نظرات امانوئل کانت درمورد تعلیم وتربیت تلخیص شده توسط اقای دکتر عجبی

 

به نام خدا

خلا صه کتاب تعلیم و تربیت اندیشه هایی درباره آموزش و پرورش

تالیف: امانوئل کانت

ترجمه: دکتر غالمحسین شکوهی

شرح مختصری در مورد کانت:

کانت در سال 1724 در آلمان و در خانوادهای مسیحی متولد شد.کانت کانت در سن  46 سالگی کرسی پروفسور رشته منطق

و متافیزیک را در شهر کنگزبورگ به دست آورد. وی 15 سال آخر عمر خود را با مشکالت حاد ماموران سانسور سپری کرد.

آنها او را متهم به تحقیر بعضی از اصول متن مقدس مسیحی کردند.

کانت به عنوان آدمی با برنامه ریزی دقیق و مشخص روزانه معرفی میشود. تنها تزیین خانهاش پرتره ای از روسو بود. مردم

شهر کونیکسبورگ می توانستند ساعتهایشان را بر اساس برنامههای کانت تنظیم کنند. به خاطر اینکه او در اجرای

برنامههای روزانهاش من جمله پیادهروی بسیار دقیق بود. اما هنگامی که کانت مطالعه کتاب امیل اثر روسو را آغاز کرد

گردش روزانه خود در زیر درختان شهرش را فراموش کرد تا کتاب را یکباره تمام کند.کانت همچنین یکی از برجستهترین

متفکران روشنفکری بود که از ایده نژاد دفاع کرد. کانت در سالهای پایانی عمر به اندیشههای زرتشت نیز عالقمند شد. وی

از اندیشمندانی مانند هیوم و روسو بسیار تاثیر پذیرفته و بر فالسفه بعد از خود مانند هگل تاثیر زیادی گذاشته است.

شرح مختصری در مورد دکتر شکوهی:

دکتر شکوهی که با عنوان پدر علم تعلیم و تربیت ایران نیز شناخته میشود، اولین وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسالمی

و دارای مدرک دکترای علوم تربیتی بود و دارای 60  سال سابقه تعلیم و تربیت و چهره ماندگار تعلیم و تربیت ایران را می

باشد. وی زاده خوسف از توابع بیرجند در سال 1305 است.

2

پیش گفتار

کتاب اندیشه هایی درباره آموزش و پرورش شامل بخشهای: مقدمه مترجم فارسی ، مقدمه مترجم فرانسوی و اصول 113 گانه

کانت در خصوص آموزش و پرورش هست که که به تلخیص)در بیست و یک بند ادغام شده( مورد اشاره قرار گرفته است.

مقدمه مترجم فارسی

خواننده با مطالعه این کتاب نه فقط با نظرات کانت راجع به تعلیم و تربیت آشنا میشود، بلکه عالوه بر آن، کانت را در عین

حال از زاویه دانش آموزش و پرورش و فلسفه تعلیم و تربیت می شناسد. از وضع عمومی تعلیم و تربیت آلمان قرن هجدهم

آگاه شده و به علت تاکید کانت روی بعضی نکات پی میبرد. از جریانات فکری و موسسات تربیتی این دوره و نحوه

موضعگیریها در قبال مسائل تعلیم و تربیت مطلع شده و بدین طریق، سیر اندیشه صاحب نظران را در بستر تاریخی آن

مشاهده میکند. ارتباط فرایند تربیت را با مابعدالطبیعه درک و در هر یک از این موارد با سوابق فکر کانت و متفرعات آن

در گذشته و آینده آشنا میشود.

مقدمه مترجم فرانسوی

کانت در سرتاسر دوران اشتغالش معلم بود. در نوشتههایش به اندیشههای زیادی درباره آموزش و پرورش برمیخوریم. به

روشنی نظر او را درباره مساله عدم توافق محتوای آموزش با امکانات ذهنی دانش آموز میتوان دید. آموزش غالباً معلوماتی

را عرضه میکند که دانش آموز هنوز واقعاً در سن درک آن نیست. اینجا آموزش نظم طبیعت را مختل میکند. به جای اینکه

آموزش و طبیعت را به این طریق در برابر یکدیگر قرار دهیم، بهتر است آنها را به هم مربوط کنیم یا الاقل آنها را طوری

هدایت کنیم که به یکدیگر بپیوندند. با در برابر هم قرار دادن آنها جز بار آوردن دانشمندانی ساختگی که دانش در آنها

رشدی ایجاد نکرده بلکه ظاهرشان را به لعابی اندوده است، کاری از ما ساخته نیست و به همین دلیل است که دانشگاهها

بیش از سایر موسسات جامعه، مغزهای آشفته تولید میکنند.

