیست و فقط شمائی از پرورش انسان هایی فراتر از فرشته را دارد مطرح می کند، که تا آخر دنیا هم اگر تلاش بکنند به نتیجه نمی رسند. پیشنهاد مشخص من این است که در این دنیایی که گفتمان مشترک و یکسانی نداریم، باید برگردیم و از این اقیاونس بیاییم بیرون و برویم سراغ اینکه یک ارزش یابی از طرحی که 5 سال دوران اجرا و 7 سال دوران تدوین و 15 سال هم از قبلش از 75 تا 80 هم مقدماتش کار شده است، برگردیم و به وسیله سه تئوری بزرگ ارزشیابی محصول آموزش و پرورش، یعنی مقایسهیکی اش تئوری استراژی است که در 4 مرحله باید انجام بگیرد. یعنی نقاط قوت، ضعف ، فرصت ها و تهدیدها را بررسی کنیم. و دوم ارزشیابی رفتار بچه ها را با آن اهدافی که در نظر گرفته شده مقایسه می کند و آخریش هم سیستم ارزیابی بیوسایکو سوشوال است، چون مسائل اجتماعی و روانی که در جامعه بوجود آمده تمام تلاش هایی را که آموزش و پرورش می کند و می رود جلو را پنبه می کند. ما بیشتر 10 الی 15 تا سازمان داریم که کار تربیتی می کنند. پول آموزش و پرورش را می گیرند و در راستای خودشان مصرف می کنند. ولی جوابگوی اینکه چرا بچه های ما خوب عمل نمی کنند را ما باید بدهیم و این امر بسیار مشکل است . این نیاز به ارزشیابی دارد.

مطالب خانم دکتر متقی: بسم الله الرحمن الرحیم: عرض ادبی و احترام و سلام خدمت همه حضار محترم مسئولین، اساتید بزرگوار و خیر مقدم ویژه به جناب آقای حاجی، خوش آمد می گویم حضورشون را به اصفهان و تشکر می کنم از رهنمودهایی را که حاصل سالها تجارب حرفه ای و نگرش علمی بود. من اولین محوری را که می خواستم مطرح بکنم در رابطه با بحثی بود که خود حضرت عالی هم داشتید که مهمترین نقطه قوت آموزش و پرورش نیروهای تخصصی ای هستند که دارند یکی از مؤلفه های مورد توجه سند تحول بنیادین هم جایگاه معلم  محوری هست. تحلیل گران سند تحول بنیادین مدعی هستند که اگر راهکارهایی را در رابطه با معلم در سند تحول بنیادین ایجاد شده عملیاتی بشود، جایگاه معلم از یک کارگزار اجرایی به یک تصمیم گیرنده ارتقا پیدا می کنند. البته به راهکارهایی هم اشاره دارند، از جمله یکی از راهکارها، راهکار شماره 8-7 هست که در این راهکار تأکید بر معلم محوری را تحت الشعاع قرار می دهد. یا در راهکار دیگری در شماره 2-13 تأکید می کند بر کارآمدی شورای مدارس و شوراهایی که آموزش و پرورش برای استفاده از دیدگاههای معلمان قرار داده است. با توجه به این که در دوران وزارت حضرت علی شما از جمله همان طرح انتخاب مدیران بر اساس رأی و نظر معلمان یا بحث مشاوری که برای تشکل ها در نظر گرفته بودید یا بحث هایی از قبیل همین بحث کارشناسی ارشد دکترا از جهت مدرک تحصیلی، من می خواهم ببینم که شما رویکرد سند تحول بنیادین را در رابطه با معلم محوری چطور ارزیابی می کنید. آیا این تحلیل را قبول دارید یا نه؟ اگر مثبت هست دقیقا و یا استفاده به واقعیت جامعه چه عواملی سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، باعث می شود که واقعا این باور به معلم ایجاد نشود، واقعا چرا و چه عواملی موجب می شود که یک معلم از جایگاه یک کارگزار عملی به یک تصمیم گیرنده و یک مشارکت کننده تبدیل نشود؟ خود شما هم فرمودید که معلم در حوزه تصمیم گیری های خودش هم غایب است. در همین رابطه من برای خودم و دوستانی که در جلسه هستند یادآوری می کنم که بحث تشکل ها در سند طرح بنیادین خیلی به آن اشاره نشده، تنها یک بار به تشکل ها اشاره شده آن هم در رابطه با دانش آموزان است و در واقع برای معلمان بحث تشکلی به طور ویژه صحبت نشده است. این می طلبد که ما به این بحث به طور جدی نگاه دوباره بکنیم، چون این بحث بعدی ام هم در رابطه با معلم است اگر اجازه بدهید این را هم مطرح کنم و دیدگاه شما را بخواهم. یکی دیگر از مسائلی هم که شما به آن اشاره کردید و یک استناد هم آوردید که ما در پی ارتقا مدرک تحصیلی معلم ها بودیم و اشاره کردید به تخصصی بودن معلمان ، ما در سند تحول بنیادین هم می بینیم که یکی از دغدغه های تعلیم وتربیت را می گویند نگهداشت استعدادعای برتر در حرفه ی معلمی و ارتقاء سطح آموزشی آنها تاکید می کند برای ایجاد تسهیلات جهت اداره تحصیل معلم ها . در حالیکه ما در واقعیت امر با این نکته رو به رو هستیم که همکاران ما اگر تحصیل هم بکنند مدارک آنها اعمال نمی شود. چون شما مسیر آموزش و پرورش را طی کردید و در رأس و کلان کشور و در جریان برنامه ها بودید، واقعا چه عواملی باعث می شود که یک نهادی مثل نهاد آموزش و پرورش را از ادامه تحصیل به این صورت و به صورت غیر مستقیم منع بکنند و معلمی که باید هر روز بهتر از دیروز باشد و علمش را به روز بکند، نه تنها دغدغه این را داشته باشد که اجازه بدهند تحصیل بکند علاوه بر آن باید دغدغه این را داشته باشد که مدارکی که می گیرد آیا جایی اعمال می شود یا نه؟ این امر سند تحول بنیادین را به نظر من با واقعبت جامعه خیلی دورمی کند و من می خواستم ارزیابی جنابعالی را در مورد این دو مورد بدانم و شما بهتر واقعیت جامعه را در این رابطه به خصوص در سطح کلان برای ما تشریح بفرمائید.

جواب: آقای حاجی:

خدمتتان عرض بکنم که در این سند تحول عبارتهای خیلی خوب و قشنگی نوشته شده، تردیدی نیست. از جمله اینکه خوشبختانه آن جا به امر تربیت و وظیفه تربیتی معلمان و تلفیق آموزش و پرورش با هم و نه  امری دوگانه بودن اشاره شده است. این به نظرم نقطه قوتی است که باید آنهایی که بعدا رفتند در مجلس دوباره قانون تصویب کردند برای این که معاونت پرورشی جدا باشد از آموزشی آنها هم این را نگاه کنند و یک مقدار خجالت بکشند از تصمیم غیر کارشناسانه که گرفتند. آن موقع به آقای حداد عادل که رئیس مجلس بود نوشتم که آقا خواهش می کنم شما یک کمی تأمل کنید ، نامه بدهید به یکی از دانشکده های ذی صلاح مثلا دانشکده تربیت معلم یا علوم تربیتی دانشگاه تهران یا هر جای دیگر که مناسب می دانید، از آنها نظر بخواهید دراین مورد، هر نظری آنها دارند قانون می کنیم. متاسفانه ترتیب اثری داده نشد و تصویب کردند. با حکم قانون در وزارتخانه آموزش و پرورش معاونت ایجاد کردند. شاید در تاریخ تشکیلات نویسی کشور بی سابقه شد. در این سند عبارت های قشنگی هست مطالی خوبی هم هست، مطالب قابل انتقاد جئی هم هست. اما من از کلیت این سند، با این دیدگاه که بلکه مطلعی و آغازی باشد برای گفتمان سازی مشترک، دفاع کردم. حالا هم دفاع می کنم. معنی اش این نیست که از اول تا آخرش همه چیز خوب است، بسیار اشکال دارد، اما اقلش این است که اگر وزارتخانه  در مسیر اجرای این سند بتواند حرکت بکند خیلی از مداخله های به اصطلاح غیر کارشناسانه و تحمیلی را می تواند جلویش را بگیرد. بگوید این سند ملاک ماست و نه سخن دیگری واقعا هم توانایی می طلبد مقابل دیگرا ایستادن یک ویژگی می خواهد، باید در روز وجود داشته باشد. اما درباره آن مساله معلم محوری که شما اشاره کردید ، خیلی حرف ها گفته می شود، معلم محوری دانش آموز محوری، مدرسه محوری، حالا اینکه آیا اینها هر سه تا محورید یا یکی شان محور است و دو تای دیگر فرعی اند نسبت به محور، یا نه یک خودرویی داریم سه محور دارد و حرکت می کند، این سه تا محور آیا هماهنگ اند یا هماهنگ نیستند. من وارد این بحث نمی خواهم بشوم و خیلی هم قابل به این نیستم که یکی از این ها محور آن دوتای دیگر است. من می گویم که ما مدرسه ای داریم که این مدرسه جایگاهی دارد که این جایگاه به رسمیت شناخته نشده است. ما وقتی می گوییم تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش ذهنمان می رود به سمت وزارت آموزش و پرورش و در استان می رود به سراغ اداره کل آموزش و پرورش در حالی که این آموزش و پرورش در مدرسه است، نه جای دیگر. جاهای دیگر بخشنامه می نویسند، قانون می نویسند، کتاب تدوین می کند، هیچ کدام این ها تعلیم و تربیت نیست. نه آن قانون نه آن بخشنامه، نه آن متن کتاب، نه آن روش هایی که دارند. این ها هیچ کدام تعلیم و تربیت نیست. تعلیم و تربیت آن جایی اتفاق می افتد که تربیت شونده و تربیت کننده با همدیگر مواجه می شوند. حالا به قول خود شما حتی لباس پوشیدن معلم، راه رفتن معلم ، سخن گفتن معلم، کار تربیتی است چون اثرگذار الف برای بچه. اینکه معلم محور است، خیلی من با آن هماهنگ نیستم، این که دانش آموز محور است این هم هماهنگ نیستم چیزی را که فکر می کنم باید یک تقسیم کار به آن گفت و نه چیز دیگر. این است که جایگاه مدرسه رسمیت پیدا بکند، هدف هایش را مدرسه در ذیل هدف های کلی تعلیم و تربیت مشخص بکند، برای تحقق آن هدف ها تقسیم کاری صورت می گیرد. این تقسیم کار به معنی تفکیک با دیوار بتنی نیست، یعنی اینکه معلم ریاضی فقط معلم ریاضی است دیگر حق ندارد راجع به فیزیک حرف بزنه یا معلم فیزیک فقط معلم فیزیک است و حق ندارد به راجع به ریاضی حرف بزند، من قائل به این تفکیک نیستم. یک در هم تنیدگی دارد این کار. هدف های تربیتی هم توسط معلم، هم توسط مدیر، هم توسط سرایدار، هم توسط دفتردار، هم کادر مدرسه، هم مربی که به عنوان مربی پرورشی هست همه این ها با همدیگر باید هم جهت حرکت بکنند، هیچکدام را نمی شود حذف کرد. و همه این ها برای این است که در آن شخصیت دانش آموز شکل بگیرد در اینجا هم باید شکل بگیرد، هیچکس هم نمی تواند بگوید نیاز نیست. معلم لیدر است مدیر هم لیدر این مدرسه است، نمی دانم با چه تعبیری باید بگویم، راهبر این مجموعه است این درهم تنیدگی را این با هم بودن غیر قابل تفکیک را من بهش قائل ام. من فکر می کنم به آن باید فکر کنیم. اما تسهیل برای ادامه تحصیل معلمان که در سند نوشته شده آن با این مصوبه ای که قبلا عرض کردم میسر است یعنی در جایی که تکلیف وزارت علوم را برای آموزش تعیین کرده، تکلیف سازمان مدیریت را برای تأمین اعتبارش تعیین کرده است. الان این موضوع بین این سه تا دستگاه و تصمیم دولت، مشابه سند ملی است، در این حوزه گفتمان وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، سازمان مدیریت مشترک است و هر سه باید جوابگو باشند. اما آنچه در سند تحول آمده در واقع آرزوهای وزارت آموزش و پرورش است، دیگران درباره اش تعهدی ندارند. آموزش و پرورش چگونه می تواند تسهیل کند آموزش  معلمان را که تحصیلات تکمیلی داشته باشد. از آن چیزی بر نمی آید. برای وزارت علوم هم نمی تواند تصمیم بگیرد برای سازمان مدیرین هم نمی تواند تصمیم بگیرد، او باید برود در دولت یا در مجلس تبدیل قانون بشود، تبدیل به یک چنین مصوبه ای بشود آن وقت حالت اجرایی پیدا می کند والا می شود یک انشایی که نمره اش 5/18 است.

سوال آقای شیخی: بسم الله الرحمن الرحیم بنده هم عرض سلام خدمت تمام فرهنگیان و دردمندان آموزش و پرورش دارم چرا که می فرمایند که باید تشریف ببرند وقتشان را نمی گیرم. جناب آقای حاجی دو تا دیدگاه در مورد منابع آموزش و پرورش مطرح می شود یکی دیدگاه کلاسیک که ما معتقدیم منابعی خارج از آموزش و پرورش برای آموزش و پرورش تعریف شده باشد مدیر آموزشی دغدغه مالی برای اداره خودش نداشته باشد، چه در سطح وزارت چه در سطح مدیر کل، چه در سطح اداره چه در سطح مدیر مدرسه دغدغه مالی برای این سیستم نباید وجود داشته باشد، در چهار چوبی باید به تعلیم و تربیت خودشان برسند. ولی الان من به چهره ی هر کدام از رؤسای آموزش و پرورشی که در مجلس حضور دارند نگاه می کنم یک نگاه خاصی  را می بینم و دغدغه هایی که این ها دارند، حقوق و مسایل مالی عهده مسایل آموزشی این ها را تحت الشعاع قرار داده است. دیدگاههای دیگری مطرح شده و آن اینکه آموزش و پرورش خودش دنبال در آمد برود و دنبال کند. آیا به نظر شما آموزش و پرورش با چارت فعلی چارت سازمانی و آن نیروهایی که برای امور دیگری تربیت شده اند هر کدام و معلم هستیم و برای امور دیگری خارج از امور اقتصادی ساخته شده ایم اینها اگر بخواهند وارد یک چنین اموری بشوند، آیا از نظر شما می توانند؟ این دیدگاه صحیح است یا نه؟ اگر صحیح است آیا باید اصلاحاتی در ساختار آموزش و پرورش اتفاق بیفتد؟ جواب آقای حاجی: بله به نظر من کسانی که متصدی امر تعلیم و تربیتند آنها نه بازگانند و نه اقتصاد دانند و نه کاسب اند. اگر هم بخواهند واردش بشوند توفیقی بدست نمی آوردن. باید برای آموزش و پرورش یا در کل کشور به نه دیگش خورده راههای دیگری باید برایش پیدا کرد. راههای قابل طرحی هم وجود دارد. عزم جدی می خواهد برای اقدام، من فکر کی کنم که بحث راجع به اقتصاد آموزش و پرورش یک جلسه مستقل می طلبد و آدم های صاحب نظری که در این مورد صحبت کنند. بله کاملا درست است یک بخشی بهینه مصرف کردن منابع در آموزش و پرورش است که این باید مورد توجه قرار بگیرد. یک بخشی هم مشارکت دادن منابع خارج از آموزش و پرورش در امر تعلیم و تربیت که جای بحث زیاد دارد. ولی من با شما هم عقیده ام که نه وزیر و نه مدیر کل این ها هیچکدام به لحاظ توانایی تخصصی، حالا به صورت فردی ممکن است یک کسی توانایی داشته باشد، ولی سازمانا و به لحاظ تخصصی توانایی لازم را برای تامین مالی آموزش و پرورش ندارند و نباید هم انتظار داشت. یک سوالی یکی از دوستان کرده که زمان آقای خاتمی که وضع مالی دولت خیلی خوب بود چرا نظام پرداخت معلمان را درست نکردید. من عرض کردم عملا زمان آقای خاتمی وضع مالی خوب نیود نفت زیر 10 دلار هم رسبد، دوره بعد از آقای خاتمی و ضع نفت خیلی خوب شده، حالا چه جوری شد، بعضی ها خیلی خوش شانس اند دیگه قیمت نفت 100 دلار هم رفت . اما در دوره اقای خاتمی به زیر 10 دلار هم رسید. خیلی خوب نبود. اما مدیریت منابع خداییش خوب بود. کاری که ما کردیم برای اولین بار دریافتی متوسط معلمان نسبت به تورم 5/6 تا 7 درصد افزایش پیدا کرد. قدرت خرید معلم ها بهتر شد 7 دذصد کافی نیست، اما بالاخره فلش به جای سرازیر شدن، سربالا شد، برای نظام پرداخت هم عرض کردم ما طرح اولیه اش را داشتیم، دولت هم مصوبه اش را داد اما در اجرا تعلل شد. با سازمان مدیریت بود که نتوانستند به موقع عمل کنند و منجر شد به این قانون مدیریت خدمات کشوری ، چون عمر دولت ما داشت تمام می شد اکتفا کردیم به اینکه حداقل در این قانون لایحه مدیریت خدمات کشورب یک اثر بگذاریم بطوری که یک اختلافی بین معلمان و غیر معلمان باشد، ولی شرمنده ایم دیگر بیشتر از این نتوانستیم. سوال دیگر: همه توجهات به سمت مسائل مالی است، اساسی ترین مشکل که مبتلا به آموزش و پرورش هست یک سوال دو قسمتی هست، سوال اول اینکه از قرار المعلوم حضرت عالی عضو هیأت مدیره صندوق فرهنگیان هستسد، بفرمایید بله یا نه؟ نه نیستم. عضو هیئت امضا هستم. فرموده ا ند که اگر هستید و اطلاعات کافی دارید در رابطه با اختلاسی که در این صندوق شده اگر شفاف سازی کنید ممنون می شویم. عذرخواهی می کنم در حد چند دقیقه؟ جواب : آن چیزی که به عنوان اختلاس در صندوق ذخیره مطرح شد من چون نخوانده ام نمی دانم و نمی توانم کامل بگویم. ولی همه حرف ها در مورد بانک سرمایه است. بانک سرمایه یک مؤسسه ای است که صندق ذخیره در آن سهام دارد سهامش هم کمتر از 50 در صد است. در بانک سرمایه سهام صندوق ذخیره فرهنگیان حدود 47 در صد است کمتر از 50 درصد اسن آنجا به یک عده ای وام دادند، مثل همه بانک های دیگری که وام دادند. همه بانک های دیگر مشابه همان بانک ها وام دادند. حالا ممکن  است رقم ها با هم دیگر تفاوت داشته باشد. بعضی از این وام گیرندگانی که خیلی هم بعضی هایشان عزیزند، وام شان را پس ندادند یا سر بانک کلاه گذاشتند. خدمت شما عرض بکنم که زمینی را مثلا وثیقه گذاشتند که ارزشش از پولی که گرفتند خیلی کمتر بود. عمده اش هم مربوط به کسی است که مال دوره دولت قبل است، اصلا دولت را نمی خواهم متهم بکنم چون بانک هویت مستقل دارد و ربطی به آن دولت و یا این دولت ندارد ولی عمده ی عمده که می گویم مثلا گمان می کنم بالای 80، 90 درصدش مربوط به آن زمان است. این آقایان صندوق ذخیره جدید که آمدند که متهم شدند بعضی آمدند برای وصول آن مطالبات کارهایی انجام دادند. مثلا زمین بگیرند در مقابل 15 میلیارد تومان که یکی بدهکاری داشته در این داد و ستدها بعضی آمدند گفتند که این زمین که قیمتش را گذاشتیم مثلا A تومان نمی ارزد، A, B می ارزد با اینکه کارشناسی هم کردند این جوری مطرح شد. بنابراین عمده این مطلبی که مطرح شده مربوط به بانک است، بدهی یا طلب بانک نسبتی و ربطی به بقیه ندارد. بانک از منابعی که مردم سپرده گذاری می کنند به این و آن وام می دهد بنابراین اگر احتیانا، خدای ناکرده یک روزی ورشکست هم بشود، می شود عین این مؤسسه اعتباری که مثلا ورشکست شده بود، طلب کارها از آن مؤسسه پولشان را می خواهند، نه از آدمی که این جا مثلا یک میلیون تومان سهم خریده بوده، سوما مدار در این جا نقشی ندارد متضرر نمی شود. یعنی اگر خدای ناکرده الان نمی دانم خبرنکاری نباشد، بخش نشود. اگر خدای ناکرده یک روزی این بانک نتواند ادامه حیات بدهد صندوق ذخیره سهامش در جای خودش هست. یعنی مسئولیتی در قبال بدهی بانک به سپرده گذاران ندارد، از آن سپرده است که دارند وام می دهند، نه از سرمایه، سرمایه نسبت به رقم سپرده ها عین کت توی جیب است. اشکال عمده که پیدا شد مربوط به این قصه است و  دو تا یه تا چیزم هست که رقم هایی دارد مربوط به شرکت سرمایه گذاری فرهنگیان است که آنها بله آن مدیر عامل آن شرکت سرمایه گذاری فرهنگیان تخلفاتی داشته، تخلفات هم بعد اینکه، از خود خبرهایی که رسانه ای شد دارم می گویم، چون از پشت صحنه من اطلاع ندارم. دستگیر هم شد مدتی، آزاد هم شده الان ولی آنها هم  از همین نوع است یعنی وام کسی گرفته الان باید بروند آن وام را پس بگیرند تا جایی که من شنیده ام گفتگوهایی هم بین طرفین هست قوه قضائیه هم دارد کمک می کند، بین طلبکار و بدهکار که این پول ها وصول شده. این را دیگر با اطمینان می گویم به هیچ وجه در حد آنچه که در رسانه ها آمد موضوع اهمیت ندارد.  اینکه آنچه که در بانک گذشته را به صندوق نسبت بدهند کار دستی نبوده است. ایشان حقوق دانند می توانند نظر بدهند دراین مورد بانک یک مؤسسه مستقل است تصمیماتش به عهده مدیرانش است، ربطی به سهامدارانش ندارد. بنابراین اگر هم هر چه اتفاق برایش بیفتد، به صندوق ذخیره به عنوان یکی از سهامدارها ارتباطی نخواهد داشت. والسلام علیکم و رحمت الله وبرکاته

اجازه دهید یک عکس دسته جمعی با جناب آقای حاجی بگیریم.

سخنرانی اقای دکتر معین وزیر اسبق اموزش عالی

سخنرانی دکتر معین  وزیر اسبق اموزش عالی  درمدرسه هراتی اول اردیبهشت 97

 

بسم الله الرحمن الرحیم: رب زدنی علماً و ایماناً و عملاً و توفیقا" و الحقنی بالصالحین

 

خدمت همه حضار گرامی ، دوستان عزیز ، شخصیت های برجسته فرهنگی، مدیریتی، سیاسی به خصوص جناب دکتر صلواتی، جناب آقای احمدی و آقای نوروزی شهردار محترم سلام عرض می کنم . انشاء الله که خیلی وقت شما را نگیرم. باعث خوشوقتی است که در جمع شما حضور پیدا می کنم. دوستان اشاراتی کردند که جزء افتخارات من است. خوب دانش آموخته یکی از شاخص ترین دبیرستان های اصفهان بودن، یعنی "دبیرستان سعدی" و توفیق نمایندگی مردم اصفهان از افتخارات من بوده است، هر چند خیلی کوتاه مدت بود و دلیلش را خودتان می دانید! همه این ها هم تکلیف بوده و هیچ منتی در کار نبوده و نیست . همگی توفیق الهی و یک وظیفه بوده است. من مصداق این فرمایش امام علی(ع) در دعای کمیل هستم که : « و کم من ثناء جمیل لَستُ اهلاً لَهُ نشرتهِ »، فقط توفیق خدا بوده است. چیزی که آدم خودش می داند که حداقل باید انجام بدهد، اگر این نبود جای تعجب داشت. افرادی که به وظیفه خود عمل نمی کنند خوب مشکل از خودشان است، همه ما مسئول هستیم و همه چیز ما امانت خداست. استعداد، معلومات، سابقه ، هر چه که هست از مواهب الهی است، از توفیقات الهی است که آدم باید قدردان آن باشد. اگر شکر گزاری نکنیم، کفران کرده ایم، پس یک وظیفه بوده هر آنچه بود. عرض کردم که چون پروازی نبود، دیشب از شیراز با اتوبوس آمدم و نمی دانم چطور بود که اینقدر تاخیر داشت. خلاصه ساعت 3و 4 صبح رسیدیم و اینکه ممکن است خیلی تمرکز نداشته باشم، شاید به خاطر همین موضوع باشد. عرض کنم خدمت شما موضوعی را که برای سخنرانی انتخاب شده با جناب آقای مدنیان هماهنگ کردیم ، دعوت کردند و من از ایشان تشکر می کنم، همانطور که اعلام کردند : موضوع سخنرانی «تعلیم و تربیت ، فرهنگ و اصلاحات اجتماعی» است.بدون تردید چه به لحاظ اعتقادی، چه به لحاظ انقلابی، چه به لحاظ مدیریتی، چه تجربه جهانی، حرف اول را در توسعه و پیشرفت کشورها، تعلیم و تربیت یا آموزش و پرورش می زند. قبل ازشروع بحث ، اعیاد را تبریک می گویم ، اعیاد رجب و شعبان و هفته قبل به خصوص که جشن بزرگ اخلاق ، خردورزی و عقلانیت یعنی جشن بعثت بود. امام علی علیه السلام در اولین خطبه نهج البلاغه در فلسفه بعثت انبیای الهی می گویند: آنها آمدند که یادآوری کنند نعمت ها و گنج هایی را که خدای تعالی در وجود انسان ها به ودیعت گذاشته و در راس همه آن گنجینه ها عقلانیت انسان است. « وَ یُثیروا لهم دفاین العقول». بالاترین سرمایه انسان عقلانیت اوست. اندیشه ورزی و تفکر ، وجه تمایز انسان با موجودات دیگراست. اشرف مخلوقات که می گوییم ، اگر جانشین خدا بر زمین می گوییم ، به خاطر قوه عقلانی انسان است. این شرف ، آن عزت نفس، آن کرامت انسان که اینقدر در قرآن ما، هم در دین ما، هم در جهان امروز به خصوص مورد تاکید قرار گرفته است، بخاطر عقلانیت و اندیشه ورزی انسان است. این وجه تمایز انسان با همه موجودات ، عقلانیت اوست که باعث کرامت انسان می شود .کرامت انسان است که باعث می شود جایگاه انسان در سطح خلافت و جانشینی خدا در زمین قرار بگیرد. قدرتی پیدا کند که زمین و آسمان ها را به تصرف خودش در بیاورد. ما امروز تازه در اول کار هستیم . بعضی از نمونه های پیشرفت علم و تکنولوژی را شما می بینید . اینکه انسان می تواند در همه چیز تصرف کند، آینده های خیلی تابناکی در پیش است . شاید عمر ما کفاف ندهد، شما همین 20 سال اخیر را در نظر بگیرید که چه تحولات عجیبی در علم ارتباطات و اینترنت که اصلا قابل پیش بینی برای ما که دانشگاهی هم هستیم، نبود ، ولی رخ داده است. جهان پرشتاب درحال تغییر و تحول است. این قانون زندگی است و با هر گونه توقف در گذشته ، حال و آینده را از دست خواهیم داد. افتخارات و تمدن سازی گذشته خوب است ، منتها باقی ماندن در گذشته چیزی را حل نمی کند. داشتن تاریخ و هویت خوب است و برای ما پشتوانه فکری خوبی خواهد بود، اعتماد به نفس نسل جوان ما را افزایش می دهد که خیزش و جهش به سمت آینده داشته باشند ولی نه اینکه در گذشته توقف کنند و تنها به افتخارات گذشته ببالند. امروز چی؟ آینده چی؟ این است که به خاطر همان کرامت نفس به خاطر آن عقلانیت، انسان فطرتاً نمی خواهد راکد بماند . حق گرایی، علم دوستی، نوع دوستی، رشد و کمال جزء فطرت انسان است. بنابراین نمی تواند دو روز یک مسلمان مثل هم باشد. وای به حال مسلمانی که دو روزش مثل هم باشد(حدیث نبوی) . انسان باید در پی تغییر و تکامل باشد و این اتفاق نمی افتد جز بر اساس، خردورزی و تفکر متناسب با فرهنگ و متناسب با جامعه. متناسب با محیط زندگی ، انسان باید با محیط اجتماعی خود تعامل جدی داشته باشد تا رشد بکند. بنابراین هیچ چیز در حال سکون نیست و اگر چیزی هم در سکون باشد به انحطاط کشیده می شود، مثل آب که اگر ساکن باشد بعد از مدتی آلوده می شود، انسان که جای خود دارد . انسان نمی تواندراکد و متوقف باشد ؟ اصلا تعریف اصلاح طلبی یا محافظه کاری درعلوم سیاسی ، یعنی اینکه محافظه کار به وضع موجود رضایت می دهد ولی اصلاح طلب به هیچ وجه به ادامه وضع موجود رضایت نمی دهد. به آینده نگاه می کند و باید درخودش حرکت به سوی کمال داشته باشد، البته اصلاح طلبی واقعی و اصیل آن، نه از نوع بدلی آن. بنابراین جامعه جدید به خاطر تحولات پرشتاب علم و تکنولوژی که برآمده از همان عقلانیت و قدرت تفکر و اندیشه ورزی انسان است، در چند دهه گذشته و در قرن بیستم باعث شده که همه چیز جامعه و جهان در حال تغییر باشد. جامعه هر چه بیشتر پیچیده تر بشود، باز در آن تغییر و تحول بیشتری هست، چه ما بخواهیم چه نخواهیم . البته منشا نهایی آن خود انسان بوده و جمع انسان ها هم می شود جامعه و مجموعه جوامع هم می شود جامعه جهانی ، منشا تحولات را عرض می کنم . در همه سطوح زندگی، همه چیز در حال تغییر است ، چه محیط زندگی خود ما، محیط طبیعی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی همه چیز دارد تغییر می کند . به خاطر همین تکنولوژی ارتباطات و اطلاع رسانی یا ICT، اقتصاد و تجارت دارد جهانی می شود ، یعنی اکنون هم در حد زیادی جهانی شده است . کارآفرینی عملا در فضای مجازی دارد اتفاق می افتد و اشتغالات زیادی ایجاد شده در سطح جهانی . شرایط آب و هوایئ زمین هم در حال دگرگونی است که به دلیل جمع شدن آلاینده ها در آتمسفر است. بعضی از کشورها مثل آمریکا و چین نقش بیشتری در آلودگی اتمسفر زمین دارند . ما هم در حد جمعیت و تولید ناچیز خودمان و فرهنگ اسرافی که داریم جزو کشورهایی هستیم که بطور نسبی بیشترین آلودگی را در اتمسفر زمین بوجود آورده ایم. تغییرات آب و هوایی یا در محیط زیست ، وضعیت زندگی انسان را در حالت بحرانی قرار داده است. خشکسالی است و مشکلات دیگر، مصیبت خشکسالی 40 ساله، همه انها هم دستاورد خودمان است . هیچ ارتباطی به عقاب خداوند ندارد (ذلک بما قدمت ایدیکم ، ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس.... ) ( آیه 41 سوره روم ) . ما به عنوان یک مسلمان باید به خودمان برگردیم ، یعنی تغییر را از خود شروع کنیم ، نه از دیگران. ما جامعه مصرفی هستیم. در مصرف انرژی، در مصرف نان، آب، در همه چیز کارمان بین افراط و تفریط هست و باید به خودمان برگردیم و در بینش و رفتارمان تجدید نظر کنیم. در هرصورت می خواستم بگویم که این تغییرات آب و هوائی همه چیز را دارد تغییر می دهد. نمونه اش زاینده رود تاریخی این شهر که الان خشک شده است و مشکلاتی که ایجاد کرده و در چند ده استان دیگر هم ممکن است ایجاد شود. پیش بینی می شود که تا سال 2060 یک و یک دهم میلیارد انسان در سطح جهانی آواره بشوند، تا 2100 دو میلیارد و بیشتر انسان به خاطر خشکسالی و مهاجرت هایی که مجبورند بکنند, آواره می شوند. لذا تغییرات آب و هوائی پدیده ای است که با دست کاری در طبیعت ایجاد شده و منشا آن انسان است. تاثیر ارتباطات یا شبکه های اجتماعی بر آموزش ، فرهنگ ، جامعه ، اقتصاد و سیاست نیز می تواند سازنده باشد یا مخرب . اگر جامعه ای دانش داشته باشد و نیمه پر لیوان را ببیند و همه را توطئه دشمن نینگارد ، می تواند از این تکنولوژی که معجزه قرن است استفاده کند و سعی کند ایده ها و تفکر خودش را جهانی بکند. ما که در باره انسان و جایگاه و آینده او این همه ادعا داریم که ادعایی بر حق هم بوده است و به دین و آرمان های ما بر می گردد، چقدر از آن استفاده می کنیم و یا اینکه بیشتر دچار آفت های آن شده ایم. دانش و فناوری ارتباطات در آموزش هم تأثیر دارد و کارآئی و اثربخشی آن را دوچندان کرده است. بنابراین در شرایط جامعه جدید، نظام آموزش و پرورش اساس تغییرات شده است ؟ چون ک ماموریت آن تربیت و پرورش استعدادها فطری و خلاقیت ها است . و این انسان ها هستند که موجب تحول و تغییر می شوند. بنابراین ساختار تعلیم و تربیت ما در جنبه های مختلف با بهره گیری از فناوری های آموزشی باید دگرگون شود تا بتواند پاسخگوی شرایط تغییر سریع جامعه امروز باشد. اگر بخواهد سنتی عمل کند به هیچ وجه پاسخگو نخواهد بود. بنابراین می بینید که این تعلیم و تربیت است که با علم و تکنولوژی و فرهنگ یک جامعه ارتباط تنگاتنگ و متقابلی دارد و در تعامل با آحاد جامعه می تواند فرآیند طبیعی تغییر و اصلاحات اجتماعی را بارفع نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت به عهده بگیرد. برای ارتقا و رشد جامعه، این امر نوعی نگاه و تفکر راهبردی است. اینکه نقاط ضعف را ارزیابی و بر طرف کنیم، نقاط قوت را تقویت کنیم، از فرصت ها بهترین استفاده را بکنیم و تهدیدها را از بین ببریم . تعلیم و تربیت اساس و پایه و اصل تغییر و دگرگونی جامعه و کشور می شود. یک جمله ای است از نلسون ماندلا که می گوید : "آموزش قوی ترین اسلحه ای است که می توان با آن جهان را تغییر داد". این نقش آموزش است ، اگر وضع امروز ژاپن اینگونه است، به دلیل سرمایه گزاری بیش از یکصدساله آن در آموزش است. می دانید ما و ژاپنی ها با هم شروع کردیم ، آنجا امپراتور میجی بود، در این جا هم امیر کبیر بود. این جا دارالفنون بود و آنجا هم اهتمام جدی به آموزش و پرورش بود. ما به خاطر اینکه دچار استبداد بودیم، دچار تغییرات پی در پی حکومت ها بودیم، تجاوز خارجی داشتیم ، جنگ و مشکلات فرهنگی و ..، فرآیند تغییر و تحولات استمرار پیدا نکرد. نظریه پردازان اقتصادی میگویند که بیشترین ارزش افزوده اقتصادی در یک جامعه و یک کشور سرمایه گزاری در آموزش و پرورش است، نه مثلا" در ساختن پاساژ ، بنگاه و بده بستان تجاری و یا دلالی و با فروش نفت خام در انتظار توسعه و پیشرفت بودن! با فروش نفت خام توانسته ایم به یک زندگی مصرفی ادامه دهیم، کاش نداشتیم نفت را. نفت نعمت بزرگ ما است، ولی قدر آن را نمی دانیم، جایی که قدر شناس هستند می شود نروژ. یک کمی نفت دارد و با بهره گیری درست از همین منابع و سرمایه گذاری در کشورهای دیگر، به لحاظ درآمد سرانه اش یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا شده و در سال ۲۰۱۷ شادترین کشور دنیا بوده است، نروژ توانسته از این مواهب خدادادی استفاده کند. ما به دنبال راحت ترین راه حل ها هستیم، یعنی حذف صورت مساله و تن دادن به وضع موجود یا همانطور که عرض کردم با خام صادر کردن ثروت های طبیعی ویا با مهاجرت نیروی انسانی و منتظر پیشرفت بودن! نه خیر، صادر کردن نفت خام فقط وابستگی ما را بیشتر کرده، ما و نسل جوان ما را تنبل کرده است. اعتماد به نفس ها را پایین آورده و وابستگی و تقلید از خارج را بیشتر کرده است. در هر صورت تعلیم و تربیت است که می تواند موجب تغییر، رشد و اصلاح جوامع بشود. تحولاتی که ما در این بیست ساله اخیر یا به خصوص در پایان قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یک داشته ایم مثل اینترنت و دسترسی به منابع علمی، باعث شده در همین 20 سال گذشته حجم انتشارات علمی در سطح جهانی 3 برابر تولید و انتشار علم در طول تاریخ بشری باشد. حال که در دوره انفجار اطلاعات علمی هستیم ، ما در کشورمان چقدر داریم بهره می گیریم؟ بنابراین از اینترنت و فناوری اطلاعات که عصر دانش ، اقتصاد دانش بنیان، جامعه دانش بنیان، و انقلاب دیجیتال و شبکه های اجتماعی در حال گسترش را ایجاد کرده است و در همین ایران ما بیش از 50 میلیون کاربر دارد، ما چه استفاده ایی کرده ایم؟ استفاده های مفید یا استفاده های پوچ و سطحی، بدون فایده و یا مضر! توسعه دانش بنیان باعث شده که توسعه اقتصادی و ایجاد ثروت در سطح کشورهایی که از این فرصت جدید خوب استفاده کرده اند سریعا" گسترش یابد. آنها احتیاج به منابع معدنی ندارند ، نه گاز می خواهند، نه نفت و نه معادن زیرزمینی می خواهند. حتی تاریخ و تمدنی هم ندارند ولی سرمایه انسانی شان به سرعت توسعه یافته و انسان منشا همه تغییر و تحولات شده است. نفت منشا تحول نیست، نفت یک وسیله است. این هنر انسان است که بتواند برای اقتدار و توسعه جامعه خود از آن خوب بهره برداری کند. در آینده نزدیک بیشترین اشتغال و کارآفرینی در فضای مجازی خواهد بود. انواع و اقسام دیجیتال مارکتینگ، تجارت و مبادلات علمی و فناوری، در سطح ملی و جهانی در این فضا انجام می می شود. بنابراین در یک چنین شرایطی که ساختار جامعه پیچیده تر می شود، تغییرات پر شتاب و سریع است و همه چیز در حال دگرگونی است، آموزش و پرورش دریک پارادایم جدید باید دیده شود، این تغییرات در ساختار و ارکان و برنامه ها باید خود را نشان دهد. مؤلفه ها و اهداف در این پارادیم جدید چیست؟ دانایی یعنی افزایش اطلاعات علمی است که ما به عنوان معلم سعی می کنیم به دانشجوی خود یا به دانش آموز خود بدهیم، سطح آگاهی و معلوماتش را بالا ببریم. اما در آموزش و پرورش فقط۳۰- ۲۰درصد از شخصیت فرد شکل می گیرد، چون که 80 درصد آن طی همان دوره جنینی و چند سال اول زندگی شکل می گیرد. ما هنوز ظرفیت و استعداد بچه ها را کم حساب می کنیم، بچه ها بزرگترین آیت خدا هستند، آنها همه چیز را می فهمند. ما هستیم که آنها را درک نمی کنیم. حتی با محبتمان به آنها زیان می رسانیم، با محبت بی جا، با ایجاد محدودیت در اوقات فراغت و سرگرمی و امر و نهی کردن زیاد، حقش را ضایع می کنیم. حقوق کودکان و ویژگی های زیستی آنها مقوله ای است که به تدریج دارد کشف می شود. ما در دو سه سال قبل همایش کودکی را در تهران برگزار کردیم. موسسه رحمان با دعوت از روانشناسان، متخصصان علوم تربیتی، جامعه شناسان، صاحبنظران آموزش و پرورش، اقتصاد، توسعه و متخصصان رشته های مختلف علوم پزشگی، دستآوردهای علمی و مطالعاتی جدید در این زمینه را مورد بحث قرار دادند. من خودم در تجربه شخصی ام در درمانگاه مشاهده میکنم که مثلا" بچه دو ماهه یا شش ماهه دارد با چشمانش با من گفتگو می کند، با نگاهش روحیات من را تشخیص می دهد، که مثلا" من الان آرامش دارم یا در شتاب و اضطرابم، صداقت دارم، به او لبخند می زنم، صمیمی هستم و با او بازی می کنم یا نه؟ با صمیمیت من آرامش پیدا می کند و لبخند می زند. می خواهم بگویم که شخصیت اصلی انسان در آن دوره هائی شکل می گیرد که ما از آن غافل هستیم. از همان دوره بارداری و دوره نوزادی و کودکی که صدا و سیما و برنامه ها و سریال های هجو، مبتذل خود به جای آموزش، بدآموزی دارد. ما خوشحالیم که در سریال ها بچه ها بخندند، خانواده ها بخندند ولی چه پیامدهائی از نظر روانی، اجتماعی و فرهنگی دارد؟ باعث تاسف است که دستگاه عریض و طویلی که می تواند یک دانشگاه باز باشد به چنین دستگاه پلشتی تبدیل شده است! در آن جاست که فرهنگ خانواده شکل می گیرد، نقش تربیتی خانواده کم رنگ می شود و چه کسی می تواند آن را جبران بکند؟ قاعدتا" نظام تعلیم و تربیت باید جبران کند. توانایی و کسب مهارت های زندگی ۵۰ درصد اهداف آموزش و پرورش را تشکیل می دهد. مهارت های زندگی و محیط اجتماعی در حال تغییر و تحول مستمر! با همین رویکرد است که مجامع بین المللی مانند سازمان ملل در سال 2003 اعلام دهه سوادآموزی می کنند چون هنوز یک میلیارد انسان در سطح جهان بیسوادند. در کشور ما که نهضت سواد آموزی از حدود چهل سال قبل تشکیل شده اگر انتقادی بخواهم بکنم می پذیرید که عملکردی غیر علمی ، غیر تخصصی و ناکارآمد داشته است. همین الان 10 میلیون بیسواد مطلق داریم. بقیه هم کم سوادند. سوادی نیست که به درد پیشرفت و توسعه کشور بخورد. نگرش ما درست نبوده در سطح جهانی هم که عرض کردم در سال 2005 اعلام دهه آموزش برای توسعه پایدار به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل می رسد، چون با وضعیتی که پیش می رود، انسان دارد محیط زیستش را نابود می کند. قبلا هم اشاره کردم در سطح جهانی کشوری مثل ایران از نظر تخریب محیط زیست و محیط طبیعی و جنگل مرتبه دوم را دارد. داریم دریا، رودخانه ها، مراتع و آب و خاک و محیط زندگی مان را نابود می کنیم، به خاطر نا آگاهی عمومی و به خاطر اینکه نظام تعلیم و تربیت ما کارآمد و پاسخگو نبوده است، خوب این وضعیت باید تغییر بکند. در سال 2007 تصمیمی که یونسکو گرفت تاکید بر یادگیری مادام العمر برای همگان بود(Life-long learning).

ما آموزش و تدریس داریم و آموختن یا یادگیری. آموزش(education)یکطرفه و از بالا به پایین است، توسط معلم برای دانش آموز. ولی یادگیری(learning)یعنی اینکه انگیزه خودجوش، باور، درک و فرهنگ یادگیری را پیدا کنیم که بصورت خودجوش به آموختن و یادگیری احساس نیاز کنیم. یادگیری دست خود انسان است، در هر لحظه ای از شبانه روز می تواند دنبال یادگیری باشد، آنهم با تکنولوژی های جدید اطلاعات و ارتباطات(ICT ). آموزش و تدریس بیشتر جنبه رسمی دارد، در مدرسه است و یکطرفه از بالا به پائین، ولی الان دهه یادگیری مادام العمر اعلام شده است. ببینید این ایده از خود ما بوده است، مگر ۱۴۰۰ سال قبل به ما نگفته اند "ز گهواره تا گور، حتی در کشور چین، حتی در میان امواج دریا و طوفان، حتی از دست کافر و منافق، بروید و علم و دانش را از آنها فرابگیرید"(احادیث نبوی). یونسکو تازه در سال های اخیر است که دارد این راهبرد جهانی را مطرح می کند. می دانید ما از همه چیزمان غافل هستیم. در هر صورت الان این مساله یادگیری مادام العمر یک راهبرد اساسی در نظامات تعلیم و تربیت جهانی است که در کلاس و مدرسه و خانه و جامعه خودش را باید نشان بدهد. نظام آموزش و پرورش با توجه به این تکنولوژی های آموزشی که عرض کردم جهانی می شود، چه ما بخواهیم، چه نخواهیم. ما یک کشور پیشرفته ای که نیستیم، اگر نگویم عقب افتاده ایم، در حال توسعه یا توسعه نیافته هستیم. باید از دستاوردهای جهانی، تجارب جهانی و روش های جدید استفاده کنیم، انسان اجتماعی خلق شده و جامعه هم به سمت جهانی شدن دارد می رود. خوب چرا ما از این فرصت جدید و مغتنم استفاده نکنیم؟ چرا با سوء ظن و نا آگاهی همه دنیا را ملحد و زندیق و دشمن بدانیم! این یک نوع خود فریبی است، کلاه سر خود گذاشتن است، ما چرا اعتماد به نفس نداریم؟ ما هم حرف داریم، علم مگر میراث شخصی است یا میراث یک ملت خاص است؟ آمریکا فقط 300- 200 سال سابقه دارد، آیا ما که نزدیک به ده هزار سال پیشینه تمدنی داریم در این میراث مشترک انسانی که علم و فرهنگ است سهمی نداشته ایم؟! نه خیر، ما بیشترین سهم را داشته و داریم چر از خودمان نمی دانیم دنیای امروز را و "آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد؟". هزار سال قبل ما پیشاهنگ علم و تکنولوژی بودیم، مثل سوئد، مثل ژاپن و ...! ولی امروزه در هزاره سوم، آن ها پیشتاز هستند. چرا این اتفاق افتاد؟ چرا این افول و انحطاط اتفاق افتاد؟ باید آسیب شناسی تاریخی بکنیم. بله در این شرایط از آموزش در فضای شبکه ای و فناوری های آموزشی باید حداکثر استفاده بشود. اصلا هنر فکر کردن باید آموزش داده شود، بالاخره یکی از بزرگترین مواهب خداوند قدرت فکر کردن و اندیشه ورزی و عقلانیت انسان است. آموزش فکر کردن، اینکه چگونه فکر کنیم که نتیجه بخش باشد، فکری باشد که بتواند خلاق باشد، نقاد باشد، وضعیت موجود را ارزیابی کند، مرتب بتواند فرد را ارتقا بدهد. در عین حال در زمانی که فرهنگ و اقتصاد و تجارت دارد جهانی می شود، فرهنگ دارد جهانی می شود، ما هویت فرهنگی و ملی خود را باید حفظ بکنیم، منتها از دستاوردهای جهانی هم بهره ببریم. این یک راهبرد ضروری است که بتواند آن قابلیت ها و استعدادهایی را که در وجود انسان هست و بارور کردن آنها فلسفه بعثت انبیا بوده است، آن گنجینه درونی انسان را که عقلانیت و خلاقیت است بتواند عینیت بخشد و در خدمت جامعه قرار دهد. بنابراین در یک چنین شرایطی نظام آموزش و پرورش ما ضرورت دارد که از تحرک و انعطاف خیلی بیشتری برخورد باشد. نباید متصلب و ایستا باشد، نباید در گذشته زندگی کند.دسترسی به امکان آموزش برای عموم جامعه، دانش آموزان و دانشجویان و دانش پژوهان در هر مکان و در هر زمان باید فراهم شود، در هر ساعت شبانه روز، در ساعت 2 صبح هم اگر لازم باشد بتوانند مراجعه کنند و بتوانند ایده های خودشان را مطرح کنند و از ایده های دیگران استفاده کنند، آموزش ببینید و یاد بگیرند. چرا نه؟ در واقع شهروندی تربیت شود که از یک نظر جهانی باشد، یعنی جهان و زمانه خود را بشناسد و از آن طرف فرهنگ بومی و میراث های بومی خود را اصل قرار بدهد و به نفع منافع ملی خود از همه تجربه های جهانی بتواند استفاده کند. این در واقع شالوده آموزش و پرورش ما را باید تشکیل بدهد. در دنیای امروز نظام تعلیم و تربیت یک رویکرد دموکراتیک پیدا کرده است، دموکراسی که فقط در سیاست تعریف نمی شود. دموکراسی واقعی باید در همه شئون زندگی خود را نشان دهد. در محیط خانواده، روابط افراد هم دموکراتیک باشد، همگی حقوق برابر داشته باشند، قیم مآبانه برخورد نشود، کسی با خشونت سرکوب نشود، تبعیض نباشد، برابری باشد، دوستی باشد، هم جهتی و هم هدفی باشد. روابط در خانواده ها چرا کمرنگ شده، چون در واقع از این رویکرد انحراف شده است. همگانی شدن آموزش بدون توجه به رنگ و نژاد و قومیت و تمکن و بدون تبعیض مورد نظر یک اصل دموکراتیک و حقوق بشری است. اینکه در جامعه ما، در مدرسه های خصوصی بالاترین کیفیت ارائه شود ولی بخش محروم جامعه فقط در مدارس دولتی حضور یابند یک تبعیض و بیعدالتی است. تبعیض در آموزش سرمنشا تبعیض در همه سطوح جامعه، در اقتصاد ، در فرهنگ، در سیاست، مدیریت .... خواهد شد! اگر اقشار محروم نتوانند فرزندان خود را در شرایط برابر و در مدارسی با کیفیت آموزشی بالا بگذارند، آنها آینده ای نخواهند داشت. منشا تبعیض از نظام تعلیم و تربیت شروع می شود، جائی که توسعه خلاقیت، تقویت اعتماد به نفس، نشاط، آموزش کار جمعی باید حاصل شود. ما ملت فردگرایی هستیم چون سلطه صدها ساله و هزارها ساله استبداد و دیکتاتوری در تاریخ کشور ما اجازه جمع شدن نمی داده و در واقع با جدا کردن مردم از یکدیگر، حکومت های جبار ادامه می یافتند. فرد گرائی در فرهنگ، ادبیات و عرف و سنت ما همه جا خود را نشان می دهد. همه را دعوت می کنند به انزاوا و دوری از جمع: "دلا خو کن به تنهایی، که از تنها بلا خیزد!"، این شعر شاعر ماست که دیگر یک فرهنگ شده است و باید تغییر بکند. اگر جامعه ای از هم گسیخته و جدا از هم باشد آینده ای نخواهد داشت. پیامبر(ص) فرمودند "کللم راع و کلکم مسئول" و یا "یدالله مع الجماعه". آیا در جامعه ما همسایه همسایه اش را می شناسد؟ در ترافیک به هم رحم می کنیم؟ در ادارات برخورد درستی می شود با مراجعین؟ منافع ملی را پاسداری می کنیم یا منفعت شخصی را اصل قرار می دهیم؟ حالا چه دولت، چه ملت فرقی نمی کند، از این نظر دولت و ملت دست در دست هم داده اند که این کشور را دچار فروپاشی و از هم گسیختگی کنند! آموزش مهارت ها و اصلاح سبک زندگی به اصطلاح مدرن یا سبک زندگی غربی، روش زندگی آپارتمان نشینی، شهرنشینی پر ترافیک با هوای آلوده، جامعه پر از شر و شور و هیجان و اتلاف وقت و همه چیز که فرصت فکر کردن را به کسی نمی دهد، و... این شده است سبک زندگی مدرن امروزی ما! ما از مدرنیته فقط مشکلات و مصیبت های آن را به ارث برده ایم، مواهب آن بیشتر در اختیار کشورهایی است که خودشان تولید کننده علم و تکنولوژی هستند و ما مصرف کننده و وابسته ایم. بطور نمونه در آموزش و پرورش و خانواده های ما وسایل پر خطر و مواد مضرر از سیگار گرفته تا انواع تکنولوژی های ارتباطی، ماهواره و اینترنت وجود دارد و کودکان ما سرگرم آنها شده و هیچ تحرکی هم ندارند. رژیم غذائی آنها هم فست فود و نوشابه و غذاهای پر کالری و از نظر غذائی فقیر و ناسالم شده است و امروزه سونامی سکته های قلبی و مغزی، دیابت، آلرژی و آسم، اختلالات روانی و افسردگی، فشار خون و...است که همگی به خاطر سبک ناسالم زندگی شیوع یافته است. خوب چرا ما نباید جامعه سالمی داشته باشیم، اینها باید در دروس و برنامه های درسی ما دیده بشود. ارتقای سلامت جسمی ، روانی، اجتماعی و معنوی و انسان سالم محور اصلی توسعه است۰ سلامت به مفهوم برخورداری از بالاترین سطح سلامت و نشاط جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی. آن انسان سالم است که می تواند باعث تغییر و تحول و اصلاح جامعه خود بشود. افراد پژمرده و دردمند از نظر جسم و روان و روابط اجتماعی نمی توانند کاری برای جامعه خود بکنند. جامعه ای که درگیر اعتیاد باشد، چه آینده ای و دنیایی می توانند داشته باشند؟ بنابراین گسترش و تعمیق ارزش های اخلاقی، اجتماعی و قانون مداری، این ها از دوران طفولیت در خانواده، در آموزش و پرورش و در سطح عمومی آغاز می شود. گسترش و نهادمند کردن فرهنگ قانونمداری که نه خود بخود شکل می گیرد و نه می تواند اجباری باشد، بخشنامه ای نیست! اکنون که منشور حقوق شهروندی رئیس جمهوری منتشر شده چه تضمینی برای اجرای آن هست؟ مگر می شود با بخشنامه ای مشکلات و مسائل شهروندی حل بشود؟ اگر خود رئیس جمهور و دولت و تک تک مدیریت ها همکاری کنند، نخبگان کشور اصول آن منشور و نظم و قانون مداری را در رفتار خود نشان دهند، آموزش و پرورش و آموزش عالی آن را در متن برنامه های خود قرار دهند و آموزش های عمومی از طریق نهادهای مدنی و در سطح رسانه ها و شبکه های اجتماعی ارائه گردد، می توان در بلندمدت داشتن شهروندانی توانمند و مسئول را انتظار داشت.