همچنین کانت مانند روسو میخواهد که از آموختن اندیشهها خودداری کنیم. باید اندیشیدن آموخت. موضوع آموختن

محتوای یک کتاب نیست. این فکر عمیقاً در ذهن کانت جایگزین شده که تعلیم و تربیت بزرگترین و دشوارترین مسالهای

است که آدمی با آن درگیر است.

وضع مدارس عمومی قرن هجدهم در آلمان را در چهار نکته میتوان خالصه کرد، در مقام اول کیفیت معلمان کامالً تاسف

آور بود. اغلب اوقات معلم مدرسه، کارگر داوطلبی بود که گاهاً پیدا نمیشد و این وظیفه را اشخاص مختلف، تجار ورشکسته،

دانشجویان مردود و معلوالن جنگ عهدهدار میشدند. همه کسانی که چیزی بلد بودند، می خواستند سمتی جز معلمی

مدرسه داشته باشند. شغل معلمی مدرسه پناهگاه همه کسانی شده بود که نمیتوانستند جای دیگری کار پیدا کنند و

آموزش نزدیک به دو قرن به چنین افرادی واگذار شده بود. در مقام دوم حضور در مدرسه نامرتب بود. از آنجایی که مدرسه

بیفایده به نظر میرسید، معموالً اولیا اطفال خود را به حضور مرتب در مدرسه وادار نمیکردند. در مقام سوم مدرسه به

3

اندازه کافی نبود و در مقام چهارم تعلیمات مدرسه از سیاست ارتجاعی کلیسا و سالطین رنج میبرد. متاسفانه در قرن هجدهم

مفهوم کودک را نیز نمیشناختند. معموالً کودکان همه جا لباس بزرگسال بر تن داشتند چه فقیر و چه ثروتمند. لذا الزم

بود مدارس به کلی بازسازی شوند. مدارس از لحاظ سازمان اولیه معیوب بودند و خود معلمان به بازآموزی نیاز داشتند. این

دگرگونی تنها با یک انقالب سریع ممکن بود نه یک اصالح تدریجی.

توجه به این نکته حائز اهمیت است که آزادی که مانع تشکیل تعلیم و تربیت به عنوان علم میشود همان چیزی است که

مساله تعلیم و تربیت را مطرح میکند. کانت میگوید» آدمی تنها مخلوقی است که باید تربیت شود«. به علت آزادی خود

آدمی موجودی دارای صیرورت است و در میان همه موجودات فقط آدمی به راستی، هستی زمانی دارد. حیوان با غریزهاش

هرچه تواند بود هست. بدین معنی که هیچ گونه هستی زمانی ندارد و به محض اینکه به دنیا آمد هر چه در وجودش الزم

بوده، نهاده شده است. اما نقطه قوت آدمی قوه تکامل آن است قوهای که با مساعدت مقتضیات، سایر قوا را متوالیاً به ظهور

میرساند. حیوان پس از هزار سال همانند نخستین گونه اولیه خود است. انسان در آغاز هیچ نیست، چون آزاد است، آزادی

اش به روشنی نمایانگر پوچی است که خود آدمی باید هستی خویش را از خالل صیرورت از آن رها کند از این رو تعلیم و

تربیت مسئله خاص انسان است، آدمی چه باید بشود چه میتواند بشود، قدرتهایش تا کجا میتواند پیش برود...

اگر فقط موجودی با طبیعت برتر تعلیم و تربیت ما را عهدهدار میشد در آن حال میتوانستیم بدانیم که از آدمی چه میتوان

ساخت. آدمی آزاد است و در نتیجه میتواند بینهایت پیشرفت کند. برای بهرهمند شدن از امکانات بیپایان در اختیار آدمی

انسان باید بلد باشد خود را تربیت کند. اما آدمی مساله تعلیم و تربیت را حل نکرده و چون آزادی از دسترس معرفت عقل

آدمی به دور است نمیتواند آن را به طور کامل حل کند و این دور منطقی به وجود میآید: برای درست تربیت کردن باید

درست تربیت شده باشیم. کانت به پیروی از روسو میگوید گویا مشیت الهی بر آن بوده که آدمی ناگزیر خیر را از وجود

خود به دست آورد. لذا گویی چنین مخاطب قرار گرفته: »به دنیا درآیی. تو را به همه استعدادهایی که الزمه خیر بودند

مجهز کردم. بر توست که آنها را بپروری و به این طریق شقاوت و سعادتت به خودت مربوط است«. پس باید تجربه را دنبال

کرد یا به عبارتی از نسلهای گذشته درس گرفت.