رویکرد پژوهش محوری در آموزش و پرورش نیز یک اصل ضروری است، یعنی اینکه برنامه آموزش و سرفصل دروس مبتنی بر نتایج تحقیقات انجام شده باشد. نه می شود از خارج همه چیز را رونویسی کرد و نه اینکه کلا" به دستآوردهای جهانی بی اعتنا بود. این شیوه هم که در جلسه و یا جلساتی چه عنوان شورای عالی انقلاب فرهنگی را داشته باشد و یا شورای عالی آموزش و پرورش، بنشینند و بخواهند مثلا" بحث کنند و تغییر بنیادی در نظام آموزش و پرورش ایجاد کنند چقدر علمی است؟ چقدر قابل اجرا است؟ چقدر مورد اجماع است؟ اینگونه امور احتیاج به دهها ساعت کار مطالعاتی و پژوهشی دارد تا بر اساس شواهد علمی رویکردها، راهبردها و برنامه های مربوط تدوین شود.

و اما شما می دانید که بنده نجف آبادی هستم آقای مدنیان گفتند اصفهان همه جهان! ایشان درست می گویند چون نصف آن نجف آباد است و نصف دیگرش اصفهان! من از این فرصت به اصطلاح "سود استفاده!" بکنم. نجف آبادی ها ژنی دارند که از آیت الله منتظری گرفته اند، آن ژن این است که صریح باید گفت، صراحت حداقل یک چیز را نشان می دهد؟حالا من ادعائی ندارم ولی کسی که صراحت دارد معمولا"صداقت و شهامت هم دارد که کتمان نکند و سکوت نکند و در عین حال می تواند با صمیمیت هم همراه باشد. با صراحت و قاطعیت باید گفت که مدیریت کشور نیاز به تمرکز زدائی دارد. این موضوع را در دوره مسئولیتم در آموزش عالی علیرغم مخالفت شورای عالی انقلاب فرهنگی با مطرح کردن استقلال دانشگاه و اجرائی کردن آن در دولت اصلاحات به اجرا در آوردیم. می گفتیم که یک جامعه متشکل از فرهیختگان و دانشمندان کشور می تواند خودش را اداره کند و احتیاج به قیم و آقا بالا سر ندارد. مگر دانشگاه اداره کل یک وزارتخانه است؟ نخیر، دانشگاه خودش می تواند بطور مستقل برنامه ریزی آموزشی، پژوهشی، تربیتی داشته باشد و منابع انسانی و مالی را مدیریت کند. اصولا" فلسفه تشکیل هیات های امنا کمک به استقلال و خودگردانی دانشگاه بود.

وزارت آموزش و پرورش هم همین طور است و نیازمند تمرکز زدائی است. دنیایی آن را تجربه کرده و اختیارات خود را به مدرسه محول کرده است. به مدیریت خود مناطق و با کمک انجمن اولیا و معلمان و حتی به خود دانش آموزان هم اجازه مشارکت می دهند، که آنها احساس انگیزه بکنند و رشد بکنند. تمرکز زدایی در مدیریت نوین علمی یک اصل است، ولی مدیریت های اجرائی و سنتی ما هنوز تمرکز گرا هستند، حتی از رژیم های کمونیستی هم متمرکزتر هستیم. آن دسته از شرکت های دولتی هم که محول شدند به صورت خصولتی واگذار شدند!

ارتقای کیفیت آموزش برای دستیابی به جامعه ای متکی بر سرمایه های کارآمد انسانی از راهبردهای دیگر در آموزش و پرورش است، چون سرمایه های انسانی حرف اول را در توسعه و پیشرفت کشورها می زند.

بخاطر ضیق وقت، من به اصطلاح تلگرافی(نه تلگرامی!) و سریع از مسائل عبور می کنم. از دیگر راهبردهای توسعه آموزش و پرورش یکی فراهم کردن فرصت برابر آموزشی و دیگری افزایش مشارکت های مردمی است. به نظر می رسد یکی از دلایل افول و انحطاط علم در ایران، از زمانی شروع شد که نظامیه ها در زمان نظام الملک تشکیل و بودجه، برنامه و همه امور آن دولتی شد و خلفای وقت توانستند خواسته های سیاسی خود را به آنها تحمیل کنند؟ تا قبل از آن خود مردم پشتوانه مالی مؤسسات آموزشی بودند. دارالشفاء ها، دارالکتب ها، دارلعلم ها و هر چه بود با وقف، نذورات و هدایای مردمی اداره می شدند. صاحب نظران تاریخ اجتماعی علم و آموزش یکی از دلایل رکود فرهنگی و علمی ایران را همین تمرکز گرائی و دولتی شدن نهاد آموزش می دانند. بنابراین عدم تمرکز یک اصل در آموزش و پرورش نوین در سطح جهانی است و بالا بردن نقش مدرسه و استفاده از شیوه های آموزشی انعطاف پذیر، متنوع و فضای مجازی توصیه می شود. هدف این است که همزمان با توسعه و پیشرفت علم و فناوری و فرهنگ و اقتصاد، عدالت هم داشته باشیم. بنابراین رویکردهای جهانی با اعلام دهه های سواد آموزی، علم آموزی و یادگیری مادام العمر در قرن گذشته و اوائل قرن - ۲۱، با به رسمیت شناختن نقش جوانان، کودکان ، نوجوانان به عنوان سازندگان امروز و آینده کشور و با اختصاص درصد قابل قبول از GDP و تولید ناخالص داخلی به آموزش و پرورش تبیین می شود. متاسفانه حتی کشورهای پیرامون ما، سه تا چهار برابر ما در آموزش و پرورش خود هزینه می کنند. بعد می گوییم چرا آنها پیشرفت می کنند و ما نمی توانیم! باید نه فقط در شعارهای انتخاباتی و در خطابه و خطبه و اینها، بلکه در مقام عمل، آموزش و پرورش عمومی و آموزش عالی را یک حق اساسی برای آحاد جامعه قلمداد کنیم. آموزش، تعلیم و تربیت، تغذیه، بهداشت و درمان، آزادی های بنیادین، مسکن و پوشاک، همگی جزو حقوق اساسی است که قانون اساسی ما نیز برخورداری از آنها را به رسمیت شناخته شده است. چه کسی می خواهد اصول قانون اساسی را به اجرا درآورد، برای خاک خوردن که نباید باشد! اینها حقوق طبیعی و خدادادی انسان ها است که باید به رسمیت شناخته و رعایت شود.

هر چه مشکلات بیشتر بود باید در زمینه تربیت سازنده جوان و کودک، رویکرد علمی و عقلانیت، منطق و اخلاق، زدودن عوام زدگی، خرافه و شبه علم در فرهنگ عمومی بیشتر تلاش کرد. خرافه گرائی در جامعه ما بیداد می کند از جمله در پزشکی که انواع و اقسام خرافات به نام طب سنتی و یا اسلامی وارد شده است و هیچ پشتوانه علمی و تحقیقاتی هم ندارد. اگر طب گیاهی در هندوستان و یا طب سوزنی در چین به رسمیت شناخته شده است، به دلیل پشتوانه علمی و پژوهشی آن است. بر روی آن کار علمی شده و سره را از ناسره تفکیک کرده اند. ما در ایران، خرافه دینی، خرافه سیاسی و هاله نور هم داریم، انرژی اتمی و ساختن آن توسط یک دختر دانش آموز در زیرزمین منزل را هم داریم،... اینها وضعیت جامعه ماست! از کجا باید این خرافه زدایی و اصلاح فرهنگی شروع بشود، غیر از محیط خانواده، برنامه های صدا و سیما، آموزش و پرورش و آموزش عالی؟ ترویج آموزش، توسعه علم و آگاهی، رفع فقر و نابرابری، آموزش فرهنگ صلح و هم زیستی و دموکراسی، همه و همه از آموزش و پرورش و از خانواده باید آغاز شود. البته در یک جامعه مذهبی 3000 ساله که همیشه هم توحیدی بوده و افتخاری است برای ایرانیان، اگر از همین فرهنگ دینی مردم سوء برداشت و یا سو ء استفاده بشود، آن وقت وضع موجود ما نتیجه آن خواهد بود. رذائل اخلاقی چون ریا و تملق، دروغ، نفاق و سوءظن از جمله آفات یک جامعه دینی است. از کجا باید زدودن این آفات و این خرافات، این سوء برداشت ها و یاسوء استفاده ها آغاز شود؟ باز هم نقطه اصلی آن نظام تعلیم و تربیت است. اینکه گفته شود خدا خواسته که تو بدبخت و بیچاره باشی و در عوض، در آن دنیا جبران می شود، خیال باطلی است! در حدیث نبوی داریم که: «الدنیا مزرعه الاخره.» و یا در قرآن داریم که: "و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلا!".خوب این آیه صریح قرآن است کسی اگر در این دنیا کور باشد: کور فرهنگی، کور سیاسی، کور نادانی ، کور دینی، و حقوقش را مطالبه نکند، در آن دنیا هم کور و گمراه تر بر انگیخته می شود. بنابراین، این برداشت ها، برداشت های انحرافی هستند که یا سوء استفاده به عنوان برخورد ابزاری با دین است و یا بد فهمی و کج سلیقگی که مساله دیگری است.

در هر صورت ترویج آموزش، گفتمان علمی، رویکرد پژوهشی و آینده پژوهی ضرورتی حیاتی است. بی تردید، پیشرفت و ترقی، امنیت و اقتدار ملی با صادرات ۱۱۰ ساله نفت خام هم حاصل نمی شود. تامین و تضمین امنیت ملی ما بستگی به این دارد که از نظر علم و تکنولوژی در سطح بالاتری باشیم. حتی امر "استقلال" که یکی از آرمان های اصلی انقلاب اسلامی بود، وشعار آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی که میلیون ها بار توسط مردم سر داده شد بسیار آسیب پذیر هستند! کافی است که فقط نفت صادر نشود و خزانه خالی شود، آن وقت چه اتفاقی می افتد؟ همه چیز کشور متوقف شده و می خوابد، دیگر استقلال بی استقلال! مگر اینکه در حوزه های آموزش و پرورش،آموزش عالی و علم و تکنولوژی سرمایه گذاری کرده باشیم که نکرده ایم. خلاصه اینکه ترویج علم و آموزش و افزایش سطح آگاهی جامعه وظیفة اخلاقی، اجتماعی، حرفه ای و قانونی دانشمندان، دانش پژوهان، استادان، معلمان، و نهادهای علمی، آموزشی، فرهنگی، رسانه ها، صاحب نظران و نیز حاکمیت است. همه باید احساس مسئولیت بکنند. آگاهی های علمی در ارتباط با بهبود سبک زندگی وقتی حاصل می شود که فرهنگ علمی، خردورزی و عقلانیت بر جامعه حاکم باشد و نه غلبه احساسات. زمانی که احساسات قلیان کند ولی خردگرایی و عقلانیت کم باشد، افراط و تفریط، یا درگیری و خشونت رایج می شود و عملا" فرصت های رشد و پیشرفت از دست می رود.

ببینید چون عنوان سخنرانی ام نقش تعلیم و تربیت در ارتباط با فرهنگ و جامعه و اصلاحات اجتماعی است، خیلی اهمیت دارد که نسبت آموزش و پرورش با فرهنگ جامعه را بررسی کنیم.این رابطه، ارتباطی دوگانه است، متقابل و دو سویه است، یعنی هم آموزش و پرورش متاثر از فرهنگ تاریخی، ملی ، اسلامی و جهانی است و هم آموزش و پرورش می تواند در جهت ارتقای ارزش ها و اصلاح فرهنگ جامعه کمک کند. یکی از مهم ترین اهداف آموزش و پرورش که خیلی بر آن تاکید می شود، آموزش و ارتقای میراث فرهنگی یک جامعه است. میراث فرهنگی که می گوییم فقط به سازمان میراث فرهنگی مربوط نمی شود، بلکه مجموعه تجارب تاریخی، اعتقادات، عادات و رسوم، آرزوها و آرمان ها را مورد بحث قرار میدهد، آموزش میدهد و به نسل بعد انتقال میدهد.

 

 

 

یعنی دانش آموز و شهروند ما بداند که این کشور، کشور خودش است، خانه خودش است، باید مثل خانه خودش آن را حفظ کند و تمیز نگاه دارد، جنگلش را، رودش را ، دریایش را از خود بداند! مال دشمن نداند! ببینید همین سیزده بدر امسال چه فاجعه ای بود برای طبیعت زیبای ایران! من پستی در اینستاگرام و فیس بوک گذاشتم که عنوانش "روز جشن یا عزای طبیعت؟!" بود. در حاشیه جاده های ما، از این شهر تا آن شهر، از این استان تا آن استان، همه جا پر از پلاستیک شده است. خوب این خانه خود ماست، کشور خود ماست، پس عرق ملی کجا رفته؟ عرق ملی آن ملت ها بود که باعث شد کشورهائی مانند هند و چین و ژاپن به پیشرفت امروز خود برسند و از مرزهای توسعه عبور کنند. فقدان عرق ملی باعث شده که ما رکورد دار مهاجرت نخبگان علمی، مدیران و دارندگان پول و سرمایه در سطح جهانی باشیم. سرمایه بزرگ انسانی در آن سوی مرزها که متاسفانه هیچ دستاوردی هم برای وطنشان نداشته است! در موضوع میراث فرهنگی با مطالعه و تحقیق باید تفکیک سره از ناسره آموزش داده شود، نقاط قوت و ضعف تبیین شود، اگر نقاط ضعفی هست برطرف شود و در نهایت نظام آموزشی، تربیتی و علمی ما بتواند میراث فرهنگی کشور را به زبان روز جامعه معرفی کند، ارتقا دهد و به نسل جوان انتقال داده و هویت بخشی نماید . اگر نسل جوان دچار بحران هویت شد، همه چیز خود را می فروشد، به راحتی پناهنده می شود و به راحتی و با افتخار می رود سیتی زن دیگر کشورها می شود، هیچ دلبستگی و آرزویی هم برای کشور خود نخواهد داشت! این ها علائم خوبی نیست، جامعه ایرانی هنوز جوان است، 80 میلیون جمعیت دارد، تمدن دارد، ولی جوانانش باید همه دنیا را آباد بکنند به جز وطن خودشان!؟ من آنها را متهم نمی کنم، تقصیر از سیستمی است که در چهل سال گذشته نتوانسته فرزندان خود را به خوبی جذب و تربیت کند، چه در خانواده، چه در آموزش و پرورش و آموزش عالی و یا در اجتماع. شوراهای مسئولی هم که در این زمینه مسئولیت سیاستگذاری داشته اند مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای فرهنگ عمومی و یا شورای عالی آموزش و پرورش در این زمینه موفقیتی نداشته اند و بیشتر به امور جزئی و روزمره، اجرائیات و یا مسایل سیاسی - جناحی پرداخته اند.

• انسان یک موجود اجتماعی ا ست، اگر اجتماعی نبود شاید ترجیح می داد که در گوشه ای زندگی کند و مثلا" به گوشه ای برود و به سیر و سلوک بپردازد، منتها رشد و کمال اخلاقی و ظرفیت های انسانی و عرفان واقعی هم تنها در متن جامعه و ایفای مسئولیت های اجتماعی رخ می دهد، در همین چارچوب، اجتماع فرد را رشد داده و شکوفا می کند. بنابراین جامعه پذیری یکی از رسالت های مهم آموزش و پرورش است که فرد را جامعه پذیر تربیت کند. تمرین اینکه چگونه در اجتماع حضور پیدا کند، روابط اجتماعی اش را تنظیم کند و بتواند از عناصر اصلی فرهنگ یعنی آزادی خواهی و آزادگی، عدالت خواهی، حقوق شهروندی، حاکمیت بر سرنوشت خود دفاع کند و با حضور فعال در جامعه و مسئولیت پذیری، ایثار و از خود گذشتگی به مسئولیت اجتماعی اش عمل نماید. شرایط امروز دنیا اکنون بگونه ای ست که فرهنگ و جامعه و اقتصاد در تعامل تنگاتنگ هستند و به سمت جهانی شدن می رود، لذا یک شهروند جهانی هم باید هویت ملی و فرهنگی خود را حفظ کند، استعداد فطری و شخصیتی اش را رشد دهد و بتواند آماده زندگی اجتماعی و جهانی شود، با شرایط متغیر جامعه خود را تطبیق دهد و برای یادگیری در طول زندگی و در همه جا، شوق و انگیزه داشته باشد. حال، در عصر جهانی شدن، مدرسه پاسخگو چه مدرسه ای خواهد بود؟ ما از کلان شروع کردیم، از مسائل اقتصادی، تاریخی و بین المللی شروع کردیم تا به رویکرد در سطح ملی رسیدیم و اکنون به عملیاتی کردن آنها در مدرسه می رسیم، مدرسه ای که باید ارتقا پیدا بکند و اختیاراتش جامه عمل بپوشد. مدرسه پاسخگو مدرسه ای است که معلمان کارآمد و روز آمد داشته باشد، که بطور منظم در دوره های مختلف یادگیری روش تدریس، استفاده از تکنولوژی های جدید و آموزش در همه سطوح تحصیلی مشارکت کند. این گونه نیست که باید مدیریت نظام آموزش و پرورش متمرکز باشد، نه!، عنصر ثابت و رکن اصلی آموزش و پرورش در مدرسه و در دانشگاه، معلم و استاد است. آنها هستند که به هر صورت انتخاب شده اند و آموزش دیده اند که در برنامه ریزی های آموزشی و تربیتی مشارکت فعال داشته و در خدمت تربیت نسل های بعدی باشند. مدیریت علمی رکن بعدی آن است، یعنی مدیران مدارس براساس شواهد علمی تصمیم گیری کنند. شواهد علمی یعنی چی؟ یعنی نتایج پژوهش ها و مطالعات انجام گرفته پشتوانه تصمیماتشان باشد، روش های سلیقه ای، من در آوردی و ادعای اینکه این ابداع من است یا تجربه من است، جواب نمی دهد. بعد هم ضروری است که مدیریت به شیوه جمعی باشد یعنی از معلمان، مربیان، اولیای دانش آموزان و در سطوحی خود دانش آموزان باید در تصمیم سازی و تصمیم گیری و امور اجرائی مشارکت داشته باشند. خوب این موضوع را در چند اسلاید و خیلی سریع‌ با مقایسه تفاوت هایی که بین کلاس درس سنتی و کلاس درس مدرن وجود دارد، یعنی آن چیزی که در قرن ۲۱ مدنظر است مرور می کنیم. در مدارس سنتی بیشتر مقاطع تحصیلی هستند که مرزبندی سطوح آموزش را تشکیل می دهند. مانند دوره های ابتدائی، راهنمایی، متوسطه که بیانگر نتایج و حاصل فرایند یادگیری در هر مقطع است که دانش آموز بتواند به سطح بعدی ارتقا پیدا کند. در مدرسه سنتی تمرکز بر حفظ مطالب ولی در مدرسه مدرن تاکید بر فهم مطالب و کسب راه های یادگیری و مهارت های زندگی شخصی و اجتماعی است. برنامه آموزشی در روش سنتی به صورت انتراعی، جدا از هم و بی ارتباط با مسائل زندگی فردی و اجتماعی است‌ ولی در روش های جدید، برنامه آموزشی مساله محور، و انجام پژوهش های کاربردی در آن مطرح است. آنجا یادگیری غیر فعال بود، این جا یادگیری فعال است، آن جا آموزش یک طرفه بود، این جا دو طرفه باید باشد. در گذشته آموزش ها به صورت فردی بود، ولی امروز به صورت جمعی است. قبلا"معلم محوری حاکم بود و اکنون دانش آموز محوری است و این به مفهوم پایین رفتن شان و جایگاه معلم هم نیست، دانش آموز هدف تعلیم و تربیت و این روشی است که می تواند آموزش و یادگیری موثرتری به همراه داشته باشد. در  پزشکی هم همین طور است، طبابت قبلا پزشگ محور بود و پزشگ یکطرفه تصمیم گیری می کرد و هرچه او می گفت، باید انجام می شد. طب مدرن، بر پایه بیمار محوری است، هدف درمان بیمار است نه پزشک، هدف حفظ حقوق و منافع بیمار است و پزشک باید در همه شرایط به آن اولویت دهد. در هر مورد سلامت بیمار و سلامت جامعه بر منافع خودش اولویت دارد. در مدرسه هم هدف معلم نیست، هدف دانش آموز است. قبلا عدم ارتباط، ناهمزبانی و بی اعتمادی متقابل بود و موجب بی انگیزگی دانش آموز و حتی معلم می شد که در کلاس درس مدرسه و دانشگاهمان امروز شاهد آن هستیم. در چند دهه قبل در زمانی که ما دانشجو بودیم، با انگیزه و با علاقه بودیم، روابط خیلی خوب با استادمان داشتیم، احترام می گذاشتیم ولی الان اینطور نیست. در آموزش و پرورش هم برداشتم این است که کم و بیش همین وضعیت وجود دارد. در نظامات جدید تعلیم و تربیت، احترام متقابل میان معلم و دانش آموز به عنوان دو دوست وجود دارد، قبل از اینکه نسبت معلم و دانش آموز داشته باشند. در آموزش سنتی، قبولی با معدل قبلی بر پایه آموخته ها است ولی در کشورهایی مثل فنلاند و کشورهائی که سیستم آموزشی آنها خیلی پیشرفت کرده است دیگر امتحانی گرفته نمی شود. بیشتر دنبال این هستند که دانش آموز بیاموزد، بفهمد، مهارت کسب کند، در واقع خود او محور ارزیابی است، نه اینکه کتابی را که خوانده یا یک سری از محفوظات او را بخواهیم ارزیابی کنیم، یعنی با بهره وری و کیفیت بالای یادگیری. معلم به عنوان تنها داور چه با گرفتن امتحان باشد یا روش ارزیابی دیگر مطرح نیست، معلم و دانش آموز و داورانی دیگر ارزیابی می کنند که آیا این کلاس و این مدرسه در کار خود موفق بوده است یا نه؟ برنامه درسی غیر مرتبط با پیشینه دانش آموز درست بوده است؟ این شیوه آموزش با علاقه، استعداد و تجارب دانش آموز مرتبط است. یادگیری و ارزیابی برپایه عملکردها، مطالعه و تحقیق، پروژه ها و استفاده از رسانه ها ست. اینکه برنامه ثابتی برای همه دانش آموزان با هر سطحی از استعداد و علاقه مندی باشد، غیر علمی و ناکارآمد است. در روش سنتی، سواد خلاصه می شده در خواندن و نوشتن، ضرب و تقسیم و اعمال اولیه ریاضی، در صورتیکه اکنون سوادهای متنوع و مورد نیاز یک شهروند فعال مورد نظر است. سواد در قرن بیستم شامل سواد سبک سالم زندگی، سواد محیط زیست، سواد کامپیوتر، سواد سلامت، سواد فرهنگی و میان فرهنگی، سواد عاطفی و اجتماعی، سواد تجارت و سبک زندگی سالم و با کیفیت است. بی سواد در قرن 21 آنهایی نیستند که فقط نتوانند بخوانند و بنویسند، بلکه آنهایی هستند که نمی توانند یاد بگیرند و نمی توانند یاد نگیرند. خوب همه چیز که یاد گرفتنی نیست، یادگیری خیلی از مطالب و اطلاعاتی که در فضای مجازی هست باعث اتلاف وقت می شود. باید بفهمید که چه چیزی یادگرفتنی است و چه چیزی غیر یادگرفتنی است و به هر دلیل نباید یاد بگیرید. در هر زمانی برای یادگیری فرصت جبران هست و حد توقفی ندارد.

• خلاصه، در نظام تعلیم و تربیت و مدرسه موفق، دانش آموز محور برنامه ها است و بهره گیری از فناوری های آموزشی، کار با کامپیوتر، دسترسی به شبکه های ارتباطی واطلاعاتی، بهره گیری از خرد جمعی اولیا و مربیان و جامعه محلی در تصمیم گیری ها و شوراهای مناطق باید به صورت جدی و نه صوری خود را نشان دهد. همچنین برنامه ریزی آموزشی بر پایه محتوای جامع و  منسجم است، فرهنگ پرسشگری، مساله محوری و پروژه محوری، آموزش جمعی، تفکر انتقادی و فضای دموکراتیک حاکم خواهد بود. امور زندگی همین هاست، مساله که فقط حل مساله ریاضی نیست. مسائل زندگی، اموری مانند تصمیم گیری بصورت درست، واقع بینانه و منطقی، با تفکر انتقادی، با تفکر خلاق، با مهارت های ارتباطی و اجتماعی است. چنین شهروندی بطور طبیعی با شناخت حقوق شهروندی خود بر کار مسئولان نیز نظارت و انتقاد می کند. هر چند که در کشور ما مسئولان هم به حقوق و وظایف متقابل خود با شهروندان آشنائی ندارند، قدرت مذاکره و تفاهم هم ندارند، بیشتر دعوا می کنند که  انعکاس و بازتاب آن در سطح جامعه به خشونت و اختلاف دامن می زند! مشاهده کردید که به خصوص دولتی های ما در دولت های نهم و دهم، حتی طبقات مختلف جامعه را روبروی هم قرار می دادند. در گفتار و شعارهایشان غنی و فقر، خودی و غیر خودی می کردند تا اگر خدای ناکرده دری به تخته خورد و اتفاقی افتاد خود مردم همدیگر را از بین ببرند، این خیلی بدفهمی و انحراف بزرگی است. به جای خرد و کار جمعی، خودشیفتگی یکی از آفات امروز در مدیریت های ما است، اگر فرد آگاهی داشته و زمانه شناس باشد می داند که در دنیای امروز به تنهایی نمی تواند مسائل و مشکلات اجتماعی را مدیریت کند، تصمیمات فردی نیست، جمعی است.

• این گفتار جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند است که غیر از سیاستمدار بودن، در فلسفه هم دستی داشت، آن موقع این مطالب را به عنوان یک راهبرد و یک منشور برای هند آن زمان که تازه به استقلال رسیده بود مطرح کرد. یعنی می خواهم این را بگویم که اگر فهم و درایت یک حاکم متناسب با شرایط جامعه و دنیا باشد، بر اساس خردورزی باشد، آینده نگری داشته باشد، باعث می شود که الان هندوستان امروز با یک میلیارد و دویست میلیون جمعیت یکی از قدرت های بزرگ اقتصادی و علم و تکنولوژی در بالاترین سطح بشود. دارد خودش و ملتش را اداره می کند، گفتار نهرو به این شرح است:" آنچه ضروری است داشتن رویکرد و زیست علمی است یعنی داشتن نگاهی نقادانه در جستجوی حقیقت و دانش نو، امتناع از پذیرفتن چیزی بدون آزمون و مطالعه و توانایی تغییر نتیجه گیری های گذشته در صورت ارائه شواهد علمی جدید". درست بر خلاف ما که تقلید می کنیم، نه فقط در علم بلکه در دین و فدهنگ و لباس و...همه چیز! رویکرد علمی و زیست علمی داشتن مدرسان و معلمان دانشگاه و مدرسه ضرورتی است نه فقط در محیط علم بلکه برای همه و در همه مسائل زندگی. از توجه و صبوری همه شما تشکر می کنم.

• * پرسش و پاسخ:

سرکار خانم دکتر عبدالهی از مدرسان بزرگوار ما در دانشگاه فرهنگیان و از همکاران اداره کل آموزش و پرورش استان هستند جناب آقای صوفی که دبیر مطالعات انجمن اسلامی معلمان هستند و جناب آقای علیخانی معاون محترم پژوهش اداره آموزش و پرورش ناحیه 5 اصفهان. سلامی به بلندای ابدیت و عرض تبریک به مناسبت اعیاد خجسته شعبانیه و عرض سلام خدمت آقای دکتر معین، آقای دکتر گریزی به تمام مسائل حوزه آموزش و پرورش زدند و موارد مختلف. من یک مقدمه کوتاه فقط ذکر می کنم که آقای دکتر من از حرف های شما این برداشت را داشتم که ما در تعلیم و تربیت باید اندیشیدن انتقادی را یاد بگیریم و در حل مسائل آموزش و پرورش مشارکت داشته باشیم و نهایتا اینکه ما یک الگوی آزاد اندیشی، واقع بینی، گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک داشته باشیم. و اما چیزی که برای من سوال است اینکه در کشور ما و در سیاست گذاری آموزشی مان بین آرمان تا واقعیت و حرف تا عملمان فاصله وجود دارد. شما اشاره های مختلفی کردید به چالش های آموزش و پرورش که این چالش هایی که من به ذهنم می رسد و در صحبت های شما هم بود این است که ما ساختار های فرهنگی مان به نیازهای تعلیم و تربیت مان پاسخگو نیست. یک نظام آموزشی و اندیشه واحد در حیطه تعلیم و تربیت نداریم و مهم تر از همه این که به نوعی این مدرک گرایی حیطة آموزشی ما را در برگرفته است. من سوالم این است که باتوجه به تمام مواردی که شما فرمودید و با توجه به مسئولیت های مختلفی که شما داشتید در سال های متعدد در نهادهای سیاستگزار در زمینة فرهنگی و آموزشی، و مدتی حدود 10 سال مسئولیت وزارت علوم را بر عهده داشتید، در زمینه کنکور چه اتفاقی افتاد؟ شاید برگزاری کنکور به این سبک و سیاق در زمان شما با جدیت شکل گرفت. آقای رحیمی ک عضو سابق و رئیس سابق سازمان سنجش و عضو شورایعالی آموزش هستند از مدافعان سرسخت برگزاری کنکور هستند. آیا کنکور باعث نشده که خیلی از این مسائلی که شما به آن اشاره می کنید در جامعه ما و در زمینه تعلیم و تربیت ما همچنان مشکل ایجاد کند؟ آیا باعث نشده که ما به جای علم پروری، علم آموزی داشته باشیم؟ آیا ما با برگزاری کنکور باعث نشدیم درزمینه نخبه پروری و نگهداشت نخبگان با مشکل روبرو شدیم؟

 

دکتر معین: سوال خوب و سختی کردید. بله ما آرمان هایی داشتیم و امروز واقعیت هایی که تلخ هم هست، چرا اینطور هست؟ به نظر می رسد که مدیریت ما مشکل دارد. اتفاقا" مرحوم پرفسور عبدالسلام کتابی به نام "آرمان ها و واقعیت ها"دارند. می دانید که ایشان اولین کسی است که در کشورهایی اسلامی جایزه نوبل در علم گرفته است. ایشان در زمینه مسائل توسعه در کشور های جهان سوم صاحب نظر بود. در آن کتاب می گوید: چرا آرمان های اعتقادی و آرمان های بزرگ بشری مانند آزادی خواهی، عدالت جویی، علم دوستی در جهان سوم و کشورهای اسلامی به این وضعیت اسفناک رسیده است. می دانید که 59 کشور اسلامی داریم ولی اگر حساب کنید ثروت و درآمد همه آنها با هم به اندازه کشوری مثل ژاپن نمی شود، با اینکه ثروت این جا است، نفت و گاز و نیروی انسانی این جا است. فقط 2 درصد ثروت ژاپنی ها از منابع طبیعی شان هست، فقط 2 درصد. ولی 80 درصد ثروت ملی شان را نیروی انسانی تشکیل می دهد. در ایران ما که کشوری ثروتمند هم هست، فقط 30 تا 40 در صد ثروت آن نیروی انسانی است، ولی نزدیک به 30 درصد از ثروت ملی ما منابع طبیعی است. در ژاپن و نیز در سایر کشورهای صنعتی، فقط 17در صد از ثروت ملی شان از ماشین آلات و امکانات و دارائی فیزیکی است، ولی در ایران ما 37 درصد ثروت ملی را ماشین آلات و ابزار صنعتی وارداتی تشکیل داده است! یعنی کشور به یک گاراژ بزرگی از اتومبیل یا سمساری بزرگی از ماشین آلاتی که اسقاط شده یا نمی توانیم از آنها استفاده کنیم تبدیل شده است! هر چه از درآمد های نفتی داشته ایم خرج واردات کرده ایم و از جنبه های نرم افزاری و انسان افزار توسعه غفلت کرده ایم. می خواهم بگویم که این معجزه مدیریت بوده که در کشوری چون ژاپن آن طور عمل کرده است که علیرغم محرومیت از منابع طبیعی و نابودی کل داشته های آنها در جنگ دوم جهانی، در ظرف 60-50 سال آن طور آمده بالا و در صد بالایی از تولید صنعتی و اقتصادی دنیا را در دست گرفته است. یک حدیثی از پیامبر(ص) داریم که فرموده اند: "من از فقر و فلاکت امتم بیمناک نیستم بلکه از سوء مدیریت آنها نگران هستم". اکنون وضع مسلمانان دنیا اینگونه است، وضع مردم عراق، افغانستان، یمن، غزه، سوریه و... چگونه است؟ اگر یک فرد آمریکایی کشته بشود در هر صورت دنیا را پر از تهدید و تبلیغات می کنند. در سوریه چند هزار کشته و میلیون ها تن آواره شده و تمام زیرساخت های اقتصادی آن نابود شده است و کسی در این دنیا خم به آبرو نمی آورد. بسیاری از این مصیبت ها به علت سوء مدیریت است، این یک نکته؛ در مورد کنکور هم ببینید شرایط فرق می کند، در هر شرایطی می شود تصمیم مدبرانه متناسب با آن اتحاذ شود. شروع کنکور  سراسری از سال های قبل از انقلاب بوده است، دلیلش هم این است که کشور در آن زمان جمعیت جوانی داشته و برای استفاده از ظرفیت محدود آموزش عالی باید آزمون ورودی و رقابتی فشرده انجام می شد. حال باید با توجه به گسترش ظرفیت دانشگاهها، افزایش دسترسی به آموزش عالی و نیز شرایط جدید جمعیتی و کاهش داوطلبان، تصمیمات جدیدی بگیریم. در زمانی که خود من در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کردم، از هر بیست و چند نفر یک نفر می توانست به دانشگاه برود. در بعضی از رشته ها که در بورس بودند، رقابت بیشتر هم بود. این روند ادامه داشت تا سال های آخر دولت آقای خاتمی. در اول انقلاب 175000 دانشجو داشتیم و در سال 82 که من از دولت بیرون آمدم به ۱/۵ میلیون رسیده بود و تا آخر دولت خاتمی به 2 میلیون نفر رسید. در سال های بعد و به تدریج رقابت ها کمتر شد و از هر 18 نفر تا 20 نفر یک نفر کمتر یا بیشتر می توانستند وارد دانشگاه بشوند. خیلی جلسات گذاشته شد که به چه صورت می توانیم کنکور را کمرنگ کنیم که هدف اصلی آموزش و پرورش ما تربیت برای صرفا" موفقیت در کنکور نباشد. تصمیماتی هم گرفته شد، مثلا" معدل دانش آموز در سال آخر دبیرستان در آزمون ورودی دانشگاه دخالت داده شد. روند مطلوب این بود که ظرفیت ها گشترش پیدا کند و هرم جمعیتی نیز پایین بیاید، رقابت کمتر بشود و هم اینکه عملکرد دبیرستان را ملاک قرار دهیم . ولی یک واقعیت تلخی هم که در کشور ما وجود دارد و یک مشکل اخلاقی و اجتماعی است، پارتی بازی است. یعنی ما نمی توانیم اطمینان کنیم به سیستم ارزیابی نظام تعلیم و تربیت در سطح کشور که افرادی که مثلا در این سه سال آخر فارغ  التحصیل شدند، آیا معدلشان معدل واقعی است یا نه؟! می دانید که در طول سال های 1357 تا 84، تعداد دانشجویان کشور از 175000نفر رسید به 2 میلیون نفر و در عین حال نسبت استاد به دانشجوی ما شد 1 به 18 نفر، کیفیت آموزش از دست نرفت. ولی در دوره بعد از دولت خاتمی، در آن دوره 8 ساله دولت نهم و دهم ناگهان تعداد دانشجو از 2 میلیون رسید به نزدیک 5 میلیون تن! یعنی گسترش غیر علمی و بی رویه ای که آموزش عالی را دچار مشگل افت کیفیت کرده است. فارغ التحصیلان دانشگاهی ما اکنون 10برابر بیشتر از آدم های بیسواد دچار بیکار شده اند! کیفیت تحصیلات و تخصصشان و کار آمدی آنها بالا نیست، الان فرصتی است که کلا" کنکور می تواند حذف شود، حتی تعداد داوطلب از ظرفیت کمتر است. البته اگر بیایند و واحدهای پراکنده را تجمیع کنند، آموزش و پژوهش دانشگاهی می تواند به وضع استاندارد برسد. به نظر می رسد که در این زمان فرصتی است که بتوانند کنکور را حذف کنند، به شرط اینکه نظام تعلیم و تربیت ما از نظر استانداردهای علمی کاملا کنترل شده باشد که افراد با صلاحیت با معلوماتی که اندوخته اند بتوانند وارد دانشگاه بشوند. اگر قرار باشد همه به دانشگاه بروند که در واقع صورت مساله را حذف کرده ایم، این مساله حل نشده، چون می دانید بین آموزش و پرورش و آموزش عالی یک رابطه بسیار تنگاتنگی است، یعنی ورودی دانشگاه ما را خروجی آموزش و پرورش تشکیل می دهد اگر خروجی با سواد و کار آمد نباشد، آموزش عالی هم افت می کند.

 

با سلام و عرض ادب:

 

یک بحثی که ما در اظهار نظرها و انتقادات اکثر جامعه شناسانی که نسبت به آموزش و پرورش منتقد هستند داریم این است که نگاه کاملا نگاه بیرونی است و اصلا توجه به اتفاقاتی که در درون آموزش و پرورش می افتد، محتواهایی که تولید می شود، برنامه هایی که هست ظاهر نمی شود. یعنی رویکرد خوبی است اما یک نقص دارد و نقص آن هم همین است که باید با یک نگاه درون سازمانی تکمیل شود صحبت های بنده در جهت مقابله با فرمایشات بسیار عالی شما نیست و می خواهم یک نگاه درون سازمانی هم داشته باشیم. ببینیم که آیا این توقعی که از آموزش و پرورش هست واقعا هیچ برنامه ای در آن نبوده؟ آموزش و پرورش هیچ برنامه ای نداشته، یا داشته ولی موانعی بوده که منجر به نتیجه نشده است.

 

سال 79 یا 80 زمانی که نظام ترمی واحدی را اعلام کردند که دیگر باید تعدیل بشود نظام سالی واحدی جایگزین شد، در نظام سالی واحدی یک رویکرد خیلی عالی در کتب درسی بوجود آمد به این شکل که کتاب های درسی غالبا میان رشته ای شدند و در جهت آموزش مهارت های زندگی طراحی شدند . به عنوان مثال کتاب شیمی که دیگر منسوخ شده و دیگر تدریس نمی شود از سال 79 تا 94 در پایه اول دبیرستان این کتاب تدریس شده را آوردیم، هر کتاب دیگری هم که آوردیم تو این بازه زمانی که عرض کردم همین نتیجه را که می خواهم بگیرم حاصل می شود. وقتی به یک مولفین گفته شد که بروید یک کتابی پیدا کنید به اصطلاح طراحی بکنید که شیمی را در متن زندگی آموزش بدهد رفتند گشتند یک کتابی دیدند به نام chemicalدوره متوسطه ایالت متحده آمدند بومی سازی اش کردند به شکل یک کتاب ملی و در حد جامعه ما متناسب با جامعه ما این را درش آوردند در این کتاب تمام چیزهایی که یک شهروند در ارتباط با منابع کشورش باید اطلاع داشته باشد گفته شده به شکل میان رشته ای هم هست متمرکز بر شیمی نیست. مثلا الان در اولین اسلایدی که جناب استاد اینجا مطرح کردند بحث تغییرات اقلیمی بود، خشکسالی بود 18سال پیش در این کتاب درسی در اولین فصلش گفته آب مایعی کمیاب در عین فراوانی است؟ آمده این بحث را مطرح کرده که کشور ایران یک درصد سهم جمعیت را دارد اما یک چهارم یک درصد آب را دارد به این معنا که اگر امروز همین امشب یک اتفاق بیفتد منابع آب کشور ما بشود 4 برابر بعد تازه می شود کشور کم آب چون سهم مان از آب مساوی مان از جمعیت می شود. دو تایش می شود یک درصد. این را به دانش آموز تفهیم کرده .دانش آموز را متوجه کرده. در این شبکه های  اجتماعی بحث دیدم اخیرا عنوان می شود تحت عنوان آب پنهان، حالا این ها که سوال می کنند خیال می کنند که موضوع جدیدی است. خیلی ذوق زده می شوند این کتاب 17 سال پیش تحت مصرف نهان آب، دانش آموز را توجه داده به اینکه خیلی از کالاهایی که تولید می شوند دارای آب هستند ولی آب آشکار نیست. برای اثبات حرفم ناچارم بعضی از محتوا را سریع از روی آن بخوانم به بچه ها گفته فکر کنید برای تولید یک کمپوت گیلاس 130 لیتر آب مصرف می شود توجه دانش آموز را به این نکته جلب کرده که یک کمپوت که ظاهرا مقدار کمی آب دارد ولی برای تولیدش اینقدر آب مصرف شده یعنی توجه دارد به اینکه مادر چه شرایطی قرار داریم . فصل دومش آمده در ارتباط با آلودگی هوا صحبت کرده یک نکته خیلی جالبی این جا هست، خیلی آموزنده است، خیلی قابل توجه است در ارتباط با تولید so 2یکی از تقریبا سمی ترین گازهایی است که متاسفانه تولید می شود. سه قاره اروپا، آمریکا، آسیا را مقایسه کرده پس از سال 1980 تا 2010 بعد هم از دانش آموز می خواهد که برای آینده نگری دانش آموز خودش نمودار رسم کنه و تخمین بزند که مثلا چند سال بعد به چند می رسد. اروپا 59 میلیون تن 1980 بود . همین طور کم شده. 2010 شد 18 میلیون تن این را می گوییم توسعه یعنی روش ها را بهبود بخشیده اند. آمریکا از 34 میلیون تن رسیده به 14، آسیا از 15 رسیده به 79 یعنی دقیقا رقم بر عکس. یعنی پیشرفت بدون اینکه به آن ضوابط انسانی توجه داشته باشد. خیلی مطالب جالبی مطرح کرده در ارتباط با خاک و منابعی که در خاک است صحبت کرده می خواهم عرض کنم. تقریبا هر چیزی را که یک شهروند باید اطلاع داشته باشد در این جا مورد بحث قرار گرفته. به زبان خیلی ساده ولی خیلی عمیق، خیلی چیزها را هم پژوهش محور است. دیگه دانش آموز خودش بررسی را انجام بدهد و نتیجه را خودشان بدست آورند که در جای جای این کتاب به آنها برخورد می کنید. حال سوال این است که وقتی محتوای جدید هم تقریبا"همین طور است، یعنی آنهایی که جدیدا دارد تدریس می شود، کتاب های عامل کتاب هایی هستند که مستقیما مثل تفکر و سواد رسانه ای مستقیما به این نکته اشاره دارد سوال اینه که با توجه به این که این محتواها است این محتوای فاخر هر قسمتی از آن وقت نیست اگر بخوانم شما تعجب می کنید که چه محتوای بسیار سطح بالایی تو این کتاب درسی کلاس اول دبیرستان بوده چرا پس آن نتیجه ای که ما می خواهیم به دست نیامده است؟ چرا خروجی و نتیجه اینقدر با هم اختلاف دارد؟

 

خوب یک دلیل آن من فکر می کنم درونی است و به خود آموزش و پرورش بر می گردد، ولی خوب حالا  فرض بر اینکه مطالب خوبی باشد و کاربردی باشد، متناسب با مسائل روز باشد، با این فرض آیا کادر آموزشی توانمند هم بوده است که بتواند اینها را به عنوان یک مساله به دانش آموز انتقال دهد و یا فقط مطالب به حفظیاتی تبدیل شده و نمره را گرفته و فارغ التحصیل شده است! آیا مدیریتی بوده، مدیریت مدارس و آموزش و پرورش را می گویم! علاوه بر دانش آموزان ، خانواده های آنها و اولیا در کارگاه ها شرکت داده و کار را به انجام رسانده اند یا نرسانده اند؟ آیا میلیون ها نفری که فارغ التحصیل شده اند تاکنون تاثیری در جامعه گذاشته اند مثلا" در کاهش میزان مصرف انرژی؟ در مصرف آب صرفه جویی شده؟ متاسفانه نمی دانیم! پس معلومه که احتمالا خیلی این ساختار پاسخگو نبوده، چیزی که میدانیم اهمیت بیشتری دارد اینه که در بین بخش های مختلف در کشور ما، در ساختار مدیریتی ما، شکاف های عمیقی وجود دارد و هر دستگاهی ساز خودش را می زند. متاسفانه در کشور ما یک نوع ارتباط و هماهنگی بین دستگاهها وجود ندارد، وزارت نیرو یک کارهایی می کند، راه و ترابری هم کار خودش را انجام می دهد و آموزش و پرورش به کار خود مشغول است و این نیست که در یک جایی مثل دولت همگی در یک جهت قرار بگیرند و هم افزایی بوجود بیاید. شرایط نا هماهنگ و آشفته ای وجود دارد، خیلی وقت ها برنامه های مختلف یکدیگر را خنثی می کنند. من باز هم اسمش را می گذارم مشکلات مدیریتی که نتوانسته این ساماندهی را انجام بدهد. در این کتاب که گفتم آقای عبدالسلام نوشته(آرمان ها و واقعیت ها)، رمز عقب افتادگی کشورهای اسلامی و جهان سوم را در این می داند که در این کشورها مدیریت ها ثبات و تداوم ندارند و مرتب تغییر می کنند. فرض کنید دریک دوره ای مثلا در دولت خاتمی مثلا برنامه ای به اجرا در می آید 8 سال می گذرد و ناگهان مدیری می آید که 180 درجه عکس آن برنامه عمل می کند و همه آن داشته ها را زیر پا می گذارد. حتی برنامه چهارم توسعه کشور را که مصوب مجلس بود و یک برنامه واقعا دانش محور بود زیر پا می گذارند به بهانه اینکه محتوای برنامه غربی بوده و خلاف فرهنگ ما است! خوب یک شکافی افتاد و 8 سال گذشت. (هشت ساله دولت نهم و دهم) تا آخر این دولت هم فکر نمی کنم به نقطه صفر سال 84 برسیم! این تغییر مدیریت ها که مکرر اتفاق می افتد و دلیلش هم مسایل سیاسی و تعارضات سیاسی است، باعث عقب افتادگی کشورهای اسلامی و جهان سوم شده است. چرا چون پیشرفت علم و تکنولوژی بسیار سریع است و در زندگی روزمره و شرایط اجتماعی ، اقتصاد و فرهنگ تاثیر می گذارد و فرصت هایی که در اثر بی ثباتی مدیریت ها و یا سوءمدیریت از دست می رود دیگر قابل جبران نیست، دنیا  پیشرفت می کند و ما پس رفت! این شکاف ها در بخش اجرائی کشور هم خود را نشان می دهد، در دولت هر کسی کارتابل خودش را می آورد و کاری به کار کسی  هم ندارد. حداکثر رابطه، رابطه دوستی و دوری است. رابطه نزدیک و تنگاتنگ و همکاری نیست. یک مثال بزنم. زمانی که من ابتدای کارم بود در دفتر آقای خاتمی در سال 76 با وزیر وقت آموزش و پرورش من خودم چون دانشگاهی و معلم هستم، همبن نگاه را از آن زمان داشتم که اساس همه چیز آموزش و پرورش کشور است. من خودم پیش قدم شدم و به وزیر آموزش و پرورش گفتم آموزش عالی کشور ایران گسترش پیدا کرده و آمادگی دارد که در این دوره 4 ساله ای که من وزیر هستیم تا 100 هزار نیرو برای شما تربیت کنیم. آنهایی که با مدرک دیپلم دارند و تدریس میکنند برایشان دوره های فوق دیپلم و لیسانس بگذاریم، آنهایی که لیسانس هستند فوق لیسانس آنهایی که فوق لیسانس هستند دوره دکترا بگذاریم. البته با شرکت در کنکور مجزا، چون معلمان و دبیران شما نمی توانند در آزمون سراسری با افراد تازه نفس 19-18 ساله رقابت کنند، فرصت ها گذشته و اشتغالاتشان اجازه نمی دهد. برای آنها آزمون اختصاص می گذاریم که یک حدااقلی داشته باشند و بتوانند سر کلاس دانشگاه حضور یافته و رشد کنند. پیشتر از این با خود مسئولان سازمان برنامه بودجه هم که از دوستان و همکاران قدیمی بودند صحبت کردم. آنها گفتند بودجه آموزش را تامین می کنیم.گفتیم، هر دانشگاهی که این فرصت را برای آموزش و پرورش فراهم کرد  ما هم پولش را تامین می کنیم . حتی این امر تبدیل شد به یک توافق نامه سه امضایی، بین ما و وزیر آموزش و پرورش و سازمان برنامه و بودجه. ولی متاسفانه در طول 4 سال، بیشتر از 10 هزار نفر به ما معرفی نکردند، 90 هزار نفر دیگر را هم می توانستیم تربیت کنیم. این می توانست تحولی در آموزش و پرورش ایران بوجود آورد. آموزش و پرورش ارتقا پیدا می کرد، از نظر علمی به روز می شد و ارتباط  تنگاتنگ با آموزش عالی پیدا می کرد، هم به نفع آموزش عالی بود هم به نفع آموزش و پرورش، هم به نفع کشور. اما نشد، یعنی ناهماهنگی بین دستگاههای مختلف به دلایل مدیریتی باعث شد که نتوانیم حتی برنامه خوبمان را به نتیجه برسانیم. 