کانت به حق معتقد است که گاهی باید به تنبیه متوسل شد و تنبیه را به دو صورت اخالقی و مادی آن میپذیرد. ولی با

پاداش خیلی موافق نیست. زیرا معتقد است پاداش به کودکان روحیهای کاسب کارانه میدهد. تعلیم و تربیت وقتی عمیقاً

فهمیده شود همان تجربه کل انسانیت است. به همین جهت کانت تعلیم و تربیت و سیاست را در فکر واحدی به هم مربوط

میکند:»دو مکشوف انسانی است که میتوان به حق آنها را به عنوان دشوارترین یافتههای بشر در نظر گرفت فن حکومت

کردن بر مردم و فن تربیت کردن آنها«. تصور اساسی و فکر پرتوانی که بعد الهام بخش فلسفه آلمان خواهد گردید این

موضوع است که سیاست و تعلیم و تربیت تفکیک ناپذیرند. از طرفی باید بدانیم اگر دولت در کار آموزش و پرورش دخالت

کرد و در جهت دیکته کردن برنامههای درسی وارد شد موفقیت در کار خوب غیر ممکن است و اتریش نمونه خوبی از این

موضوع است. اداره مدارس باید به دانشمندان واگذار شود.

کودکان اقتدار را بیش از آزادی دوست دارند و این عالقه منشأ اغلب عادات ناپسندی است که کودکان به آنها مانوسند. مثالً

بالفاصله بعد از تولد گریه میکنند خشمگین میشوند تا دیگران را کامالً مطیع ارادهشان کنند.

4

لذا اگر در جوانی آدمی را به حال خود بگذارند و با وی هیچ مخالفتی نکنند در سرتاسر دوره زندگی خوی وحشیگری را

حفظ میکند. پس رفتار آدمی باید در ضبط آورده شود و در آموزش و پرورش فرصتی منفی وجود خواهد داشت که کانت

آن را انضباط مینامد. فقدان انضباط عیبی بزرگتر است تا فقدان آموزش. زیرا این یکی میتواند بعد ترمیم شود ولی طرد

وحشیگری امکان ندارد و اشتباهی که در مورد انضباط رخ دهد، جبران ناپذیر است.

آن کس که آموزش ندیده باشد خام است، آنکه منضبط نباشد وحشی است.

کانت درین رابطه میگوید با ایجاد عادت می توان مردمان را بار آورد. افالطون میگوید از میان حیوانات وحشی، اداره کردن

کودک از همه دشوارتر است. زیرا همان اندازه که منشا فکری هنوز مجهز نیست، همان اندازه از لحاظ دوز و کلک بارورتر

است که در هیچ حیوان دیگری مشابه ندارد. اما کانت اعتقاد دارد تعلیم و تربیت با بار آوردن و ایجاد عادت به پایان نمیرسد

و برای این کار مفهوم کار را معرفی میکند و میگوید اینکه کودکان یاد بگیرند کار کنند حائز اهمیت فراوان است. آدمی

تنها جانوری است که باید کار کند. کار ابتدا تبعیت است. کار کردن، شناسایی بار زندگی، واقعیت آن و گردن نهادن به

مقتضیات آن است. خواه تغییر ماده باشد و خواه انجام وظیفه. مستلزم تبعیت از قوانینی است که برخاسته از دیگران است

و در عین حال ذهنیت و حریت هم هست. ضمن کار آدمی دست به اقدام و عمل هم میزند. کانت میگوید آدمی

سرگرمیهایی که میتواند زندگیاش را مطبوع گرداند هوش و فرزانگیاش و حتی حسن نیتش را با کار نشان میدهد. با کار

کردن انسان بین تبعیت و حریت، موجبات عبور خود از طبیعت به فرهنگ را فراهم میکند.

چه مدتی تعلیم و تربیت باید طول بکشد؟ تا زمانی که طبیعت خواسته که آدمی از آن پس شخصاً خود را اداره کند. تا وقتی

که غریزه جنسی در او رشد کند. تا وقتی که بتواند پدر شده، الزم باشد خود تربیت دیگران را عهدهدار گردد. یعنی تقریباً تا

16سالگی. بعد از16  سالگی تربیت ثمربخش نیست. بدین معنی که تعلیم و تربیت دیگر نمیتواند در کودک تغییر واقعی

ایجاد کند و فقط میتوانند تکمیل کننده باشد.

کانت سه دوره در تعلیم و تربیت تشخیص میدهد. دوره نخست دوره پرورش تن است که کانت هنوز آن را تربیت طبیعی

مینامد. مرحله دوم تربیت فکر و پرورش روان است. مرحله سوم تربیت اخالقی است که قطعیترین اهمیت را قائل است و

بنیانگذار تربیت دینی خواهد بود.