سخنرانی اقای دکتر فراستخواه

سخنراني  جناب اقای دکترفراستخواه  درتاریخ 30 آبان ماه 96 در  سالن اجتماعات مدرسه هراتي اصفهان

بسم الله الرحمن الرحیم 

مطالب ارائه شده در دومين نشست علمي مؤسسه ايما در دبيرستان هراتي به تاريخ 30/8/96 كه از نوار پيدا شده است.

(مطالب ارائه شده توسط آقاي سيد رحيم مدنيان- مدير كل اسبق آموزش و پرورش اصفهان و رئيس هيئت مديره موسسه ايما)

احمدالله رب العالمين بنده هم لازم مي دانم كه به همه كساني كه جناب آقاي صانعي خير مقدم گفتند، خير مقدم عرض مي كنم حضورتان در اين جلسه گرامي مي دارم و تشكر بكنم از اين كه قبول دعوت فرموديد و در جلسه شركت كرديد. امروز كه در خدمت شما هستيم دومين نشست علمي كه موسسه ايما برگزار مي كند و اين بار در خدمت استاد گرامي آقاي دكتر مقصود فراستخواه هستيم با عنوان« آموزش و پرورش و مسئله ايران، گذشته، حال و آينده» بنده از جناب آقاي دكتر فراستخواه به خاطر اينكه دعوت ما را قبول كردند و در جلسه امروز شركت نمودند و ما مي توانيم از محضرشان و از صحبت هايشان استفاده بكنيم كمال سپاسگزاري را داشته باشم. بايد بگويم كه جناب آقاي دكتر فراستخواه يكي از سرمايه هاي بزرگ كشور ما هستند و ما خوشحاليم وافتخار مي كنيم كه از بزرگاني چون د كتر فراستخواه برخورداريم. خدمت ايشان هم در راهي كه مي آمديم عرض كردم ما يك جلسه معرفي و نقد كتاب داريم كه 8-7 سال است هر دو هفته يكبار برگزار مي شود و كتاب خوب« ما ايرانيان» كه منتشر شد و در نوع خودش در رابطه با اين مطلب و محتوا به نظرم مي رسد كه از جامعه ترين و محققانه ترين كتاب هاست. كتاب ايشان را در همان جلسه معرفي و نقد و كتاب همان چاپ اولش كه سريعاً هم تجديد چاپ شد آن جا معرفي كرده و بسيار مورد توجه و نظر دوستان قرار گرفت. عرض كردم اين جلسه دومين جلسه است، جلسه اول ما در شهريور ماه برگزار  شد و در خدمت آقاي مهندس سيد مصطفي هاشمي طبا بوديم. علت هم اين بود كه در زمان انتخابات رياست جمهوري دوازدهم تعدادي از بزرگان و انديشمندان كشور كه جناب آقاي دكتر فراستخواه يكي از آنها بودند،‌ نامه اي را همراه با سوالاتي براي كانديداهاي رياست جمهوري نوشتند راجع به مسائل آموزش و پرورش. وقتي بنده اين نامه را و يا سوالات را ديدم، بسيار خوشحال شدم و ديدم در زمانه اي كه متاسفانه چندان دغدغه اي راجع به مسائل آموزش و پرورش نيست جمعي از بزرگان راجع به مسائل آموزش و پرورش از كانديداهاي رياست جمهوري سوال كردند. لذا در جلسه شهريور ماه يكي از كانديداهاي رياست جمهوري را در دعوت كرديم. در همين سالن تشريف آوردند و صحبتي را در خدمت ايشان بوديم، به عنوان يكي از كساني كه مورد خطاب آن نامه و يا آن سوالات بودند. در اين جلسه باز به نظرمان رسيد كه اگر بتوانيم از يكي از آن سوال كنندگان را هم دعوت بكنيم و تشريف بياورند و صحبت بكند بسيار خوب است. به همين دليل و با توجه به شناخت قبلي كه از جناب آقاي دكتر فراستخواه بود و با واسطه اي كه حالا بنده نگويم بهتر است، با واسطه اي كه داشتيم توانستيم از آقاي فراستخواه دعوت بكنيم. خوشبختانه ايشان لطف كردند و دعوت ما را پذيرفتند و تشرف آوردند. قطعاً اين جلسه، جلسه مغتنمي است و همه ما انشاالله از اين نشست استفاده فراواني خواهيم برد. نكته اي كه مي خواستم اين جا عرض بكنم اين بود كه به نظرم مي رسد راجع به آموزش و پرورش تقريباً همه دست اندركاران،‌ همه صاحب نظران، همه مسئولان به نظر من مي رسد كه به اين نكته اتفاق نظر دارند كه آموزش و پرورش ما وضعيت بساماني ندارد. و تقريباً بگوييم كه همه متفق القول هستند كه ما آموزش و پرروش و يا بهتر بگوييم تعليم و تربيت صحيح را نداريم. اين چيزي است كه اتفاق نظر روي آن هست. يكي از صاحب نظران و نظريه پردازان امر تعليم و تربيت مي دانيد شخصي است به نام آقاي ( پائولو فريره) كه كتابي هم ايشان دارد كه همين شايد حدود 20 سال پيش يعني در سال 1997 در گذشت وي صاحب نظري است، اهل برزيل. ايشان يك جمله اي دارد مي گويد هيچ تحول عميق و پايدار اجتماعي بدون تكيه بر تعليم و تربيت صحيح نمي تواند صورت بگيرد» حالا اگر آن اتفاق نظري كه عرض كردم راجع به مسئله تعليم و تربيت وجود دارد و اين جمله آقاي فريره را كه كنار هم بگذاريم بايد ناگزير اين نتيجه را بگيريم كه پس تحول عميق و پايداري را ما در كشورمان له جهت اينكه تعليم و تربيت صحيحي را و به ساماني را نداريم، نخواهيم داشت. اين جا وظيفه سنگيني را براي ما به بار مي آورد. اليته نكته ديگري كه باز به نظرم مي رسد بد نيست مطرح شود. موضوع سند تحول بنيادي كه خوب صحبت هايي هست، يك جلسه هم ديدم آقاي  دكتر را يكي از شبكه ها ظاهراً شبكه 4 بود كه آقاي دكتر را دعوت كرده بود كه راجع به سند تحول بنيادين آموزش و پرورش صحبتي بشود. خوب راجع به اين سند خيلي صحبت ها هست به نظر مي رسد يكي از چيزهايي كه متأسفانه ما كمتر به صورت عميق و بنيادي روي آن توجه داريم اين است كه ما هميشه به دنبال اين هستيم كه افراد را با القا و تلقين تربيت بكنيم. من يك موقعي اين كتاب خوب، يادُمان بسيار زيبا « يك عاشقانه آرام» از (آقاي نادر ابراهيمي) را مي خواندم يك جمله اي در اين رمان آقاي نادر ابراهيمي آورده وقتي كه تطبيق مي دادم با وضعيت تعليم و تربيت خودمان مي ديدم اين جمله يك جمله بسيار بسيار خوب است امروز اين جمله را يادداشت كردم كه  اين جا خدمت شما عرض بكنم، آقاي نادر ابراهيمي در رمان يك عاشقانه آرام مي گويد: بار آوردن وجود ندارد  بار آمدن وجود دارد،  بار آوردن محصول انديشه و ديگران است و بار آمدن محصول انديشه واراده خود آدمي است و نه آنچه كه به انسان منتقل مي شود. متأسفانه اين را بگويك عموماً دست اندركاران ، برنامه ريزان آموزش و پرورش و تعليم و تربيت ما به اين نكته هاي بنيادي توجه كمتري داشته و دارند. به همين جهت هم هست كه آن وضعيتي كه مطلوب مان است و مورد انتظارمان هست، متأسفانه اتفاق نمي افتد. چرا كه اگر ما به جاي بار آوردن به بار آمدن توجه داشتيم، قطعاً به مسأله تفكر و تعقل و انديشه و به مسائلي كه مي تواند براي يك زندگي مفيد لازم است، توجه مي كرديم . باز براي من به عنوان يك معلم كوچك از مجموعه آموزش و پرورش جاي تأسف است كه عرض بكنم من نه در علم آموزي چندان موفق بوده ايم كه نتايجي آن را در خيلي چيزها مي توانيم ببينم، نه در زندگي آموزي. من از اين عنواني كه خواهش كرديم با توجه به ارتباطاتي كه با آقاي دكتر بود، آقاي د كتر براي صحبت خودشان معين فرمودند.« آموزش و پرورش و مسأله ايران» با خودم فكر كردم كه واقعاً ايران و كشور عزيزمان از خيلي جهات در معرض خطر هست، خيلي از ما د يگر از آن حالتي كه برايمان راجع به اهميتش صحبت بكند گذشته و بالعين مشكلات كشور را و خطراتي را كه كشور را تهديد مي كند مي بينيم. حالا قابل حساب هم هست. اما من مي خواهم بگويم خدمت شما كه دوستان واقعاً ايران از خيلي جهات و از سوهاي مختلفي در معرض خطر هست. ولي من فكر مي كنم از جهت و سوي آموزش و پرورش و تعليم و تربيت به مفهوم كلي اش،‌ متأسفانه ايران در معرض خطر بيشتري است. بايد فكر شود و در صحبت هايم هم بارها عرض كرده ام منتظر نباشيد كه آموزش و پرورش رسمي كشور يعني در حقيقت وزارت  آموزش و پرورش كاري بكند. همين چند دقيقه پيش هم كه صحبتي را خدمت آقاي دكتر داشتيم ديدم آقاي دكتر هم به اين مسأله  توجه داشتند. آقاي محمدي گفتند اين همان نكته اي است كه تو در جلسات مي گفتي و ديدم آقاي دكتر تأكيد مي كردند راجع به مسأله اعتبار سنجي و مسائلي دراين حيطه و معتقد بودند كه اين بايستي از بيرون آموزش و پرورش باشد. من معتقدم كارهايي كه مي شود الان كرد براي  اينكه تعليم و تربيت را نجات بدهيم بيشتر بايستي با همت كساني از بيرون ، منظورم از بيرون به لحاظ رسمي هست، نه اينكه برديم از مشاغل ديگر بياوريم كه اين كار را انجام بدهند. اميدوار هستيم كه اين جلسه و جلسات اين چنين كه از محضر بزرگاني كه واقعاً جزو سرمايه هاي كشور ما هستند به نحو احسن و نيكو بهره برداري بكنيم. ببينم براي ايرانمان از رهگذر آموزش و پرورش و تعليم و تربيت چه كارهايي را مي توانيم انجام بدهيم. بنده اين بدهكاري را هم دارم به دوستاني كه در  اين جلسه هستند. اين را عرض كنم كه يك مقداري با تأخير رسيديم، اي هم صرفاً تقصير من بود. من مقصر اصلي بودم. من از همه دوستان عذرخواهي مي كنم. براي همه شما آرزوي توفيق دارم و مجدداً از حضور همه شما سپاسگزارم به ويژه مهمان عزيزمان جناب دكتر فراستخواه و از همه كساني هم كه براي برپايي اين جلسه زحمت كشيدند، تلاش كردند، دوستانمان در انجمن اسلامي معلمان، موسسه ايما و اداره كل آموزش و پرورش استان به ويژه مدير كل محترم از همه تشكر و سپاگزاري مي كنم. و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته.

«جنابآقاي صانعي مجري برنامه»

 

تشكر مي كنيم از جناب آقاي مدنيان، بايد خدمت شما عرض كنم كه راجع به آموزش و پرورش همه ما به نوبه خودمان اين نقد را داريم از جهت گيري هاي آموزش و پرورش و اين دغدغه را داريم كه آيا اين آموزش و پرورش با اين وضعيت به سمت توسعه كشور پيش خواهد رفت يا نه؟ اين به معناي اين نيست كه انكار كنيم زحمات كساني را كه الان در آموزش و پرورش دارند فداكارانه كار مي كنند. معلمان عزيزي كه در كلاس هاي مدارس دارند كار مي كنند دوستاني خوب در بخش هاي كارشناسي و ستادي، مديران بسيار تلاشگر ما كه بسيار فداكارانه كار مي كنند. يك خاطره اي را آقاي مدنيان تعريف مي كردند: گفتند زماني كه ما مدير كل بوديم، يك جلسه در استانداري گذاشته بودند براي تعدادي از مديران كل، گفتند هشت نا ده بياييد. گفت ما رفتيم و جلسه طول كشيد تا ظهر و گفتند خيلي خوب،‌پس ادامه جلسه را انشاءالله بعداز ظهر انجام مي دهيم . ايشان گفتند. عده اي از مديران كل رفتند، با خانه هايشان تماس گرفتند كه ما ظهر نمي آييم و ايشان گفتند، لبخند مي زدم و گفتم ما وقتي ظهر مي خواهيم بياييم با خانه تماس مي گيريم. واقعاً مديران آمورش و پرورش مثل معلمان مثل كارشناسان مثل دوستان ستادي، فداكارانه دارند كار مي كنند. ما مي گوييم خوب حالا كه اين كار هست حالا كه اين تلاش و اين انگيزه هست، چرا ما راه درستي را نرويم كه با اين  همه مشكل دچار نشويم. من اين را مقدمه قرار دادم براي قرائت شعري از يك نويسنده معاصر، واقعاً سياه نمايي هم نمي خواهيم بكنيم. اما مي گويد. ما كتاب كهنه اي هستيم سر تا پا غلط، خواندني ها را سراسر خوانده ايم اما غلط، سا ها تدريس مي كردم خطا را با خطا،‌ سال ها تصحيح مي كردم. غلط را با غلط، بي خبر بودم دريغاً  از  اصول دين عشق ،‌خط غلط، انشاء غلط ،‌ دانش غلط، تقوا غلط،

 روي هر سطري كه خواندم از كتاب سرنوشت ،                 ديده من يك غلط مي ديد او صدها غلط. 

يا رب از تو مغفرت زيباست از ما اعتراف                       يا رب از تو مرحمت مي زيبد و از ما غلط

لازم است از حضور برادر ارزشمند جناب آقاي قائدي ها تشكر كنيم، كه با وجود اين همه مشكلات اجرايي ، من اين را شهادت مي دهم به هر حال من 25 -26 سال است كه خدمت ايشان بودم و در اين سال هايي كه ايشان مدير كل هستند، مي ديدم استصال مي كنند از همايش هاي علمي از برنامه هاي علمي، از اتاق فكر ، از اين كه از صاحب نظران و خردورزان و انديشه ورزان حوزه هاي مختلف ما بياوريم و كمك بكنند و راه درست را پيدا بكنيم مجدداً از حضور برادر ارجمند مان جناب آقاي قائدي هاي عزيز و ديگر عزيزاني كه در جلسه حضور دارند،‌تشكر كنم. اما جناب آقاي دكتر مقصود فراستخواه متولد 1335 در شهرستان تبريز، جامعه شناس ايراني و عضو هيأت علمي مؤسسه پژوهش و برنامه ريزي آموزش عالي است تحصيلات دانشگاهي ايشان در رشته هاي فلسفه، الهيات، برنامه ريزي توسعه آموزش عالي بوده است، ايشان هم اكنون در دانشگاههاي تهران، شهيد بهشتي، علامه طباطبائي و آزاد تدريس مي كنند. جايزة ترويج علم در سال 1396 به آقاي دكتر فراستخواه تعلق گرفت اين جايزه همزمان با روز جهاني علم در خدمت صلح و توسعه ، روزي كه از سوي سازمان يونسكو در تقديم جهاني ثبت شده است، به آقاي دكتر فراستخواه اهدا شد. در توضيح اين جايزه آمده است كه: آقاي فراستخواه بدليل فعاليت و تلاش بي وقفه، مسئولانه،‌هوشمند، همه جانبه، انساني و اخلاقي در حوزه هاي دانشگاهي و عمومي براي بسط دانش جامعه شناي و همچنين تعهد به تداوم كار فرهنگي، ترويجي و علمي اين جايزه به آقاي دكتر تعلق مي گيرد. موضوعات درسي آقاي دكتر در دانشگاههاي معتبر كشور تاريخ تفكر اجتماعي، جامعه شناس ديني، سياستگزاري و برنامه ريزي آموزش عالي، كيفيت دانشگاه اعتبار سنجي و روش هاي تحقيق كيفي است. تحقيقات آقاي فراستخواه در سه قلمرو شامل مطالعات دين، مطالعات اجتماعي و مطالعات علمي است. چند كتاب ايشان تأليف كرده اند از جمله : دانشگاه و آموزش عالي سرگذشت و سوابق دانشگاه در ايران، سر آغاز نوانديشي معاصر ديني و غير ديني ، دانشگاه ايراني و مسأله كيفيت، زبان قرآن، مجموعه مقالاتي تحت عنوان دين و جامعه « دين ، خرد، دانش» تعريف مجدد دين به ضميمه هستي و تمناي وجود ، تدبري در آيات قرآن ، تاريخ 80 ساله دانشگاه تهران، ما ايرانيان،‌روش تحقيق كيفي در علوم اجتماعي ،‌ نظارت و ارزشيابي در آموزش عالي و بسياري ديگر و مقالات مختلفي كه در همايش هاي ملي و بين المللي و همچنين مجلات معتبر علمي درج شده است. به هر حال ما امروز ميزبان چنين شخصيت بزرگوار و عزيز و عظيمي هستيم. انشاء الله بهترين بهره را از ايشان خواهيم برد.

« سخنراني دكتر مقصود فراستخواه »

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام خدمت خانم ها و آقايان، بله براي بنده هم فرصت بسيار مغتضي است كه به عنوان يك دانش آموز كوچك در حضور شما معلمان با ارزش، فرهنگيان اين شهر بسيار با ارزش كشور شركت كرده ام و اميدوارم خودم از متن اين مباحثي كه در اين نشست صورت مي گيرد مطالبي را بياموزم. فرض كنيد مسافرتي به خارج كرده ايد و كسي از غير ايرانيان از شما خانم ها و آقايان بپرسد كه مهمترين منابع و سرماية ملي شما و تكيه گاه شما براي آينده چيست؟ آري. (ما پرتاب مي شويم به آينده) تكيه گاه ما در اين مخاطرات، جامعه ريسك، لان ريسك، دنياي امروز جامعة خطر پذير است، شرايط جهاني شرايط بسيار پر اطلاع، بشريت با انواع مشكلات ديگر ، سؤال مي شود كه مهمترين منابع و سرمايه شما براي آينده چيست؟ شما در ذهن تان مرور بفرماييد، مس يا ذغال سنگ است، اورانيوم است، حتي من مي گويم دين است؟ ادبيات ايراني است؟ ببينيد هر كدام اينها در جايگاه خودشان ارزش هاي والاي انساني و ملي ما هستند. ميراث مادي و معنوي ما هستند. ادبيات، دين نفت، هر كدام در جاي خودش ، آب ، با اين همه مشكلاتي كه داريم، خاك. من هميشه دانشجوي دانشگاه تهران بوده ام. شايد نمي دانم مبالغه نباشد، هرماه حداقل يك ماه حداقل يك بار مي آمدم اصفهان، اينقدر اين شهر را دوست داشتم، راحت مي توانستيم بياييم و بر گرديم. زاينده رود چقدر مهم است. آب. آيا واقعاً مهمترين سرمايه ما براي آينده چيست؟ خاك؟ هوا؟ يا يك چيز ديگري كه با آن همه اين منابع قابل استفاده صحيح مي شود و ظهور پيدا مي كند. جمعيت مستعد يادگيري، يكي از بزرگ ترين مزيت هاي ماست . يكي از مزيت هاي ما جمعيت آموزش پذير ماست. من تصور مي كنم كه اين جمعيت آموزش پذير مهم ترين سرماية ملي ماست. حالا بگوييم نيروي انساني، اين جمعيت كه هنوز نيروي كار نشده اند، هنوز نيروي انساني متحققي نشده اند، منابع انساني هم وقتي مي گوييم يك مقدار دلالت اقتصادي ممكن است غلط انداز شود. سرمايه انساني يك مقدار غني تر است، منابع غني تري است. سرمايه اقتصادي به نگاه وسيع تر. كسي كه علم مي آموزد در  خود سرمايه انساني مي اندوزد. مي تواند نيروي هاي در آمدي خودش را ارتقا بدهد. مي تواند در محيط اجتماعي و پرستيش اجتماعي داشته باشد. مي تواند يك موجود سازنده و يك شهروند خلاق باشد. مي تواند اوقات فراغتش را بهتر استفاده بكند. من در منابع يونسكو اول بار ديدم شما هم احتمالاً بيشتر از من ديده ايد، تعبير« يادگيري»، گنج درون ، منابع انساني و سرمايه انساني. بچه هايي كه در كلاس هاي شما هستند و شما تربيت مي كنيد. اين ها گنج درون  اين سرزمين هستند. قصه ما حالا با اين گنج درون چه بوده است. من تصور مي كنم قصه ما با بزرگترين و اصلي ترين منابع ملي و سرزميني خودمان كه جمعيت آموزش پذير است، داستاني هست كه مولانا در مثنوي آورده است. داستان: درويشي نشسته بر گنجي . مولا در آن دفتر ششم، بخش 79 داستاني آورده كه آن را « آواز دادن هاتف مَرطالب گنج را» اين عنوان داستان مثنوي است، داستان آن مردي كه در جستجوي گنجينه هايي در بيرون خود بود، خوشبختي را در بيرون خودش جستجو مي كرد و هاتف مي گفت، تير را رها كن، هر جا كه افتاد گنج همان جا ست. او مرتب تير بر مي داشت و تمام زور و بازوي خود را به كار مي گرفت ولي انداخت هر جا كه تير افتاد مي رفت،‌در پي گنجي در بيرون بود.

كو بگفت در كمان تيري بنه      كي گفتندت كه اندر كش كوزه

از فضولي تو كمان افراشتي        صنعت قواسيي برداشتي.