مراحل مختلف تربیت باید با هم هماهنگ باشند. مثالً در کودکی که طی آن پرورش تن مهمتر است، نباید از رهبری کودک

به پاسخگویی به بعضی مقتضیات اخالقی غفلت شود.

تربیت اولیه باید فقط منفی باشد. یعنی چیزی بر پیش بینیهای طبیعت نیافزاید، تنها باید مزاحمتی برای طبیعت ایجاد

نشده باشد. والدین باید مراقبت کنند که در کودک عادتهایی که برای خلق و خوی زیان آور میباشد ایجاد نشود. مادر باید

از لذتی که حین مشاهده غذا خوردن کودک احساس میکند صرف نظر کند. اما با توجه به اینکه پرورش تن از پیش متضمن

نوعی تربیت اخالقی است، والدین عالوه بر هر چیزی از پاسخگویی به جیغ زدن بچه ها خودداری خواهند کرد. گوش دادن

به جیغ زدن اطفال بدون تشخیص اینکه پای درد و رنج یا بوالهوسی در میان است، کودکان را سلطه جو و منفور بار میآورد

و قلب و خلق و خوی ایشان را تباه می کند. نخستین تباهی، زاییده تسلیم شدن به اراده سلطه جوی کودک است، چنانکه

بتواند هر چیزی را با جیغ زدن به دست آورد. کانت دقیقاً نمی گوید از چه سنی تربیت بدنی باید آغاز شود. چند سال باید

5

طول بکشد. چند ساعت باید به آن اختصاص یابد. تربیت بدنی را از بازی جدا نمیداند. فکر تربیت بدنی که کار واقعی و

هدایت شده بدن باشد)مانند ژیمناستیک(، در او دیده نمیشود. بنابراین محتوای تربیت بدنی خوب یا بد، از روی فعالیتهای

خود به خودی کودک مشخص خواهد شد.

کانت به دالیل آشکار اخالقی، رقص را که به حق میتوانند به عنوان نخستین شکل تربیت بدنی هدایت شده ملحوظ گردد

کنار میگذارد. در مقابل مثل الک و رسو شنا را توسعه میکند.

کانت بر آموزش سنتی خرده میگیرد که صراحتاً فهم تصور و حتی خود عقل را فدای حافظه میکنند. کانت منکر ارزش

حافظه نیست و پرورش آن را الزم میداند ولی آموزش که تنها مبتنی بر حافظه باشد، سطحی و مخصوصاً مخرب است.

سطحی است چون فقط به کار پرورش حیوان بارکش می آید و مخرب است چون سرانجام به نابودی قوه قضاوت میانجامد.

وی در این رابطه میگوید به خاطر سپردن بسیار الزم است اما سزاوار نیست که به تمرین ساده بدل شود. مثل وقتی که

دانشآموزان به حفظ کردن خطابهها وادار میشوند.

با مزیت قائل شدن برای حافظه، آموزش سنتی نه تنها تعادل سازمانی ذهن را بلکه عالوه بر آن سلسله مراتب واقعی قوای

ذهنی را بر هم زده است. چون باعث شده است که قسمت اعظم سعی روی حافظه که در شمار قوای عالی نیست، متمرکز

شود. حافظ منفعل است در صورتی که ذهن فعالیت آزاد خالق و غیر مقلد دارد. بنابراین نباید فرصت اساسی تعلیم و تربیت

در اختیار حافظه قرار گیرد. حافظه به خاطر فهم و قضاوت پرورش خواهد یافت. حافظه، نوعی پراکندگی و جابجایی ذهن

است. در حافظه، ذهن خود را گم میکند. زیرا دیگر آفریننده نیست. حافظه گرایش به سادگی و تنبلی است و علی رغم

صورت ظاهر، حافظه در حال تمرین، درست عکس کار است و آدمی را به سوی بردگی میلغزاند. رهایی آموزش از چهارچوب

حافظه سبب خالصی آن از لفاظی خواهد شد. حافظه نباید جز با چیزهایی که عالقمند به حفظ کردن آنها هستیم و رابطهای

با زندگی واقعی دارند اشغال گردد. لذا کانت تاریخ را نه به عنوان ماده درسی که باید فرا گرفته شود، بلکه همچون وسیلهای

بسیار خوب برای ورزش فهم و قضاوت مینگرد.

کانت معتقد است طبق روش سقراطی شاگرد به جای اینکه اندیشهها را ساخته و پرداخته از خارج دریافت دارد، خود آنها

را بسازد. البته اجرای روش سقراطی در قلمرو اخالق کامالً امکانپذیر است ولی در خصوص روشهایی که در مدرسهها باید

حاکم باشد چندان مناسب نیست. چون معلم با چند دانش آموز سر کار دارد. به عنوان مثال برای آموزش شرعیات از روش

پرسش و پاسخ بهرهگیری شود. کانت جغرافیا را مهمترین ماده درسی میداند. البته در درجه اول این سلیقه شخصی اوست

چون خود یک جغرافی دان بود. او در این رابطه میگوید نقشههای جغرافیا چیزی دارند که همه کودکان حتی خردساالن

را مجذوب میکند. تعلیمات علمی اولیه باید مخصوصاً با جغرافیای ریاضی و طبیعی مربوط باشد. زیرا جغرافیا میتواند

درسی، زنده و با روح باشد. در قلب این برنامه که منظور اولیه آن شناساندن محل سکونت آدمی یعنی کره زمین است و بنا

بر مالحظات اخالقی، شاگرد را آماده میکند که خود را نه تنها به عنوان فرد یا در مقام شهروند، بلکه به عنوان آدم درک

کند. کانت همچنین ارزش بسیار باالیی برای ریاضیات نیز قائل است. به یاری ریاضیات میتوان محتوای تعلیمات را متناسب

و متوازن ساخت و دانش را با ظرفیتهای ذهنی سازگار کرد.

حال نوبت به عمیقترین قسمت تعلیم و تربیت، یعنی تربیت اخالقی میرسد.

6

از دیدگاه کلی، تربیت اخالقی عبارت است از تکوین خوی و منش. کانت تعاریف زیر را برای خویی و منش اینگونه پیشنهاد

میدهد: استعداد عمل کردن طبق اصول یا استواری عزمی که طبق آن میخواهند کاری را انجام دهند و همچنین ثبات در

اجرای واقعی آن. کانت ثبات رای و منش را به حدی مهم میداند که تصدیق میکند که وقتی ببینیم انسان بد با سرسختی

اغراض خود را پیگیری میکند، احساس ارزشی در قلب ما تولید میشود. خوی و منش آدم بدجنس بسیار بد است، با این

همه، مشاهده اینکه تصمیماتش را با سرسختی به موقع اجرا میگذارد خوشایند است. نظم و ترتیب منشا و اساس ثبات

است. رعایت نظم در فعالیت، مانع تکوین روان بی ثبات و سر به هوا میشود. میتوان کودکان را به حال خود گذاشت تا در

امور بیاهمیت دست به انتخاب بزنند ولی بعد از انتخاب، باید همواره آنچه را که یک بار به عنوان قانون پذیرفتهاند، دنبال

کنند.

منش از سه عنصر اساسی ترکیب میشود: اطاعت، صداقت و حسن معاشرت. اطاعت باید درونی شود و به پیروی از خود

یعنی استقالل اخالقی تبدیل شود که به معنی آزادی است. بدین ترتیب انسان همیشه زمام اندیشه را در کف خود خواهد

داشت و منشا عمل از درون خواهد بود. به همین خاطر است که در تربیت اخالقی سعی نخواهد شد به کودکان دستور داده

شود یا بیش از اندازه از تنبیه استفاده شود. کودک باید یاد بگیرد طبق قواعدی که درستی آنها را درک میکند عمل نماید.

البته با پاداش دادن اعمال نیک و با کیفر دادن اعمال بد میتوان کودک را مطیع ساخت. اما با این کار فردی

بیسواد و بیمنش تولید خواهد شد که به مالحظه اوضاع و احوال عمل و فکر میکند. چنین میکند تا از فالن

مزایا برخوردار شود، چنان میکند تا از بهمان نامالیم در امان بماند. صرف نظر از اینکه بداند آن چه میکند

خوب است یا نه.

جزء مهم دیگر در تکوین منش، صداقت است. آنکه دروغ میگوید منش ندارد. کانت برای صداقت، اهمیت بسیار باالیی قائل

است، تا جایی که به استناد کتاب مقدس یادآور میشود که بدی نه از راه گناه بلکه از طریق دروغ به دنیا راه یافته است.

البته کانت رازداری را میپذیرد. میگوید پرده پوشی همیشه تقلب شمرده نمیشود و گاهی جایز است. لیکن کتمان حقایق،

دستاویز نومیدانه است. دروغ قبل از هر چیز عدم توافق عمیق با خویشتن به گونهای است که آدمی را تا حدی دون شأن

انسانیت تنزل دهد. لذا صداقت عالمت اصلی و مهم منش به شمار میآید.