هاتف ندا داد كه كي گفتم كه  تو گنج را در بيرون خودت جستجو كن. گفتم كه تيري رها كن. زير پاي خودت گنج است و بايد بر گردي به اين گنجينه هايي كه در درون تو هست. گنجينه هايي كه در سرزمين ما هست، اورانيوم نيست. نفت نيست، مس و زغال سنگ نيست، گنجينه هاي انساني ماست. مغز است، عقلانيت است. خرد است، فردوسي اين حكيم طوس گفت: به نام خداوند جان و خرد. خدايي را كه ما به نام او نامه خود آغاز مي كنيم، خداي جهالت نيست، خداي جان و خداي خرد است. يك مساله اي كه خدا آفريده است، جان آدمي است، حقوقي انساني است، حيات بشر است و يكي خرد انساني است و خردورزي ، اين گنجينه ها، دوستان ، آموزگاران محترم دبيران عزيز، فرهنگيان با ارزش، دست شماهاست. شما امانتدار اين گنجينه هاي سرزمين ما هستيد. همه راه حال ها به يادگيري منتهي مي شود. من به عنوان يك دانش آموز ، ببخشيد، نه پوپوليست هستم كه بر امواج توده ها سوار بشوم، نه منبري هستم، نه سخنران هستم. من يك معلم ام . يك دانش آموز در حقيقت. صميمانه بگويم كه در تحقيقات محدود خودم و مطالعاتم به اين نتيجه رسيدم . خيلي سخته براي من كه فردا كه مي روم در كلاس درسم،‌چيزي كه واقعاً يافتة دروني و ذهني خودم، در صورتيكه ناچيزم، نباشد، بگويم. واقعاً رسيده ام به اينكه همه راه حل ها به يك راه حل بر مي گردد و آن راه حل يادگيري است. آموزش هم يك مفهمومي است براي يادگيري. آموزش آخر قصه است. آموزش بايد يك فضا ايجاد كند. آقاي قائديها و آقاي مدنيان، اين مديران با ارزشي كه در اين استان زحمت مي كشند با همكاران همه شما معلمان فقط تنها مسئوليت ملي شان، profftiond اين است كه فضاي اجتماعي، پلت فرم مناسب، بهتر پاكيزه،‌آرام، عادلانه، عميق، عقلاني، كيفي ، جهاني و محلي در تراز يك كلاس جهاني world class ايجاد كنند. كلاسي كه در اصفهان برگزار مي شود، بايد كلاس در كلاس جهاني باشد. اين مسئوليت ملي ماست. همه راه حل ها به يادگيري بر مي گيردد. كه آن كلاس مي خواهد ايجاد بكند. همه راه حل ها، راه حل همه مسائل ايران و جهان فقط، يك كلمه است، آموزش و پرورش. اگر در جمع مسئولين از صنايع صحبت مي كردم، در و ديوار سالن ها و دانشگاههاي اين سرزمين هم گواهي مي دهد، اگر با مديران سياست دراين كشور صحبت مي كردم، به آنها هم همين را مي گفتم . براي شما كه زيره به كرمان بردن است، شما خودتان تجربه هاي زيستي شماست. من زياد توضيح نمي دهم. فقط يك كلمه. در اين در چند دهة پيش سوال بود كه در آمريكا روي آن تأكيد كردند و همه آنان به اين نتيجه رسيدند كه حل مسائل نه تنها آمريكا بلكه ،‌آموزش است . آموزش! الان هم كه بزرگترين سرمايه گذاري در آمريكا روي مغز است، علم مغز Brain scince، روي علوم مغزي دارند كار مي كنند. مسائل محيطي كه جناب مدنيان فرمودند محيط زيست، مسأله ماست، فرهنگ عمومي فرمودند، آن شعر زيبايي كه خواندند. فرهنگ كار، مديريت پروژه هاي ملي كه همه بهره وري ندارند، چرا پروژه هاي ملي ما مشكل دارد، كنترل پروژه ما مشكل دارد، مسأله جكرواني يكي از بدبختي هاي ما ، حكم روايي است، مشكل حكم روايي در اين كشور روي حساب و كتاب نيست. توسعه نيافتگي ما و سرمايه هايي كه همه ما نگرانيم، در حال زوال سرمايه اعتماد، سرمايه همدلي تعهد اجتماعي، اينهايي كه ما مي گوييم ( social capital) سرمايه هاي اجتماعي همه اين ها آخرش بر مي گردد، دموكراسي ، زندگي صلح آميز،‌زندگي آزاد منشانه، روابط آزاد منشانه، همه بر مي گردد به آموزش و پرورش. حالا اين دوست عزيزم در ارتباط با اين فاجعه يادآوري كردند، اين فاجعه غم باري كه در سرزمين مان اتفاق افتاد، مطمئناً همين زلزله اگر با همين ريشتر اتفاق مي افتاد، مديران تربيت يافته،‌مديراني كه وقتي مسكن مهر را درست مي كردند به مسئوليت هايشان آشنا بودند، آن مديراني كه در آن منطقه بودند آن خانواده هايي كه در آن جا زندگي مي كنند، هر چه بيشتر تعليم و تربيت ببينند بهتر مي توانند حتي با فجايع طبيعي مواجه شوند، حتي مديريت فاجعه بكنند، حتي من تصور مي كنم اگر ما خوب تعليم و تربيت داشته باشيم فجايع طبيعي كم مي شود. ما پيشگيري از فجايع و حتي بلكه اصلاً فجايع كم مي شود، بسياري از زلزله هاي خاموش درايران نتيجه رفتارهاي اجتماعي و مديريت ها و برنامه هاي ماست كه آن هم نتيجه تعليم و تربيت است. بحث ما مسأله تعليم و تربيت است، وارد بحثم بشوم. درايران يك زماني 18 ميليون جمعيت دانش آموزي داشته ايم، الان آخرين عددي كه ما داريم حدود 13 ميليون است. دراين حدود است. اين وضعيت آموزش و پرورش ماست 5/16 در صد كل جمعيت ايران، در آموزش و پرورش درس مي خوانند. 5/5 در صد در دانشگاهها . ولي 22 در صد كل جمعيت ما در گير آموزش هستند. دقت كنيد به لحاظ دموكراتيك، ببينيد، من نيازي هم ندارم بيايم اينجا از شما سلام و صلوات بگيرم. شما در شأن تان نيست. ما آمديم اينجا به تفكر اجتماعي مان دامن بزنيم. ما مسئوليت هاي ملي و انساني مان را دنبال مي كنيم. اين مناسك گرايي كه همه چيز ما مناسك گرا شده، هميشه به بچه ها مي گويم دانشگاه هم مناسك گرا شده، علم آموزي هم مناسك گرا شده،‌آموزش و پرورش هم مناسك گرا شده، همه چيز تبديل شده و تقليل يافته به يك مناسك. تفكر، احساس مسئوليت، همكاري ، همت، اهتمام. 22 در صد جمعيت اين سرزمين درگير آموزش اند، با خانواده هاشان جمع كنيم همه در گير آموزش اند. يعني آموزش و پرورش يك صنعت ملي  است. واقعاً خوب نيست، جالب نيست كه بگويم يك صنعت ملي است. ولي يك صنعت ملي است به یك معنا. آموزش و پرورش یک صنعت است و بیش ازیک صنعت است. ولی ما حتی توجه نداریم که یک صنعت است. یک مسأله دموکراتیک است پس ما باید به آموزش و پرورش به عنوان یک مسأله ملی توجه بکنیم. آموختن تنها راهی است که محکومین به زندگی  در دستشان است. ما محکوم به زندگی هستیم. آیا از حق آموختن هم محروم بشویم، تا بتوانیم حرارت های زندگیمون را تقلیل بدهیم، آموختن اینکه چگونه بیاموزیم، یا آموختن اینکه یاد بگیریم، آموختن اینکه چه جوری ایام حیات و محیط طبیعی و اجتماعی خودمان را کشف کنیم. مشکلات مان را رفع و رجوع بکنیم. آموختن برای زیستن. آموختن برای چگونه زیستن و بهتر زیستن و با هم زیستن. و هر چه بیشتر صلح آمیز با هم زیستن، جدای از آن تحصیلات یک کالای عمومی است، سلامت همانطور که امنیت برای همه است. ببخشید الان یک کیف من خصوص است. چون خریداری کرده ام، حالا دست من است. من تصرف کرده ام. ممکن است من کیف را نداشتم، کیف دیگر داشتم می آوردم. مثلاً این کیف نبود دیگر بود. این کالای خصوصی است. اما آموزش و پرورش، تحصیلات کالای عمومی است. مثل امنیت همه باید برخوردار بشوند. کالای عمومی است. کالای زینتی هم نیست، کالای ضروری است. با آن آموزش و پرورش بچه های ما چه مرحمی به زخم هایشان می توانند بزنند، در آینده و چطوری می توانند آماده بشوند. برای زندگی شرافتمندانه،  موثر است. آن چیزی که من می خواهم بیشتر تأکید بکنم این است که آموزش و پرورش من تصور می کنم یک نهاد اجتماعی فراموش شده ما بوده است. آموزش و پرورش نهاد مغفول اجتماعی ما است. من می گویم یک نهاد اجتماعی است. برای آن یک مثال از گذشته بگویم. میرزا حسن خان رشدیه یکی از نخستین نسل های آموزش و پرورش است در 1267 در تبریز 8 بار مدرسه ساخته، من اهل تبریزم، اهالی غیور تبریز ریختند این مدرسه ها را خراب کردند، برای حفظ دینشان برای اظهار غیرت شان. این بدبختی ماست. البته من این را که گفتم به طنز گفتم! مردم غیور تبریز نبودند! بخشی از جهال که همیشه هست و مشکل ما این است که این ها تقویت می شوند. ببینید این شدید که البته از آنجا آمد مشهد بعد آمد تهران، بعد بقیه استان ها . من فقط می گویم چه جوری تا یک سمبل و یک نمادی باشد که چه طوری آموزش و پرورش ما یک نهاد مظلوم اجتماعی است. یک نهاد مغفول به فراموشی سپرده اجتماعی است. در سال 1298 حقوق بازنشستگی میرزا حسن رشدیه 50 تا 70 تومان بود. سال های سال این حقوق بازنشستگی را به او پرداخت نکردند. با انواع سنگ اندازی ها و پیچ و خم های اداری. من این سندش را آورده ام این جا، این سند است. این سند وزارت فرهنگ است. وزارت جلیلة فرهنگ و آموزش و پرورش که بانی او حسن رشدیه است. او آموزش از طریق الفبا را احیا کرده، ابتکار ملی او بود، به او حقوق بازنشستگی پرداخت نمی کند، به دلیل  اداری و بروکراسی این نوشته ای  است که آخرش را ببینید. بنابراین در خواست آقای رشیدیه زائده بر مبلغ مزبور چون تطبیق را مقررات نمی پذیرد و می باشد این هم مقررات این هم بروکراسی. در این دالان های بروکراسی دولتی ما رشیدیه اسیر شده، در به  در شده. در یکی از نوشته های رشیدیه آمده که قبل از من کسی از مسئولین پی برده و درک این مطلب را نکرده است که الفبا را به اطفال قبلاً به زبان مادری باید آموخت، نه به زبان ابجدی. شاهد بر این مسأله عین نوشته اش است. شاهد بر  این مسأله یک دقت آقای سیدعلی مجتهدی یزدی در تبریز در منبر ماه رمضان خواب به حاضرین چنین گفت: نه گمان کنید که رشیدیه ابجد شما را کشت بلکه اَب و جَد شما را کشت! این در واقع اتهام رشیدیه در این سرزمین است، برای نوآوری اش، برای خلاقیتش، برای دلسوزی اش که بچه ها باید 6 ماه بتوانند یک آموزش کارآمدی یگیرند، برای نگاه عقلانی به تعلیم و تربیت . البته ببخشید هزینه اش خیلی بالا بود. من رویم نشد بنویسم، آخرش می گوید که همان روز تمام هستی ام به یغما رفت. این نوشت دست خط خود رشیدیه است. این گذشتة ما است. از ابتدا نهاد اجتماعی ما نهاد آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد اجتماعی فراموش شده بود، توجه نمی شده است. نابرابری آموزشی ام نابرابری هاست. یعنی اگر نابرابری هایی در جامعه وجود دارد، ما در نابرابری ها همین آموزش و پرورش است. یعنی اگر آموزش و پرورش برابر باشد، برابر ساز است، اگر نابرابر باشد نابرابری ساز است. اشکال مختلف نابرابری ها را نابرابری آموزش ایجاد می کند. متوسط سال های تحصیل در ایران در اول پیروزی انقلاب 3/2 بود یعنی متوسط سال های تحصیل به عنوان یک شاخص 3/2 سال بود. خوشبختانه اکنون رشدی داشته و 8 سال د اخیراً طبق آخرین آمار 9 سال شده، 9 سال و 4 صدم، متوسط سال های تحصیل . این یک شاخص بین المللی است. این جا من در جدول آوردم. مأخذ من human develop report  است. که هر سال منتشر می کند. حالا شما بیایید در استان های ما. می بینید که این شخاص 4/9 در استان های مختلف نابرابرند. کوچکترین نابرابری در اینجا در انواع مسایل یک استان بازتاب پیدا می کند. حالا در تهران 18/10 است در اصفهان رتبه اصفهان رتبه ملی اش 28/9 است. آوردم چون در اصفهان می خواستم مطرح کنم، به عنوان مثال اصفهان را آوردم. استان های دیگر را آوردم که مقایسه بکنیم. در کردستان عزیز 84/7 است خراسان شمالی 90/7 است سیستان و بلوچستان 94/7 است. ملاحظه می کنید که به طور کلی در واقع هر یک از این استان ها یک شاخصی دارند این نشان می دهد که ما در سطح ملی شاخص، پایة سال های تحصیل به شکل برابر نداریم. شاخص نابرابری آموزشی. من با مدیران بسیار ارجمند تعلیم و تربیت در این استان دارم صحبت می کنم، با معلمان عزیز و شهروندان عزیز این شهر، شاخص نابرابری یک شاخص بین المللی است در همه کشورها محاسبه می کنند، یک شاخصی را که دقیق تعریف شده وبخشی از بدبختی ها را نشان می دهد. این شاخص ها، شاخص های کمی است و بخش کوچکی از مشکلات بشریت را نشان می دهند . حالا آن شاخص های کیفی را بیاوریم مسأله پیچیده تر می شود. حالا ما با همان شاخص های پایه و کمی صحبت می کنیم. نا برابری آموزشی ایران در جهان 3/37 دهم درصد است، خیلی خیلی بالا است، نابرابری خیلی زیاد است، من اینجا براتون آوردم، مقایسه کردم که کشورهای با توسعه انسانی خیلی بالا این نابرابری 2/7 دهم درصد است. یعنی چون آنها مثل ما ملت اخلاقی نیستند. مثل ما ملت الهی نیستند، گویا مثل ما هنر نزد آنها نیست و بس! و مدیرانشان هم خیلی مقدس نیستند، گویا و داستان های دیگر ، ولی نابرابری آنها 2/7 دهم درصد است در مقایسه با نابرابری ما که 3/37 دهم درصد است. کشورهای با توسعه انسانی بالا 3/18 دهم در صد است. دوستان از نظر توسعه انسانی شاخص  Homan devedment reports  ایران جزو کدام گروه است، از نظر شاخص توسعه انسانی که عبارتست از آموزش، در آمد و سلامت ما خوشبختانه هر چند که از خیلی از کشورها هنوز عقبیم، ولی خوشبختانه در گروه کشورهای با توسعه انسانی بالا هستیم. اما کشورهای با توسعه انسانی بالا که ما از نظر توسعه انسانی با آنها هم گروه شدیم، از نظر نابرابری 3/18 دهم درصد است ولی ما شاخص نابرابری مان 3/37 دهم در صد است. این نشان می دهد که نابرابری یکی از مسائل مهم آموزش و پرورش در ایران است. در مجموع کشورها ملاحظه می فرمایید که شاخص ها متفاوت اند. من بعضی ازشاخص های دیگر را هم همین طوری مقایسه کرده ام عذرخواهی می کنم، دانش آموز و معلم، حالا عذرخواهی می کنم در استان جناب محمدی نسب دانش آموز و معلم چه قدر است؟ 18 خیلی خوبه خیلی خوبه اگر محاسبه صحیحی باشد. چون گاهی معلمان پاره وقت و معلمان تمام وقت باید به دقت این ها تبدیل بشود و شاخص های بسیار علمی خیلی بدیهی هستند، براتون آرزوی موفقیت می کنم. امیدوارم که واقعاً همین پویش های شما موضوع را پیش ببرد. ببینید در ایران 26 است نیت دانش آموز به معلم 26 است، بالا است. در حالی که کشورهای با توسعه انسانی خیلی بالا 14 است کشورهای با توسعه انسانی بالا که ما به آنها هم گروه هستیم.آنها 18 است ولی ما 26 هستیم. در سطح جهان و البته بقیه شاخص ها هم به همین صورت است. می دانم شما همه سروکارتان با تعلیم و تربیت است، ممکن است من به احتمال زیاد، من بلد نیستم بیان بکنم، مطالبم خیلی مفید نیست، ولی شما اهل علم و اهل مباحثه و اهل گفتگو هستید، نه اهل شعر و شاعری و از  این جور بحث ها. ببینید شاخص اشتغال در ایران از منظر آموزش 2/39 دهم درصد است. باز با همین شاخص در کشورهای با توسطه انسانی بالا که 4/63 دهم دصد است، فاصله زیاد است، در کشورهایی که ما هم گروه آن ها هستیم. شاخص اشتغال کسانی که آموزش دیده اند، اشتغالشان چقدر است؟ 4/63 دهم درصد استف در حالیکه در ایران 2/39 دهم درصد است. من با نهایت تأسف عرض می کنم، هر چه شهروندان ایرانی درس می خوانند فرصت کاریابی شان کاهش پیدا می کند. یعنی هر چه شهروند ایرانی درس می خواند شانس کار پیدا کردنش کمتر استو خیلی مسأله مهمی است. آمار رسمی بیکاری در سال 95 رسمی البته که البته خودش جای بحث دارد من وارد این بحث نمی شوم ، 4/12 دهم درصد اعلام شده است. بسیار خوب در حالیکه بر مبنای همان آمار رسمی نرخ بیکاری دیپلمه ها 3/13 دهم درصد است، فوق دیپلم ها 3/16 دهم درصد است و فوق لیسانس ها 8/16 دهم در صد است و لیسانس ها 6/22 دهم درصد است. البته دانش آموختگان برق را در ایران داریم که 40 درصد است، دانش آموختگان کشاورزی داریم که 30 و چند در صد است و بقیة داستان ها . چرا باید در این سرزمین کسی که درس می خواند، شانس اشتغالش کم می شود؟ این به نظر من دو تا دلیل دارد. 1- از خودمان شروع کنیم اول سوزنی به خودمان بزنیم، ضعف نظام آموزشی بازم بگویم نه معلم که هیچ اختیاری ندارد، ولی باز مسئولیت دارد، نظام آموزشی با برنامه هایی که دارد ارتباط با زندگی ندارد، برنامه  درسی باید پاسخی برای زندگی باشد، نیازهای زندگی اجتماعی، برنامه درسی خود یکزندگی است و برای زندگی است. ما باید با بازار کار، با نیازهای جامعه، مسائل روزمره مردم آشنا بشویم و بر اساس است باز سنجی های جدی و تقاضای واقعی جامعه ، برنامه های درسی برای بچه هایمان داشته باشیم. تنوع برنامه درسی ایران بسیار نامطلوب است، مطابقت آن با نیازهای جامعه ، بسیار کم است. الان بسیاری از مدارس ما برای بچه های ما، میزهای آموزشی هستند. بچه هایی که با دستگاههای گوشی خود پیشرفته ترین بازی های جهانی را بازی می کنند، که بخش از این ها نوعی سرگرمی علمی است. وقتی به کلاس من معلم می آیند، احساس می کنند که از یک شهر بزرگی وارد یک روستا شده اند و با یک موزه های آموزشی مواجه اند. من یک مقاله ای داشتم، 15-10 سال پیش برنامه درسی پنهان را توضیح دادم. ما فکر می کنیم که با بچه هایمان داریم کار می کنیم، در حالی که بچه هایمان هم دارند با ما کار می کنند. مسخره می کنند، درس نمی خوانند که . می دانند که چه خبر است. 2- دومین مسئله اما مسئله اقتصاد ماست، اصلاً اقتصاد ما نیازی به دانش ندارد نیازی به علم آموزی ندارد. در اقتصادی که دوز و کلک و رانت و رابطه، قدرت و نفت و مواد خام تعیین کننده هستند، نیازی به علم آموزی و خلاقیت و فن آوری نیست. علم از بسیاری جهالت در کشور ما یک کالای زینتی است، یک کالای پرستیژی است و الا با علم که نمی خواهیم زندگی بکنیم. کشورهایی آموزش و پرورش آنها مشکل اشتغال ندارند که با علم می خواهند زندگی کنند. آنجا هر کس علم بیشتری دارد شانس بیشتر برای شغل و فعالیت و مشارکت اجتماعی دارد. در کل  اقتصاد ما، شاخص توزیع شاغلان بر حسب سواد را در نظر بگیریم، 13 در صد دارای تحصیلات ابتدایی اند، 22 درصد راهنمایی اند، 47 درصد متوسطه اند. ببخشید دوستان معلمم. 22+13+47 چقدر می شود؟ 82 درصد شاغلان کشور کسانی هستند که از طریق شما، تنها چیزی که دارند کلاس های شماست، یعنی دانشگاه نرفته اند، بقیه اش هم که تعداد 13 درصد آموزش عالی است و4 و 5 درصد هم محروم از سواد هستند. البته سواد سیاه، سواد سفیدمان، بی سوادی سفید مان که بدبختی دیگری است. ما یک بی سوادی سفید داریم که خیلی دهشتناک است و زیاد است، یک بی سوادی سیاه هم داریم. خوشبختانه آن را یک مقدار بهبود داده ایم ولی هنوز زخم های بزرگ اجتماعی داریم از بی سوادی های سیاه. خیلی خوب اما درباره آموزش یک پرسش مهیب هست. دوستان آمادگی دارید این پرسش مهیب را درباره آموزش با شما در میان بگذارم. پرسشی که جورج هاتر 8 دهه پیش در آمریکا مطرح کرد. آن پرسش این است: آیا مدرسه جرأت دارد نظم تازه اجتماعی ایجاد بکند؟ این کتاب جورج هاتر است، این کتابی است که ما برای بچه ها د ر کلاس درس می دهیم. آیا مدرسه ما انسانی تربیت می کند که دلبری دانستن داشته باشد؟ جرأت دانایی داشته باشی؟ مدرسه ما این جرأت را دارد که نظم اجتماعی تازه ایجاد بکند؟ مسأله  این است که نکند برنامه های مرسوم ما به نام آموزش که هر روز مناسکش را به جای آوریم مثل همان نماز خواندمان؛ گفت که نگاه نکنید به طول رکوع و طول سجود مَرد، ببینید راست حرف می زند، امانت را رعایت می کند، این سجود و این رکوع شما را گمراه نکند« چون که از قرآن بسی گمراه شند زین رسن قومی درون چه شدند، ما یک عمری است که به درون چاه می رویم در حالی که غرض این بود که با او از چاه بیاییم بیرون حبل الله  بود که قرار بود بشریت با آن از چاه بیاید بیرون.» هر رسن را نیست جرمی ای نمود /  چون تو را سودای سر بالا نبود، وقتی تو نمی خواهی بالا بروی با قرآن هم که شده پایین می آیی. مسأله من این است دوستان، همکاران عزیزم، مساله من این است که نکند آموزش و پرورش هیچ کاری نتواند بکند، بحثی که بحثی مدنیان دوست عزیزم مطرح کرده اند. ضمن اینکه من اول گفتم و باز می گویم و خواهم گفت که تعلیم و تربیت معجزه می تواند بکند و آثار عظیمی دارد ولی ساخته های اجتماعی، طبقاتی ، جنسی، قومی ، مذهبی، سیاسی، مدیریتی، مجموعه این ساخته ها باید همکاری بکنند با آموزش و پرورش و الا آموزش و پرورش به شکل ایده آلیستی یک جعبه جادوئی نیست. ما همیشه مشکل داشتیم، با اینکه گفته بودم از گذشته و آینده ولی من الان احساس می کنم که وقتم دیگر محدود می شود. می خواهم این پنل هم اجرا بشود. خیلی خسته نکنم، واقعاً هم خسته کرده ام. شما هم از جنس من هستید، معلمی یک ذره پر چونگی است و از این بابت من از شما عذرخواهی می کنم. می خواستم توضیح بدهم که ابتدا مدرسه ما چه مصیبت هایی داشته. از فرمان آموزش بود، همه جای دنیا هم همینطور است. تا آموزش نباشد مشروطیت نمی شود، تا جنبش آموزشی در ایران نشد، جنبش های آزادی خواهی، جنبش های عدالتخواهی و از جمله مشروطه اتفاق نیفتاد. ولی در این فرمان ها، تحلیل محتوا کردیم، به عنوان دانش آموز. که چه مسائلی وجود دارند که آموزش و پرورش را محدود می کند؟ فرمان مظفرالدین شاه 1117 قمری و 1125 قمری فرمان مشروطه بود. حدود 8 سال قبل از مشروطه این فرمان را داد. این جا توضیح داده که آموزش و پرورش نباید این کار بکند، مدارس ، معلمان نباید این کار رابکنند، نباید؛ یعنی آموزش و پرورش از طریق ساختارها محدود می شود. از طریق انواع نبایدها کارآیی خودش را از دست می دهد. حاج عبدالله انصاری گفته الهی خدایا همه از آخر می ترسند عبدالله از اول می ترسد. آموزش و پرورش هم یک مقدار اولش مشکل دارد، سیاستها، مدیریت ها، ساختارها آموزش و پرورش را از آن چالاکی، از اثر بخشی، کارآیی باز می دارد. البته این جا هم باز یک مفصلی است، من برای اینکه بگذرم ، عذرخواهی می کنم. همین جوری مسائل مختلف، اعتبارات مختلف آموزش و پرورش، من دیگر برای شما چه بگویم؟ اگر این جا ذکر مصیبت بخوانم که اعتبارات شما چیست؟ کارکنان دولت در آموزش و پرورش است اما بودجه شما چقدر است، اینم مرثیه خوانی، خیلی دلتون می گیرد، می خواهم بگذرم از آن. شاخص هایی که عرض کردم را ببینید. البته می گویم، دوستان ما اگر در دنیا یک آبرویی هم داریم از آموزش است، یک دستی برای خودتان بزنید. من اهل این کارها نیستم ولی چرا؟چون من یک دانش اموزم، می روم در این سایت ها به شاخص های بین المللی می نگرم می خواهم ببینیم شاخص این ها چطور است. آنجا می بینم چند تا چیز ما را در دنیا یک مقدار آبرو می دهد. یکی آموزش و یکی هم سلامت است. ما خیلی خوب نیستم مشکلات زیادی داریم ولی شاخص ها، این جا 8 تا شاخص گفتم، شاخص کیفیت اقتصادی، محیط کسب و کار، آموزش، سلامت، شاخص رفاه لگاتوم. خواهش می کنم امشب که رفتید اگر امشب نشد این هفته بروید به آدرس( Legatum prosperity Index) رایگان است، سایت شاخص های بین المللی خوشبختی را انجا ببینید که چه ملتی خوشبخت، شاد، موفق و کامیاب است و چه ملتی خوشبخت و شاد و کامیاب نیست. این شاخص های لگاتوم است. یک شاخص بین اللملی غیر دولتی است، دست هیچ دولتی هم نیست. در آن جا 9 شاخص وجود دارد. 5 شاخص گفتم، ششمی ایمنی و امنیت است، هفتمی آزادی مشخصی است، هشتمی سرمایه اجتماعی است و نهمی محیط زیست است. به این شاخص ها نگاه کنید. در دنیا از نظر رتبه ها یمن را ببینید. من مثال هایی را آورده ام این جا ببخشید رنگ برای مقایسه است.این بالا رنگ سبز شروع می شود تا قرمز. آن بالا نیوزلند اسن، این شاخص ها هم شاخص سیاسی نیست که آمریکا حتماً برود بالا ، در خیلی از شاخص ها آمریکا از بین کشورهای دیگر عقب است. یک شاخص علمی و بین المللی و مستقل است. دومی نروژ است، بعد سوئیس و بعد سوئد و بعدش دانمارک است بعدش انگلستان، بعد آلمان سپس فرانسه، بعد اسرائیل، البته من این برگ را که نوشتم انتحاب کرده ام رنگ های مختلف حالا شما این جا ملاحظه بفرمایید. دراین 8 شاخص باز ایران کجاست؟ دوستان من سفید کرده ام تا ببینید، ایران در شاخص بهداشت 67 می باشد آن هم رتبة خوبی است. که زرد نارنجی است ولی در بقیه قرمزیم. ما رتبه 145 داریم دیگر چیست؟ 136 داریم می دانید چیست؟ یعنی این واقعاً بدبختی های ماست، البته من نمی خواهم اعتماد به نفس ملی مان از بین برود. آموزش ما می تواند بیاید این مشکل را حل بکند. اگر بگذاریم آموزش آزاد بشود، آموزش کار خودش را بکند. خوب وقت نیست، آموزش ریاضی را آورده بودم و مطالب دیگر، از همه اینها می گذرم و دو تا مشکل را مطرح می کنم و تمام می کنم. دو تا مشکل از قبل از انقلاب و بعد از آن از دیروز تا امروز. البته دارم این جا درس پس می دهم، ببخشید یک مقدار وقت گذشت، 45 دقیقه شد، دارم کم می کنم. تا به اصطلاح بتوانیم به یک جایی برسیم. به نظر من در آموزش و پرورش دو مشکل وجود داشته و هست. یکی مداخلات ناروای دولتی و سیاست زدگی آموزش و پرورش . دوم حاکمیت پول بر آموزش و پرورش قدرت و ثروت یکه تازی می کند در آموزش و پرورش. آموزش و پرورش باید از قدرت و از سیاست و ثروت آزاد باشد. ثروت ایجاد بکند و قدرت ایجاد بکند، قدرت ملی ایجاد بکند. نتیجه اش چی شد؟نتیجه اش حرفه ای از بین رفته، استقلال حرفه ای معلم از بین رفته است. شایسته گرایی متزلزل شده، معلوم نیست که کی با چه صلاحیت های حرفه ای با چه سوابق معلمی با چه سوابق مدیریت های پایه می آید مدیریت های  کلان را می گیرد. چه مقدار تجربه و صلاحیت به لحاظ حرفه ای از خودش نشان می دهد و مسئولیت های بزرگتری را بدست می آورد. مداخلات نهادهای موازی ، انواع نهادهای موازی به شکل آشکار و نهان مداخله می کنند. سیاست زدگی را عرض کردم، خرید آموزش به جای دسترسی به آموزش. آموزش را کسی پول دارد می خرد در بهترین جای شهر، بهترین مدرسه با مبالغ پولی می توانم برای بچه ام بخرم، آن که ندارد نمی تواند. مسأله آموزش و این کارها عمومی است، نمی توانیم بگوییم، آدم هایی که پول دارند، پارک های خوبی داشته باشند چون پارک عمومی است و آدم هایی که پول ندارند پارک نداشته باشند. تبدیل دولت از حمایت گر به مداخله گر، دولت باید باشد، ولی حمایت گر آموزش و پرورش باشد. نابودی ارتباط آموزش و پرورش با جامعه و زندگی همه از آن جا ناشی شده است. بی اعتباری برنامه های درسی و اثر بخشی آن ها، و چیزهای دیگر با تکنولوژی و بحث های دیگر. ببخشید چه کار کنیم؟ اول : گفتمانی لازم است، این بروکراسی ما از درون معجزه نمی کند از خود درون بروکراسی هم باید یک آدم هایی در داخل این تشکیلات ها ، دولت ها، امیرکبیر کجا بود؟ بهمن بیگی کجا بود؟ این ها به نحوی در داخل دولت بودند، ولی در داخل دولت صدایی و بحثی را کردند و سوالی کردند، ابتکاری به خرج دادند. هر چند که بعضی ها پای این ابتکاراتشان، جان خودشان را از دست دادند مثل امیرکبیر. ولی به هر حال آنها هم انسان هایی بودند که مرگ با شرف را از زندگی در ذلت و خواری بهتر می دانستند. یک فشار و گفتمان باید ایجاد بشود، از یک حوزه عمومی از طریق مطبوعات، از طریق رسانه ها از طریق شبکه ها از طریق تگرام ها ببخشید من شما را نگویم، جسارت نکنم به شما معلمین ، از تلگرام بازی هایمان دست برداریم. یک مقدار از این شبکه های اجتماعی استفاده بکنیم، بدبختی هایمان را مطرح بکنیم و راه ملی پیدا بکنیم. این فشار ها بیاید برای چی؟ دوستان، تعلیم و تربیت عقلانی، اخلاقب، آزادمنش، یعنی در کلاس درس باید دانش آموز جرأت داشته باشد، معلم جرأت داشته باشد، مدیر مدریه در مقابل دولت جرأت داشته باشد. اولیاء انجمن اولیا،  انجمن معلمان همه باید صرف نظر از عقیده و صرف نظر از طرز تفکر سیاسی، صرف نظر از دین، صرف نظر از هر نوع مسلک و جنسیت و قومیت، باید دسترسی به آموزش داشته باشد، حق انسانی شان است حق بشری شان است. تا آموزش و پرورش به اولویت ملی ما است. این گفتمان باید توسط شما دوستان تقویت بشود به جای اخذ هزینه اضافه تر. اما خیلی از تکنو تراکت ها نشسته اند در مجامع تصمیم گیری به آموزش و پرورش که می رسد می گوید ای آقا اینها هم همیشه در خواست پول دارند. به آموزش و پرورش که چیزی نمی دهند متأسفانه توجه ندارند که آموزش و پرورش چه می دهد. می گویند هیچی نمی دهد! همان پولی که می گویم چرک کف دست است! عجیب همین ما مردمانیم که می گوییم پول چرک کف دست است، حالا یک من ذره دق دلم را این جا خالی کردم. ما می گوییم چرک کف دست است ولی آخرش هم می گوییم پول. دیگری هم نگاه ایدئولوژیک را باید از آموزش و پرورش بزداییم. نگاه ایدئولوژیک، منظور دولتی یعنی یک ایدئولوژی رسمی. در آموزش و پرورش آرمان باشد، آرمان های ملی، حتی آرمان های معنوی ، آرمان های اخلاقی حتی دینی باشد. ولی شکل ایدئولوژی انحصاری دولتی نباشد. معلمان خودشان دلسوزترین موجودات این سرزمین اند، خودشان می دانند آینده بچه هت را هم از نظر اخلاق هم از نظر معنوی هم از نظر دینی بهتر تشخیص می دهند، دلسوزند. باید یک نهاد اجتماعی بشود که در واقع بیاید یک کارهایی بکند که این جا توضیح دادم و فکر می کنم که دیگر بی ادبی بشود که بیش از این ادامه بدهیم. برایتان آرزو می کنم فرزندانتان شاد و شهروندانتان سرشاد، خلاق، زاینده رود توان پر آب و واقعاً جاری و زلال و دل افزا و شاداب، سرتان بلند ، مدیرانتان کار آمد، روح تان مالامال از عشق انسانیت، مهربانی و به دور از کینه  و نفرت، حتی دور از نفرت به انسان هایی که فکر می کنیم کار بدی می کنند. نباید از انسان ها نفرت داشته باشیم، حتی کسی که کار بدی کرده، حتی حقوق اجتماعی را باز نباید نفرت داشته باشیم، بلکه نفرت از آن فعالیت از آن کار ، پس سعی کنیم آن مشکل را برطرف بکنیم برایتان آرزوی موفقیت می کنم. زنده باشید!