قاعده حسن معاشرت را میتوان در عبارت زیر یافت: »خود را به جای دیگران بگذار«. تربیت اخالقی از طریق حسن معاشرت

به شادمانی منجر میشود.

کانت از اینکه بعضی از معلمان ارتباط فکری و اخالقی کودکان را تسهیل نمیکنند عمیقاً متاسف است. وی معتقد است

کودک باید خوش خلق باشد به این معنی که نه فقط حساس، تاثیر پذیر و خوش برخورد، بلکه در بند حقوق دیگران باشد.

کانت به مربی توصیه میکند به شدت مراقب مناعت کودک باشد. غفلت از این موضوع، منش را به کلی فاسد میکند.

مناعت کودک با رهبری او به امید پاداش چنانکه پای حیوانی در میان است، آسیب میبیند. همچنین مناعت کودک وقتی

لوسش کنند لطمه میخورد و باالخره وقتی کودک را شرمنده سازند، مناعتش پایمال میشود. شرمندگی و خودبینی دو

نقطه مقابل مناعت هستند.

7

حل دشوارترین مساله تعلیم و تربیت بر عهده تربیت اخالقی است. تربیت اخالقی باید تعلیم و تربیت را تمام کند. این مساله

خود، مساله ای مضاعف است. از یک سو با بالغ شدن کودک، مساله جنسی و از سوی دیگر مساله دینی مطرح میشود.

بحث کانت درباره مساله جنسی کامالً روشن است. اوالً نوجوان را در بیخبری نگه داشتن غیر ممکن است و سکوت، بد را

بدتر میکند. تنها روش ممکن برای مربی در قبال مساله جنسی صراحت است. استمنا به نظر کانت عمل خالف طبیعت در

معنی جدی آن است. آن را قاطعانه محکوم میکند. کانت میخواهد که نوجوان با اطمینان به اینکه انتظار به وی اجازه

خواهد داد به موقع خود در عین حال آدم و شهروند باشد و همزمان از طبیعت و از آداب و رسوم پیروی کند. با صبر پیش

گرفتن از این مخاطره بگریزد. مربی وظیفه دارد مسیر نیروهای اضافی نوجوان را با هدایت او به تمرینهای بدنی منحرف

کند.

در خصوص تربیت دینی کانت اذعان میکند که این مساله راه حل واقعی قطعی ندارد. در دنیای کنونی نمیتوان منتظر ماند

تا قبل از اینکه کودک پس از شکوفایی عقل به تصور خدا برسد، چیزی از آفریدگار نشنود. به عنوان مثال، کودکان شاهد

برگزاری مراسم مذهبی هستند. وادار کردن کودکان به از بر خواندن ماشین وار دستورالعملهای مذهبی، هیچ سودی جز

القای تصوری احمقانه از پرهیزگاری ندارد. بهترین راه برای روشن کردن تصور خدا تشبیه او به پدری است که همه ما تحت

مراقبت او به سر میبریم. به این طریق میتوان به گونهای ثمربخش وحدت بنی آدم را که همگی اعضای یک خانوادهاند

نشان داد. همچنین باید مفاهیم دینی بر اخالق مبتنی گردد نه اینکه اخالق از مفاهیم دینی استنتاج شود. کانت امیدوار

است کودک مبنای دین را در خود پیدا کند و دین امر حفظی، تصوری ساده و تقلید محض نباشد. اگر به این ترتیب تعلیم

و تربیت کامل شود کودک از ارزش زندگی خود به عنوان فرد در مقام شهروند و به عنوان آدمیزاد کامالً آگاه است، میتواند

حسابرسی روزانه نفسش را حس کند و در زمانی که روزهایش در حال به سر آمدن است زندگیش را ارزیابی کند.

اندیشه های درباره آموزش و پرورش

1 - آدمی تنها آفریدهای است که محتاج تعلیم و تربیت است. از تعلیم و تربیت در واقع پرورش)سرپرستی و تغذیه طفل(،

تأدیب و تعلیم توأم با فرهنگ اراده میشود. از این قرار آدمی متوالیاً طفل)نیازمند سرپرستی(, کودک)نیازمند تأدیب( و

دانش آموز )نیازمند آموزش( میباشد.

2 -حیوان نیروی خود را به محض اینکه اندکی از آن برخوردار گردید به کار میبرد. حیوان نیازی به مراقبت ندارد. حداکثر

به خوراک، گرما یا نوعی حمایت نیازمند است. بسیاری از حیوانات به تغذیه نیازمندند ولی نیازی به سرپرستی ندارند. مراد

از سرپرستی، مراقبت مهرآمیز و توجه والدین به بازداشتن فرزندانشان از کاربردهای زیان آور نیروهایشان است. مثالً چنانچه

حیوانی هنگام به دنیا آمدن مانند نوزاد آدمی جیغ بزند، مطمئناً طعمه درندگان خواهد شد.

3 -تأدیب، طبیعت حیوانی آدمی را به طبیعت انسانی تبدیل میکند. آدمی چون غریزه ندارد، ناگزیر باید برای رفتار خویش

برنامهریزی کند. اما چون خام به دنیا میآید، نمیتواند یکباره چنین کند. دیگران باید به جایش این وظیفه را عهدهدار شوند.

تأدیب، فقط جنبه منفی دارد و اثر آن این است که سرکشی طبیعی آدمی را خنثی کند. در عوض آموزش، بخش مثبت

تعلیم و تربیت است. تأدیب، باعث میشود که آدمی به قوانین انسانی گردن نهد و لزوم تبعیت از آنها را احساس کند. این

8

منظور باید زود حاصل شود. به همین خاطر بچهها در ابتدا به مدرسه نمیروند که چیزی یاد بگیرند. بلکه باید عادت کنند

ساکت بنشینند و آنچه را از آنها خواسته شده انجام دهند.

4- عشق به آزادی چنان در طبع آدمی قویست که وقتی یک بار به آزادی خو گرفت هر چیزی را به خاطر آن فدا میکند.

به همین دلیل باید هرچه زودتر به تأدیب توسل جست وگرنه تغییر خلق و خوی بعدها دشوار است. در حیوان، وجود غرایز

این امر را غیر الزم ساخته است. البته آواز خواندن پرندگان از این امر مستثنی است و جوجهها از والدین خود آواز خواندن

را یاد میگیرند. سنت آوازخوانی پرندگان صادقانهترین و پایدارترین سنتهای جهان است.

5  -اگر فقط موجودی با طبیعت برتر از انسان تربیت آدمیان را به عهده میگرفت در آن حال احتماالً از امکانات رشد کامل

آدمی با خبر میشدیم. اما چون امکان پذیر نیست، برآورد دقیق ظرفیتهای آدمی برای ما مشکل است. قصور در تأدیب

زیان آورتر از قصور در فرهنگ است. زیرا اشتباه در تأدیب را هرگز نمیتوان جبران کرد.

6-فکر اینکه طبیعت آدمی بر اثر تربیت، روز به روز بهتر خواهد شد و اینکه میتوان به تعلیم و تربیت صورتی که مناسبتر

با انسانیت است داد، نشاط آور و شورانگیز است و چشم انداز آینده سعادتمندتر نوع انسان را پیش رویمان میگسترد.

طرح یک نظریه تربیتی ولو نتوانیم آن را یکباره تحقق بخشیم، کمالی مطلوب و بیضرر است. نباید این اندیشه را با وجود

مشکالتی که در راه تحقق آن وجود دارد، امر واهی پنداشت. البته تعلیم و تربیت، فنی است که اعمال آن فقط با جمع شدن

نتیجه تجارب چند نسل باید تکمیل شود. هر نسل برخوردار از دانش نسلهای قبل هر روز بهتر از روز پیش میتواند تعلیم

و تربیتی فراهم کند که استعدادهای ذاتی آدمی را در ابعاد بایسته آن توسعه دهد. مشیت الهی بر آن تعلق گرفته که آدمی

خیر نهفته در ذاتش را خود به ثمر برساند.

دو تا از ابداعات بشر را میتوان از بقیه مشکلتر دانست؛ ۴ -هنر کشورداری ۷ -هنر تعلیم و تربیت و مردم هنوز درباره

معنای واقعی این دو اختالف نظر دارند.

7 -معموالً والدین تنها در بند آنند که فرزندشان در زندگی کامیاب شود و حکام نیز رعایا را فقط به چشم ابزاری در خدمت

مقاصد خویش مینگرند. والدین در بند خانه و فرمانروایان در بند کشورند. هیچ کدام خیر عمومی و کمالی را که برای انسان

مقدر شده و برای آن آمادگی طبیعی دارد نصب العین قرار نمیدهند. لذا طرح تعلیم و تربیت باید جهت جهانی پیدا کند.

به همین دلیل اداره مدارس باید کالً به نظر روشن بینترین کارشناسان موکول شود.

۸ -تعلیم و تربیت سختگیر برای نیرومند ساختن بدن بسیار سودمند است. منظور از تعلیم و تربیت سختگیر تعلیم و تربیتی

است که از ایجاد روحیه راحت طلبی در کودکان جلوگیری کند.