«مباحثی که در پنل مطرح گردید»

جناب آقای مهدی : سلام علیکم، من فکر می کنم که یک بار دیگر به افتخار جناب دکتر فراستخواه یک کف مرتب و بلند بزنید. من یک سؤال مطرح می کنم، جناب دکتر عذر خواهی می کنم لطفاً جواب سؤال من را در عرض 5 تا 7 دقیقه بدهید.  وقت هم محدود می کنیم به خاطر اینکه بتوانیم سؤالات بیشتری مطرح کند و چالش تر بشود. جناب دکتر یادم آمد که جهانی شدن راه های بسیار متفاوت دارد و سؤال های بسیار زیادی می طلبد که ما این پدیده را در فرهنگ خودمان بین ملت خودمان و قسمت های مختلف عرض کنیم، جسارت های زیادی را ایضاً می طلبد. یک مثالی همیشه می زنند، می گویند که خوب کشورهای اروپایی و توسعه یافته به خاطر اینکه جهانی نشوند و مؤلفه های فرهنگی و اقتصادی نظام جهانی را توانستند در فرهنگ ملی خودشان حل کنند، راه های مختلفی را امتحان کرده اند وقت بسیار زیادی را طی کرده اند، آب دیده و پخته شده اند و به معنای واقعی جهانی شده اند. اینکه می گویند اروپایی ها می خواستند این راه را بپیمایند، یک رودخانه را فرض کنیم این ورش سنت باشد و آن ورش مدرنیته و جهانی شدن باشد. اروپایی ها رفتند و رفتند ، فکر می کنم که تقریباً پانصد سال وقت گذاشتند راهش را پیدا کردند ، پل را پیدا کردند و از این طرف رودخانه رفتند آن طرف رودخانه، حالا می بینید که در مسائل اقتصادی، فرهنگی ، اجتماعی و غیره و غیره خطای کمتری دارند. چون آبدیده تر و پخته تر شده اند. آمریکایی ها این کار را نکردند از سال 1945 از نگاه جامعه شناس ها من می گویم، به جای اینکه بروند و پل را پیدا کنند از ایت تجربه 500 ساله اروپایی ها استفاده کردند و شلوار را زدند بالا و زدند وسط آب و رفتند، گفتند ما یک تجربة اروپایی داریم، حالا از آن استفاده می کنیم در عرض چند سال بعد از جنگ جهانی براشون مدرنیته و جهانی شدن اتفاق افتاد. ژاپنی ها کاربهتری کردند، آمدند، سفت و مدرنیته را با هم توأم کردند یعنی تجربه اروپا و آمریکا را با هم یکی کردن به این فکر افتادند که مثل کسانی که یک چوب بر می دارند و بعد یک ده متر می روند عقب می دوند و می زنند وسط آب می پرند جلو ، تأکید بر سنت و بعد گذشتند  چوب را ده متر جلوتر پریدند، اینقدر جلوتر پریدند که آمریکایی ها و اروپایی ها ، ژاپنی ها را خطر فرض کردند گفتند اینها آمدند و همه چیز را می خواهند از ما بگیرند. وقتی صحبت از ایران می شود، دو تا تعبیر است یکی می گویند که این ها را گذاشتند توی یک منجنیق که حالا صرفاً معادل سنت محسوب می شود، بعد پرتشان کردند توی دنیای مدرن کجا افتادند؟ مشخص نیست، از چه وسیله ای استفاده می کنند ، مشخص نیست. می خواهم بگویم ما وارد نظام جهانی شدیم ولی شاید فکر ما اندیشه ما و خرد ما خیلی جهانی نشده. فقط همانطور که جناب آقای دکتر فرمودند از ابزار و وسایل و تجهیزات نظام جهانی و نظام مدرن داریم استفاده می کنیم. گوشی تلفن برای تفاخر، نه برای ارتباط صحیح و غیره. دو رو بر تون، خیلی از این مثال ها را می توانیم بزنیم. تغییر دوم ما خواستیم مثل آمریکایی ها رد بشویم اگر چه دشنام می دهیم اگر چه خیلی قبولشان نداریم. و زدیم به آب ولی همان زیر آب ماندیم. دیگر نه می توانیم برگردیم نه می توانیم جلو برویم. حالا شاید در حال غرق شدن باشیم. حالا سؤالم این است، مشخصاً به خاطر اینکه پدیده جهانی شدن را در کشور خودمان بیاوریم، می دانیم که در دنیا الان تأکید و اولویت پدیده های فرهنگی است و نه اقتصادی. این اولویت های فرهنگی است که باعث پذیرش در نظام جهانی می شود. من می خواهم یک گریزی به سند تحول بزنم، چقدر ما در سند تحول بنیادین و طرح درس ملی توانستیم این شاخصه ها و اولویت های فرهنگی نظام جهانی را پذیرا باشیم. واقعاً چقدر توانستیم این کار را انجام بدهیم. سند درس ملی که توسط نوشته می شود که اصلا افکارش و ذهنیات آن ذهنیات جهانی شدن نیست به هیچ عنوان، ذهنیات او دینی صرف و ایدئولوژیک است که خودتان بهتر می دانید. یا محتوای دروسی که در آموزش و پرورش دارد تألیف می شود، توسط اشخاصی که هیچ ذهنیتی نداشته. جامعه شناسی را می گویم که در دبیرستان دیدیم، هیچکدامشان جامعه شناس نیستند. اینها کجا دیده شده. پارادوکس ایجاد می شود. یک مثال خیلی کوچک می زنم حالا شما هم جواب سؤال من را بدهید، خیلی کوچک و خیلی مختصر می گویم و از شما انتظار دارم که کوتاه جواب بدهید. مثال می زنم یکی از مؤلفه های فرهنگی آموزش و پرورش در کشورهای توسعه یافته در نظام جهانی ایجاد شخصیت مداراگر است تا ما شهروندان جهانی باشیم که در کنار هم علیرغم همه تفاوت هایی که داریم به صورت مسالمت آمیز زندگی می کنیم، دگر اندیشی را بپذیریم، ایدئولوژیک زندگی نکنیم. تفاوت ها را بپذیریم تفاوت های فکری ، تفاوت های نظری و مناسکی و غیره را و یکی از شاخصه های آموزش و پرورش کشورهای توسعه نیافته این است که اتفاقاً این شخصیت، شخصیت مداراگر نیست، عدم تحمل، ما کم تحمل هستیم صبر نداریم، اصلاً دگراندیشی را پذیرا نیستیم. سند تحول این را دارد به ما القا می کند. واقعاً نمی دانم، مرا راهنمایی کنید و نمی توانیم بپذیریم. آموزش و پرورش یک نهاد عمومی که از طریق آن افکار و عقاید ایدئولوژیک  دارد تزریق می شود، در جامعه و این پارادوکس جامعه است. مثال خیلی ساده تر این که تا کی می خواهیم دانش آموزان را در صبحگاه مدرسه صف کنیم و بر فلان کشور و بهمان کشور مرگ بفرستیم. خوب این اصلاً با آن سند تحول نمی خواند. این که با پدیده نظام جهانی کاملاً منافات دارد. ماگیر افتادیم. با باید تافته جدا بافته باشیم یا باید حذفش کنیم . تکلیفمان را مشخص کنیم زیر آب مانده ایم، داریم غرق می شویم. خودمان هم به داد خودمان نمی رسیم متأسفانه. آیا این پارادوکس حل شدنی است؟ آیا آموزش و پرورش می تواند با چشم انداز سند تحول بنیادین به این سمت حرکت کند که این تفاوت های فرهنگی را بپذیرد و برایش برنامه ریزی کنیم و راه را برای توسعه آموزش و پرورش، توسعة اجتماعی و ایمن سازی نسل بعدی فراهم کند؟ عذرخواهی می کنم.

-خیلی صحبت خوبی بود!

«بسم الله الرحمن الرحیم»

با سلام و عرض ادب و تشکر. جناب استاد یم بحث دیگری در جایی دیگری داشتند تحت عنوان آموزش و پرورش و ساخته شدن شهروند. اشاره خیلی جالبی کردند و فرمودند بین مفهوم شهر نشین و شهروند اختلاف هست. یعنی هر شهرنشینی الزاماً شهروند نیست. البته تقسیم بندی داشتند حالا سیری که شهرنشینان تبدیل به شهروند بشوند و اتفاقاً ما خودمان هم درمطالعات انجمن اسلامی همایشی با همین عنوان داشتیم از « شهرنشینی به شهروند» . جناب استاد این جا فرمودند که طبقه متوسط از آموزش و پرورش چه انتظاری دارند؟ حالا در نهایت من مقدمات را چشم پوشی می کنم. در نهایت بچه های اینها به شهروند تبدیل شوند، به شخصیت های توسعه یافته. ظاهراً به نظر می آید جناب استاد، من هم این را به عنوان یک معلمی که 30 سال تمام تدریس کرده و سر کلاس بوده ام. مواجه شده ام با انواع و اقسام رفتارهایی که بخشی از مشتری ها اولیاء اصلاً متقاضی این نیستند که ما بچه هاشان را به شهروند تبدیل بکنیم، این در واقع فشاری است که البته نمی گویم از جانب همه جامعه ولی فشاری است که بخشی از جامعه به آموزش و پرورش وارد می شود این نیز فشار دیگری هست تقاضاهای دیگری هست که آموزش و پرورش بعضی موارد ناچار می شود تن بدهد به این تقاضا. خودتان هم فرمودید در بخش ثروت و فشاری که از آن ناحیه روی آموزش و پرورش هست. من فکر می کردم که این موضوع، موضوع مربوط به کشور ما هست. جناب استاد من علاقه مندم به گفتارها و نوشتارهای شما و تقریباً مطالعه می کنم که در  آیا آموزش و پرورش می تواند جامعه را تغییر دهد؟ اشاره فرمودید به نام  can education change society آیا آموزش و پرورش می تواند همان تفکری که تفکر ناب هست در جامعه رواج دهد؟ آنجا هم ظاهراً همین طور است که اصلاً نهادهای قدرتی هستند که شرایط را فراهم نمی کند که آموزش و پرورش تحول به وجود بیاورد. من این برداشت را به عنوان یک معلمی که 30 سال کامل سرکلاس بوده و گچ در دست داشته از جناب استاد و همه جامعه شناسانی که از بیرون مسائل ما را می بینند، این تقاضا را دارم که یک مقدار هم به مسائل درونی ما توجه داشته باشند آنوقت خروجی های بهتری فکر می کنم به وجود بیاید.

سرکار خانم دکتر جعفری

سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت همه حضار و خوشحالم از حضور ارزشمند جناب آقای دکتر فراستخواه که  در جمع ما هستند خیلی خوشحال هستم از اینکه ما در دور هم دیگر جمع شدیم در این فضا و در این مکان با حضور ارزشمند جناب دکتر فراستخواه که در واقع با یک رویکرد انتقادی نه انتقادی از جنس تحقیر، انتقاد از جنس هم فکری و هم افزایی و مشارکت های فکری برای بهبود و توسعه. از این لحاظ واقعاً خوشحال هستم. امیدوارم که در آینده چنین جمع هایی را بتوانیم تشکیل بدهیم و انشاء الله چاهر اندیشی بکنیم برای چالش ها، مشکلات و معضلاتی که در آموزش و پرورش ما وجود دارد. با توجه به گفته های ارزشمند آقای دکتر و دوستان عزیز و با توجه به اینکه ما اگر در واقع یک نگاهی داشته باشیم  و نگاه جامعه شناختی داشته باشیم به تاریخ کشورمان متوجه می شویم که در طول تاریخ ما سه نوع گفتمان در کشور خودمان داشته ایم. یکی گفتمان ارباب – رعیتی که در واقع هنوز در برخی جاها و شاید در نظام تعلیم و تربیت ما هم این گفتمان هنوز در بعضی جاها حاکم باشد. چنین مشکلاتی هست که در این نظام ارتباطات سلسله مراتب است و از بالا به پایین یک نفر دستور می دهد بقیه اجرا می کنند و موجودیت حاکمیت این گفتمان بر اساس اعمال زور و قدرت است چنین گفتمانی در نظام آموزش و پرورش و نظام تعلیم و تربیت قطعاً جایگاهی ندارد و نمی تواند بلاعث توسعه و پیشرفت بشود. گفتمان نوع دوم هم که گفتمان ملت و دولت هست در واقع در این سیستم و در این حاکمیت مردم حق رأی دارند ولی باز هم قدرت متمرکز است و تفکر سیاسی آزاد ظهور و بروز پیدا نمی کند. در واقع دموکراسی به معنای واقعی وجود ندارد. گفتمان نوع سوم هم که ما در حال تجربه کردن آن هستیم، همان گفتمان شهروندی است که در واقع برای جوامع مدرن یکی از ضروریات اساسی است و ما بسیار شنیده ایم از زبان صاحب نظران، دانشمندان، اندیشه ورزان و بسیاری از سیاستمداران ما واژه شهروندی را شنیده ایم. در کتاب ها و مقالات و مجلات و روزنامه ها و نشریه ها این واژه را زیاد دیدیم و خواندیم. حتی از زبان مردم عادی بارها و بارها واژه شهروندی را شنیده ایم. از طرفی وقتی که بررسی می کنیم آراء تریتی دانشمندان را می بینیم که راسل معتقد است که هدف آموزش و پرورش چیزی فراتر از تحقیق حیات خردمندانه است و معتقد است که در عصری که ما زندگی می کنیم که در واقع پر اضطراب ترین عصر هست برای بشریت، ما خلأ  یک جهان بینی و یک ایدئولوژی علمی را داریم و خروج از این خلأ تنگنا تنها از طریق تعلیم و تربیت علمی و بازسازی اجتماع امکان پذیر است. راسل معتقد است که در بُعد فردی پرورش روح علمی و در بُعد اجتماعی تربیت شهروند، آزاد هدف آموزش و پرورش است. ما وقتی که می بینیم اندیشمندان ما چنین اهداف والایی را برای نظام تعلیم و تربیت ترسیم می کنند دغدغه مان افزایش پیدا می کند و این دغدغه و نگرانی ویژه ما در کشور ایران نیست و تمامی جوامع این دغدغه و این دل مشغولی عمیق وجود دارد که چگونه جوانان و نوجوانان مان را به سمت و سویی ببریم و یک شهروند واقعی بشوند، چگونه به آن ها راه و رسم مشارکت در مسائل اجتماعی را آموزش بدهیم. این یک دغدغة جهانی است و همه به این می اندیشند چرا که به قول شما شهروند واقعی، شهروند قرن 21، شهروند کارآمد، شهروند اثر بخش شهروندانی هستند که حرفه ای باشند. یعنی حقوق و تکالیف شغلی و حرفه ای خودشان را درک کنند، بفهمند و در فعالیت های اجتماعی مشارکت داشته باشند. درانجمن ها و گفتمان های اجتماعی شرکت بکنند. شهروندان قرن بیست و یکم کسانی هستند که بتوانند عدالت، برابری و عشق به محیط زیست را در وجود خودشان بشعلعة در بکنند. سوال ما اینجاست و دغدغه ما این جا بیشتر می شود. وقتی که میبینم همه می فرمایند نظام تعلیم و تربیت ما نتوانسته از عهده این کار بر بیاید، شاید کمتر توانسته گامی بر دارد در جهت تحقق هدف والای آموزش و پرورش که تربیت شهروند جهانی و شهروند حرفه ای است. جناب آقای دکتر فراستخواه با توجه به فرمایشات خودتان من این طور استنباط می کنم که نظام تعلیم و تربیت ، خودش مانع تعلیم و تربیت است. این در واقع باید بررسی شود که آیا شهروند سازی فقط مربوط به نظام تعلیم و تربیت است یا نهادهای دیگر هم می توانند دراین مسأله دخیل باشند. من این جا دو سوال مشخصاً دارم  از خدمت شما، یکی همین سوال من هست. که آیا واقعاً نظام تعلیم و تربیت خودش مانع تعلیم و تربیت است؟ و یک سوال دیگر این که شهروندسازی توسط چه نهادهایی باید در کشور ایران انجام شود. خیلی متشکرم.

دکتر فراستخواه:

سلام مجدد، من واقعاً خوشحالم که این دوستان این جا در گروه های سنی متفاوت با تجربه های متفاوت چقدر خوب درگیر هستند با مباحث و واقعاً خوشحالم همین جنب و جوش خردمندانه « گفت آن الله تو لبیک ماست + و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست». یعنی همین جنب و جوش و همین شمیم تعقل و نقد ، تنش، تنشی که دوستان یک به یک این سه تا صحبت کننده عزیز گرامی که این جا صحبت کردند، نشان می دهد که تنشی هست. این تنش هست. این تنش به نظرم آغاز پویش و کوشش های ملی و فعالیت های ما خواهد بود. دوستان چون گفتند مختصر چون من دلم می خواست از صحن مجلس هم یک صدایی بودن را همیشه تمرین بکنیم، در حیطه های مختلف. من خیلی دوست دارم در بحث های بسیار جالبی که دوستان مطرح کردند یک مشارکت کوچک بکنیم. قبل از اینکه بگویم کسی هست؟ که این بحث خیلی خوب را دنبال کند؟ کی می خواهد حرف بزند؟ یک نفر بله! فقط بی زحمت هر کس می خواهد صحبت کند. چون میکروفون نیست اگر میکروفون باشد بلند شود و با عرض معذرت حضار عزیز ببخشید یک کم بلند صحبت کنید.

نفر اول

عرضم به حضورتان این است که واقعیت این است که ما با یک عده دانشمندانی که سروکارداریم که با نوع نگاهی که به تعلیم و تربیت دارد، افرادی را می خواهیم بار بیاریم دانش آموزانی را که مطیع و رام باشند، مقلد باشید یعنی این جا یک برخورد و تنش ایجاد می شود بین افراد صاحب نظر در تعلیم و تربیت با نگاه حاکمیت. من اینگونه افرادی که خواهان علم و دانش و تعلیم و تربیت اند حالا یا باید تنش ایجاد شود یا کنار می روند. این مدت ترجیح دادید کنار بیایید ساکت باشند و دراین وادی ها هم قدم بر  داریم ولی حاکمیت حالا می تواند این افراد را در خدمت خودش داشته باشد بنابراین حاکمیت از افکار مذهبی کمک می گیرد برای پیشبرد اهداف تعلیم و تربیت مورد نظر خودش. بنابراین به این دلیل من با جناب دکتر هم عقیده هستم که ما آنچنان راه به جایی نخواهیم برد. در این آموزش و پرورش فعلی با نگاهی که به آن می شود. البته امیدوارم با هدایت و نگاهی که شما صاحب نظران دارید، گشایش هایی باز بشود که افرادی پرسشگر، افرادی منتقد بار بیایند. دانش آموزانی خدوم و بردبار همانطور که شما فرمودید همچنان که شما در کتاب « ما ایرانیان » نوشته اید یا به قول دوستان 20 سال حداقل وقت و تلاش لازم است به شرط اینکه همه هم نظر باشند تا یک اجماع در کل ایجاد بشود برای تغییرات بنابراین من فکر می کنم کار سختی در پیش داریم.

*خوب ببخشید من اصلاً در صدد آن نیستم که چیکار بکنم . دوستان دیگر آقا بفرمائید.

نفر دوم

سلام عرض می کنم خدمت شما آقای دکتر و دوستان عزیز ، ببخشید جسارت کردم سوال می پرسم خیلی لذت بردیم از شما و بقیه دوستان و خیلی خوشحال هستیم که حداقل اندیشمندان هستند و این ها را عنوان می کنیم من یه یک قسمت از صحبت های آقای دکتر مهدی می خواهم صحة بگذارم، تاکید بکنیم سال هاست ما داریم بحث سند تحول سند ملی را مطرح می کنیم. برای دیگران گفتیم که ما سند تحولی نداشتیم و حال سند تحولی داریم. مداوم مردم را ارجاع می دهیم به سند تحول. اما اگر کسانی که خودشان سند تحول را دارند تدریس می کنند بگوییم سند تحول چیست؟ دقیقاً نمی توانند بگویند سند تحول چیست؟ یک سری کلمه های فلسفی کلی و مبهم، در هم تنیده شده و سندی نوشته شده برای آینده کشور. بعد چیزها را ما داریم انجام می دهیم و می گوییم سند تحول. یک سندی من چند وقت پیش آنرا مرور کردم که من حتی الشمس را هم می ترسم بیاورم. این سند را بارها من خواندم این سند یک شالوده بسیار سادة 17 قسمتی دارد که هر کسی با هر میزان سوادی هر گوشة دنیایی این سند را بخواند می تواند بفهمند که اگر به این شاخص ها برسد کشور، کشور توسعه یافته ای است. نمی دانم چرا ما گیر کرده  ایم توی یک سندی که خود نویسندگانش هم نمی توانند آن را درست تعبیر کنند آیا فکری در این سند تحول برای کشور هست یا نه؟ اگر نیست به چه علت نیست؟ این چند سالش را که طی کرده ایم چقدر این سند را پوشش داده ایم.

نفر سوم

یک سوالی داشتم از خدمتتون: جناب آقای دکتر کسانی که توی آموزش و پرورش الان شاغل هستیم و کار می کنند سند تحول بنیادین را یک غده چرکینی می دانند، می دانید که غده چرکین را باید درمانش کرد این آنتی بیوتیک را شما تجویز می کنید که خیلی سریع بتواند بهتر شود و بهتر عمل کنند.

نفر چهارم

خیر مقدم می گویم خدمتتان و تشکر می کنم از بیانات خوب و ارزشمندی که داشتید آقای دکتر فراستخواه هر حرکت و خیزشی که رو به تحول بوده هر جنبشی در جامعه ایرانی لااقل در سده های اخیر اگر نگوئیم تأثیر گذارترین یکی از تأثیرگذارترین طبقه ها، گروهها و اقشار روشنفکران و تحصیل کرده های این جامعه بودند. با توجه به این دغدغه را دارید چرا جامعة روشنفکری ما طبقه روشنفکری ما این گسست، نمی گویم شکاف این گسست که بین شان با جامعه به وجود آمده که این دغدغه هایی که شما می فرمائید و من به عنوان بک مدیر مدرسه دارم هر روز با این ها سر و کله می زنم، چرا این دغدغه ها این احساس خطرها این بحران ها که شما امروز بعضی ها را با جدول با پارامتر به ما نشان دادید، چرا این دغدغه ها در این روشنفکرهای کشور ما نیست؟ چرا هر وقتی که اراده بشود یک مسأله ای در جامعه مطرح می شود و همه توجه هات به آن متوجه می شود و شاید طبقات حاکمه ناگزیر از عقب نشینی بشوند، قانون گذران به ناگزیر مجبور می شوند که تصمیمی برایش بگیرند. چرا جامعه روشنفکری ما برایش مسائل آموزش و پرورش با توجه به اولویت هایی ک هشما فرمودید هنوز برایش اینقدر بزرگ حیاتی و تأثیر گذار نیست تا به فرمایش شما این تبدیل به یک گفتمان خارج از آموزش و پرورش بشود یک گفتمان پر زور و پرفشاری بشود که طبقات تأثیر گذار ريال قاون گذار و حاکمیت جامعه را ناگزیر به اجبار و به پاسخگویی بکند؟

نفر پنجم

ضمن عرض پوزش از دانشمندان و علمای بزرگ مجلس ، من به عنوان یک پدر دانش آموز خدمتتون عرض بکنم که حرف زدن در مورد آموزش و پرورش بسیار زیاد است، اما آنچه که کم است و جایش خالی است عمل است. به دو تا نمونه اش  اشاره کنم، در همین همایش بزرگ با حضور اساتید بحث دین داری و تربیت دینی بود یکی از امور تربیت دینی مشاهده آن و عمل است. وقتی دانش آموز من نگاه می کند به معلمش، به مدیر مدرسه، به رئیس آموزش و پرورش با عمل آن هست که ریشه های تربیت دینی در او رخنه می کند و بارور می شود . اما وقتی که در وقت نماز در همین همایش اصلاً کوچک ترین اشاره ای به وقت نماز نشد می بینم که پس تربیت حرفش با عملش دو تا است. همین مسأله را در سیستم آموزش درسی اش تعلیم بدهند می بینم که یک مشت اطلاعات علمی را می ریزیم در مغر فرد و نتیجه را هر چه استنباط کرد ارزیابی می کنیم. در این بلای بزرگی که عمل شما با حرف شما دو تا است. همین دانش آموز الگو می گیرد  اعتبار شما را زیر سوال می برد و تصمیم به طغیان و گردنکشی و پیدا کردن الگوهای دیگر را پیش می گیرد.

نفر ششم

با توجه به صحبت های دوستان ما متوجه یک ایراد بزرگ در ساختار سیستم آموزش و پرورشمان هستیم که به این راحتی هم قابل رفع نیست. بنده به عنوان یک مدیر مدرسه تصمیم گرفتم خودم یک حرکت کوچکی را در کف این جامعه شروع کنم حرکتم به این صورت بود که بعنوان یک پرسشگر و یک شهروند اخلاق مدار حرکت کنم، این کارها را در مدرسه انجام بدهم ولی متأسفانه دیدم در حقیقت اگر این بحث را عملیاتی کنم باید یک مشاوره قوی داشته باشم در این خصوص و در حقیقت بتوانم کارهای عملیاتی را نیز اجرا کنم؟ مرا راهنمایی کنید چه جور می شود دراین خصوص عمل کرد؟

پاسخ دکتر:

خیلی ممنون، بحث های بسیار زیادی مطرح شد من از هر یک بحث، از بحث های یک دانه اش را  انتخاب کردم. از بحث های گاهی یک دو تا جون دار بود ولی من متأسفانه سانسور کردم و یکی را انتخاب کردم. عرض کنم که اول فرمودید که جهانی شدن: دوستان در پرده می گویم سخن، جهانی شدن اگر من بخواهم کوتاه صحبت بکنم جهانی شدن در خانه. ما برای اینکه آموزش و پرورش مان به تعبیری که فرمودند که (worid class) بشود، اول باید در خانه جهانی شود. یعنی ترازهای بین المللی. ما تنها کشوری هستیم که عضو پیمان های بین المللی آموزشی نیستیم. یک نوع انزوا گرای. برای این کار لازم است که ما برای اینکه بگوییم ما مردمی هستیم و ایران سرزمین بزرگی است من سخن سرایی نمی کنم. ایران کشور بزرگی است، تمدن بزرگی است برای اینکه بتواند در دنیا مشارکت مؤثری داشته باشد، در این دنیای پر از شور و شر، حرفی برای گفتن داشته باشد، لازمه اش این است که مشارکت بکند. مشارکت خلاق بکند. آموزش و پرورش ما در انزوا است. هم در محصورة، در حصر اوهام ماست و هم در انزواست. ارتباط و اخلاقی با دنیا ندارند . راهش جهانی شدن در خانه است، بین المللی در خانه است. یعنی ارتقا کیفیت کارها و شیوه های تدریس است. شیوه های مدیریتی اصلاح ساختارها ، تحلیل ساختارها. بهبود مدیریت ما، ارتقا،  استاندارها، این یک نکته که کوتاه گفتم. دومین مطلبی که فرمودند در ارتباط با این سند بود. من این سند را خیلی شنیدم که تکرار شد، سند تحول و سند برنامه درسی ملی . دوستان ایران کشور سندهاست. یعنی ایران کشوری است که اسناد دولتی نوشته شده ای و اعلام شده ای است که در قفسه هاست. اسنادی در ایران مطرح است که گاهی حتی چشم نوازند. اما ایران کشوری است که بدترین ساختارهای اجرایی را دارد. ما متن ها داریم و هی متن می نویسیم. هزینه های بزرگ ملی را صرف متن ها می کنیم. من همین جا در برنامه زاویه اشتباهی شده بود، یعنی اشتباه کردم و آنجا را هم افتاده بود. آنجا گفتم. اگر کسی می خواهد درباره سند تحول دیدگاه بنده را به عنوان یک دانش آموز کوچک مطالعه بکند آنجا در سایت زاویه شبکه (4) می توانند مراجعه بکنند و در آرشیوش ببیند. آنجا گفتم از این سند تحول هیچ راهی به هیچ جایی نمی بریم. این سند برای آموزش و پرورش نیست، برای محدود کردن، برای انواع و اقسام مشکلاتی است که برای آموزش و پرورش ایجاد کرده است. شاید از این سند غیر از  این هم انتظار نمی رود. فرآیند شهید سند و سیاست گذاری را می دانیم چه جوری است. سیاست عمومی حیاط خلوت ما نیست که در آن سیاست بگذریم. سیاست عمومی باید از طریق، فرمودند استاد عزیز، الطریق مشارکت عقلانی جامعه، مشارکت نهادهای اجتماعی، مشارکت خود مدرسه، مدیران، معلمان، نهادهای معلمان، نهادهای اجتماعی، خانواده ها انجام شود. چه مشارکتی داشتند در این سند، کدام مشکلاتشان را در این سند تبدیل به یک سیاست نمودیم. توضیح دادم این هم با این وقت محدودی که فرمودید نیازی نیست بیشتر بگویم.

می دانید politic از جامعه باید برخیزد و دولت این پلت فرم آن را آماد کند. تا یک جستجوی رضایت بخشی اتفاق بیفتد، سیاست عمومی، ببخشید من سیاستی برای خانه ام دارم. من الان اگر عمری باقی باشد باید زندگی کنم شما هم همین طور، خانواده ام من، خانمم و بچه ها با هم باید یک سیاستی داشته باشیم و داریم. زندگی به معنای جهان شناختی می گوییم. ما هم سیاستی برای زندگی کردن داریم هر کس هم برای خودش سیاست دارد. ولی سیاست عمومی که سند تحول از جنس آن است، سیاست عموم جامعه است، هزینه های ملی پای این سند خرج خواهد شد، باید نتیجه اخلاقی، اجتماعی داشت، نتیجه خرد جمعی باشد. خوب درارتباط با نکتة بعدی استاد عزیزم که واقعاً وقتی صحبت می کردند احساس آن د انش آموزی را که معلمان درس داده بودند برای من زنده شد. فرمودند که خانواده ها از ما یک چیزهای دیگری می خواهند. می گویند مثلاً یک چیزهای  ظاهری درست بکنید... درسته؟ من تصور می کنم که آموزش و پرورش نیاز به تغییر دارد و شایسته ترین انسان ها  برای تغییر آموزش و پرورش، خود آموزش و پرورشی ها هستند، فرهنگی ها هستند. برای این کار من یک مفهوم درست کرده ام برای خودم که من خودم را هم می گیرم درسته که در دانشگاه درس می دهم ولی قبل از آن در مدارس در دبیرستان ها  درس داده ام و معلم هستم منم مثل شما. من تصور می کنم با وظیفه گرایی ما نمی توانیم کاری بکنیم. باید از وظیفة معلمی فراتر برویم. کشش معلمی داشته باشیم. چرا ما نمی توانیم کار بکنیم چون وظیفه گرا هستیم. فقط وظایف  اداری را انجام می دهیم. باید کنش معلمی داشته باشیم. رشدیه وظیفه معلمی را انجام نمی داد، باغچه بان وظیفه معلمی انجام نمی داد. کنش معلمی داشتند که باغچه بان شدند.. کنش یک چیز خلاق است. آن دوست عزیز و همکار عزیزم آن خانم صحبت های بسیار با ارزش دارد، خانم دکتر جعفری عزیز صحبت فرمودند بسیار صحبت های جالبی بود خیلی واقعاً آموختم معلم وظیفه نیست، کنش است. این روشنگری این تربیت شهروند این باید از طریق کنش من، این مدیران عزیز که اینجا نشسته اند و معلمان عزیزی که این جا نشسته اند را به کنش انسانی، ملی، اخلاقی، معنوی، دینی به معنای صحیح کلمه این ها از سر ایمان، ایمان فردی ممکن است یا فردی آدم مذهبی نباشد، معنوی، ملی، انسانی، کنش، وجدان، کنش که همه ما باید داشته باشیم، یک سلسله هنجارهایی به ما می گوید که باید حرکت بکنیم. نکتة دیگری که فرمودند در مورد این کنش، استاد عزیزم که از ما یک چیزی های دیگری می خواهند، کنش این است که ما تقاضای کاذب جامعه را ا صلاح کنیم. ما معلمیم. معلم با کنش اش باید آبادی ایجاد بکند، نیازهای اصیل انسانی. با این نمی دانم اتفاقاتی که می افتد در جامعه نمی شود بچه ها را آماده آینده کرد. نکته دیگری استاد منتقدم که وسط مجلس صحبت کردند، بسیار با ارزش بود، من حقیقت بگویم، امید واهی گمراه کردن مردم است ایشان فرمودند که امید خوب است و باید از خودمان امید ایجاد کنیم اما امید واهی ندهیم. امیدی که پشتش کنش و آگاهی باشد دنیا با امید پیش رفته. اما امیدهای واهی نه! امیدهای پرشوری که پشتش عقلانیت بود، کنش بود. رویاهایی که انسان ها برای جوامع خودشان ایجاد کردند و رویاها را بوجود آوردند، در سایه کار و کوشش ایشان به ما فهماندند که ما باید کنش ایجاد بکنیم، نه امیدهای واهی، باید سهمگین پرسش ها را به دهن خودمان تحمیل بکنیم، بیندیشیم که چاره کار چیست؟ ولی من خودم به عنوان یک شهروند کوچک ایرانی امیدوارم برای این سرزمین چون ایرانی در تاریخ چند هزارساله خودش نشان داده که می خواهد باقی بماند. با این همه تاریخ پرحادثه باقی مانده برای اینکه ایرانی مستحقق بقاست. من برای  اینکه باز مزاحم شما نشوم ببینید در کتاب« ما ایرانیان» یک فصلی دارم، فصل آخر که این فصل را اضافه کردم. تا امروز که چاپ هفدهم است، یک فصل هم اضافه شد، من آنجا پیمایش های بین المللی را آوردم. دوستان نوید می دهم به شما. از دوستان عزیزم آقای صانعی عزیز این شعری که خواندید یک بینش را بخوانید: ما کتاب کهنه ایم سر تا پا غلط! خاندانی ها را سراسر خوانده ایم اما غلط! بسیار خوب ببینید این نقدی بود که یک استاد، یک معلم، یک شهروند یک مدیر جامعه برای ما خواندند. ولی چرا ایشان این شعر را خواندند. چون یک زیر پوست این جامعه یک زندگی است، یک نقد نوید زندگی است. همین که می گوییم ما کتاب کهنه ایم و واقعاً کهنه ایم، ولی غلط داریم. اینکه ما نارضایتی داریم، گلایه اجتماعی نشانه زندگی است اگر ما خواب بودیم گلایه نداشتیم. گلایه می کنیم اما پایان ایران نیست، مرثیه پایان ایران نیست. پیمایش دو نسل آخر کتاب ما ایرانیان را دوستان خواندید یا نه می خوانید؟ ببینید دوستان خواندن هم در جامعه ما کم شده. یعنی ما نمی خوانیم، ما با این دوستان ، همکاران، اساتید دانشگاه که می نشینیم راجع به کتاب ها صحبت می کنیم، کتاب که نمی خوانیم راجع به آن صحبت می کنیم، می خوانیم که دست به بقه بشوم، نشان بدهمکه کتاب نخوانده اید. خواندن از بین رفته است، عمل خواندن از بین رفته است. دوستان آن جا من در پیمایش نتایج آن را آورده ام . مثلاً می دانید شاخص ها چیست؟ مثلاً شاخص عدم تحمل ریسک در ایران خیلی بالاست، ما نمی خواهیم ریسک بکنیم. چون تاریخ بر حادثه ما گفته که آهسته برو آهسته بیا. خیلی ریسک نکن، اما یک شاخص امیدوار کننده در این پیمایش وجود دارد، می دانید چیست؟ در این شاخص بدست آمده، پیمایش های بین المللی است در ایران شور زندگی هست، شوق پیشرفت هست، شوق تعالی هست، شوق توسعه هست. همین که خودمان هم داریم نقد می کنیم خودمان هم می خواهیم زندگی بکنیم این هم دوست عزیز منتقدم که فرمودند باید امیدواری نداشته باشیم، در این جامعه باید زندگی کرد، باید مجمعی کردند مرغان جهان ( منطق الطیر) مدلش در کتاب های خارجی نیست، من هر دفعه کتاب های خارجی را می می خوانم. من هر روز سه تا چهار مقاله می خوانم. من صبح ساعت 5/6 که وارد اتاقم می شوم 5-4 تا مقاله PDF را دانلود می کنم و تا نخوانده ام ، خدا شاهد است. ما باید دانش جهانی را بخوانیم. ولی یک چیزهایی هم خودمان داریم. آن ها هم بخشی از دانش جهانی است. از بدبختی ماست که نسخه های ادبیات ما را محققان خارجی برای ما پیدا می کنند و ما خودمان را هم از طریق آنها پیدا می کنیم حالا. منطق الطیر عطار می گوید:

« ور به سوی خویش کردندی نظر                       بود این سی مرغ ایشان آن دگر»

Net warking or not working  یا شما شبکه خواهید داشت یا هیچی نخواهید داشت. شبکه بشویم. الم شنگه نمی گویم. باید با هم هم افزایی بکنید، نهادهای اجتماعی درست کنید. برای این سرزمین برای خیرخواهی این ملت، نهادهای مدنی، نهادهای اجتماعی، نهادهای حرفه ای، نهادهای صنفی و در یک جامعه صمیمی با یک نفر آشنا بودم و  اهل تبریز بود دانشجوی دکتری بود هر جور شد نتوانستم به جلسه آنها بروم ولی وقتی به من گفت که من در اصفهان یک مؤسسه ای درست کردند به نام ایما برای اینکه یک ارزش دیگری است، جوششی است باید مشارکت کرد. اما در مورد آن خانم دکتر:خانم دکتر عزیز در کلاس نمی شود فقط شهروند تربیت کرد، ما این جا یک مطلبی را من نوشتم ما سه تا مکان داریم. مکان اول خانه شماست مکان دوم کلاس است ما برای آموزش به مکان سوم لازم داریم. آموزش نیازمند مکان سوم است sefe place  لازم داریم یعنی شما باید آموزش را همان طور که جناب مدنیان عزیز فرمودند از این محدودیت های رسمی بیاورید بیرون و البته بگوییم این کنش هم که گفتم. منتقدم نشسته این جا هنوز می دانم قبول نکرده من بگویم برایتان، کنش آموزشی دیر بازده است، زود بازده نیست مأیوس نشوید، البته باید یک کنش آموزشی زود بازده هم هست، یکی می تواند بگوید چه جوری، چه جوری کنش آموزشی زود بازده باشد، من گفتم کنش زود بازده هم می شود. بله. یک رویداد و یک الگو. می دانید نیما اخراجی مدارس ما بود، یک معلم او را نیما کرد پدر شعر نو فارسی کرد. انیشتین اخراجی سیستم آموزشی بود یک معلم، دوستان ما فقط با ذهن بچه ها مان کار نداریم، ما با روح آن ها کار داریم. شما فقط همین که استاد عزیزم که منتقد همه ما بود، یک دست بزنید، دغدغه نماز داشتند حالا بسرشان هم می آییم، جواب می  دهم. ایشان فرمودند که ما فقط اطلاعات می دهیم، باریکلا به این شهروند اصفهانی، باریکلا، اطلاعات که چیزی نیست هوش مصنوعی، معرفت و تأثیر بر قلب ها تأثیر اخلاقی تأثیر در دل های بچه ها ، فطرت انسان ها. خوب حالا بگذرم. داستان روشنفکران را هم که من چی بگویم. من خودمم رطب خورده کی منع رطب می کند. خرما خورده ام بگویم خرما نخورید.

استاد عزیز، معلم عزیز، روشنفکران این ماشین جامعه را هل میدادند، الان ماشین راه افتاده و جلو افتاده، روشنفکرها نمی توانند برسند. من که کتاب سر آغاز نواندیشی معاصر نوشته ام ، منی که آن نخستین روشنفکران ایرانی را با آثارشان در سال 1371 در ایران چاپ کرده ام، بعد از چند سال در مقطعی با شرکت سهامی انتشارات روشنفکران کار کرده ام، دارم صحبت می کنم. روشن فکران خیلی کار کردند برای جامعه اما الان دنباله رو شده اند. شرایط اجتماعی، تربیت اجتماعی، تبلیغات جامعه ما با همه مشکلاتش جامعه ما خیلی تحرک و پویایی های تازه ای دارد. الان جامعه رفته جلو و ما را هل می دهند. الان جامعه رفته جلو دیگر نمی توانند جلویش را بگیرند، پس روشنفکران عقب اند، روشنفکران باید با الگویشان اندیشه هایشان دوباره روشنفکران پیشرو بشوند. همانطور که زمانی روشنفکران پیشرو بوده اند. این نشان این است که روشنفکران عقب مانده اند . یکی هم جلو رفتن جامعه. جامعه را با سیستم ها قیاس نکنیم جامعه ما خیلی زنده است، جامعه ما خیلی پویشی است. اما سخن آخر درست عزیزم منقد بودند. من تصور می کنم. اگر یک کسی صمیمانه با ایمان درونی، رسمی، نه دولتی، صمیمانه به عنوان یک انسان که ایمان همیشه در او وجود داشته. همین که دوست دارد که اول وقت نماز بخواند این خیلی عالی است، به نظر من با ارزش است. من مؤمن نیستم و خیلی هم جو زده نیستم. در جمله چاپ شد جو زدگی، من با کانال تلگرامی راجع به آن ببینید جو زدگی را ما خیلی جو زده هستیم، من جو زده نمی خواهم بشوم. ولی خیلی هم دوست دارم کسی را که از سر ایمان وقتی می گوید صدای اذان بلند می شود، یک معنویتی احساس می کند، از کائنات وبرود دو رکعت نماز عشق بخواند، خیلی ارزش دارد. اما من صمیمانه بگویم برایتان من کلاس های درسم در دانشگاه ساعت 5 تا 7 است. اصلا اذان می شود و ما درس می خوانیم، ما نمی رویم نماز بخوانیم. به دانشجویان  دکتری مان نمی گویم بروید نماز بخوانید و دوباره بیایید. ما اگر یک دانشجویی برود نماز بخواند من هیچ حرفی نمی زنم. ببینید دوستان چرا؟ چون نماز اول وقت. من بچه مذهبی بودم حالا نمی توانم بگویم، بودم ، من وقتی بچه مذهبی بودم در خانه ساعت 4 صبح بلند می شدم که منم بروم قرآن بخوانم. بابام یک تشویقی بکند و البته می خواستم شیر هم بخورم و از این جور حرف ها، واقعاً سحر بلند می شدم که مثلاً ته دیگ بخورم، من سحری بلند می شدم که ته دیگ بخورم. این مسائل را داشتم اما من یاد گرفتم که نماز اول وقت واجب نیست. اما طلب العلم فریضهٌ علی کل مسلم. من یاد گرفتم که حضرت رسول وارد شد یک جایی حلقه عبادت بود و یک جایی بحث علمی بود و حضرت رفت پیش آن کسانی که بحث علمی داشتند. من یاد گرفتم اگر کسی آمده قرضش از من می خواهد نماز را تأخیر بیاندازم و طلب او را بدهم. عذر خواهم من از مادرم، هم اموات روحشان شاد باشد، من از مادرم یاد گرفتم که همیشه نماز اول وقت می خواند، الیته 2 و 3 نصف شب شروع می کرد نماز خواندن تا نماز صبح می خواندو همین آدم که من شیر او را خوردم، همین مادر ، رمضان ها افطار که می شد می گفت گرسنه اید شما بدون من نمی توانید غذا بخورید، بیاییم با شما سر سفره افطار غذا بخورید و بعد بروم نمازم را بخوانم، با ما غذا می خورد، بعد نماز می خواند. چون نماز اول وقت اگر از سر نیت پاک و درون باشد و شخص بسیار خوب است . یک نماز مستحبی است . اما رعایت جلسه را هم باید کرد. من الان از تهران بلند شده ام، دوستان برای من 4 تا تمبرنامه گذاشته اند خوب این تغییرات اذان و این ها می آید اذان می شود حالا این جا شرکت در جلسه نباید تکلف آمیز شود، کسی می توانست برود من هم اگر یک چنین حالاتی داشتم یواشکی می رفتم دو رکعت نمازی می خواند ولی چنین حالاتی ندارم اگر توفیقی بود بعداً می شود آدم نماز را بخواند. ولی برای شما احترام قائلیم که شما به مستحبات به مباحث دینی می پردازید. اما نکته دیگر شما نکته دیگری بود. احسنت مرحبا! نکته شما درد مشترک است من فکر نمی کنم کسی این جا مخالف باشد، شما فرمودید که اگر حرف بزنیم ولی عمل نکنیم، بدترین تربیتی برای بچه ها است واقعاً مرحبا! واقعاً همین طور است البته اگر معلمی بگوید که همیشه باید نماز اول وقت و بعد ادامه بدهد خلاف است، ولی من می  دانم معلمان این سرزمین همه مثل شما این جوری فکر می کنند. اما اگر بی عدالتی بکنیم اگر از دیانت به عنوان بک ابزار استفاده بکنید، اگر انسانیت را بگوییم و انسانیت را زیر پا بگذاریم، اگر بگوییم علم، عقلانیت و پیشرفت کشور همه این ها را زیر پا بگذاریم این خلاف است. ( یا ایها الذین آمنوا لِمَ تقولون ما لا تفعلون کَبُرَ مقتاً عِند الله اَن تقولوا مالا تفعلون) « ای کسانیکه ایمان آورده اید چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و  انجام ندهید» مفت غیر از غضب است، مفت عصبانیت زیاد ایت غیر از غضب است. ما شما را آفریده ایم دیگر شما چرا اینجوری می کنید. زبان خانه هستی است خانه هستی را ویران نکنیم. استاد عزیزم در جامعه ما زبان منهدم شده است واژه ها منهدم شده است، زیباترین واژه ها را ویران کرده ایم، ما با واژه ها بازی کردیم، دو صد گفته چون نیم کردار نیست.

براتان آرزوی موفقیت می کنم باز از این دوست شجاع و همشهری شما که با شجاعت دیدگاه خودشان را بیان کردند خیلی سپاسگزارم. همه دوستان شجاع و عزیزانی را که دیدگاههای خودشان را مطرح کردند الان این جا دیدگاههایی است که مخالف دیدگاه من است شاید به عنوان مهمان رعایت کردید، خیلی به من لطف کردید . برایتان آرزوی موفقیت می کنم. خیلی متشکرم.

مجری

در پایان می خواهیم قدرشناسی کنیم از وقتی که جناب آقای دکتر گذاشتند و قدم روی چشم ما نهادند و به نصف جهان تشریف آوردند انشاالله با خاطره خوبی از اصفهان بروند. و این برگ سبزی است و تحفه درویش، از جناب آقای مدنیان خواهش می کنم تشریف بیاورند یک لوح بسیار ناقابل که به جناب آقای دکتر بدهیم.

والسلام

 

 

                                                                   

 

logo-samandehi

ساعت

اوقات شرعی