۹ -در خصوص تشکیل خوی و منش باید کودک همواره آزادیاش را حس کند اما به وجهی که با آزادی دیگران مخالفت

نکند. پس کودک باید با مقاومت روبرو شود. برخی والدین با همه خواستههای فرزندانشان مخالفت میکنند تا بردباری آنان

را ورزیده سازند. اما این کار ظالمانه است. باید آنچه که کودک نیاز دارد را به وی داد و سپس گفت همین است و بس. این

تصمیم باید قطعی و غیر قابل برگشت باشد. اگر کودکان برای داشتن چیزی گریه کنند، هرگز نباید با تقاضایشان موافقت

شود. ولی اگر خواستههایشان را درست مطرح کنند و به مصلحتشان باشد باید به آن ترتیب اثر داده شوند. بر اثر چنین

9

رفتاری کودک به راستگویی خو میگیرد. فساد اخالق بر اثر تن دادن به اراده جابرانه کودک به طوری که بتواند هر چیزی

را با جیغ و داد به دست آورد، شروع میشود.

رد تقاضای کودک همیشه باید غیر قابل برگشت باشد و چنانچه دلیل مخالفتی منطقی موجود باشد، درخواست کودک و

لغو به دفعات تکرار شود، پذیرفته نخواهد شد. در هم شکستن اراده کودک وی را غالم صفت میکند در حالی که مخالفت

طبیعی، وی را سر به راه میسازد.

10 -قسمت مثبت تربیت جسمی، فرهنگ نامیده میشود. همین بخش وجه تمایز انسان از حیوان است که مبتنی بر ورزش

قوای ذهنی است. کودک باید در جمع نه مزاحم باشد و نه مصدع. باید خود را با کسانی که وی را دعوت میکنند خودمانی

نشان دهد و در عین حال سر نگهدار باشد. بی آنکه گستاخی کند صریح باشد راه هدایتش به سوی این هدف این است که

در هیچ موردی طبیعتش را تباه نکنیم، نباید مفاهیمی از آداب دانی به وی بدهیم که تنها ترسو و کمرویش میگرداند یا به

عکس وی را به فکر خودنمایی میاندازد. برای کودک چیزی خندهدارتر از رفتار پسندیده پیشرس نیست.

11 -آدمی به اشتغال حتی در مواردی که واجد جنبههای اجبار یا اضطرار میباشد، نیازمند است. آدم باید طوری مشغول

باشد که مستغرق در هدفی که پیش رو دارد از خود بیخود گردد و بهترین نوع استراحتش، استراحت بعد از کار باشد. لذا

کودک باید به کار کردن خو بگیرد و مدتی به کارآموزی بپردازد. و بهترین جا برای پرورش گرایش به کار کردن مدرسه

است.

12 –کلا می که میگوید دانش هر کس به قدر حافظه اوست کامالً صحیح است از این رو پرورش حافظه بسیار الزم است.

لیکن به خودی خود ارزش ندارد. مثالً مردی که از حافظه قوی برخوردار ولی فاقد قوه تمیز باشد، لغتنامه متحرک بیش

نیست. با این وجود این باربران بازار ادب را فایده هم متصور است. زیرا اگر از خودشان کار مفیدی ساخته نیست، الاقل مواد

اولیه الزم برای کارهای سودمند دیگران را فراهم میکنند. یادگیری حفظی تنها به خاطر ورزیدن حافظه، مثل یادگیری

خطابهای با از بر کردن آن، بیفایده است. حافظه باید تنها برای چیزهایی که حفظ آن حائز اهمیت میباشد و برای زندگی

واقعی سودمند است به کار گرفته شود. خواندن داستان حافظه را تضعیف میکند و بدترین چیز برای بچههاست. درس تاریخ

وسیله عالی برای ورزش قوه تمیز و قضاوت است. قوه قضاوت اعمال کلیات در موارد جزئی است و قوه استدالل درک

ارتباط کلی با جزئی است.

البته باید در عین حال که به پرورش فهم و ادراک میپردازیم، حافظه را هرچه زودتر پرورش دهیم، مثالً از راه خواندن و

نوشتن یا گیاه شناسی و تاریخ طبیعی و همچنین جغرافیای ریاضی از طریق سفرنامههای مزین به نقشه و اطالع از وضع

کنونی سطح کره زمین.

13 -در پرورش اخالقی، اگر مبنا را بر سرمشق، تهدید و تنبیه بگذارند همه چیز از دست میرود. نتیجه حاصل از تأدیب

انضباط است نه تربیت. باید مراقبت کرد که کودک طبق اصول کلی مقبول خویش و نه فقط از روی عادت رفتار کند. نه

تنها خوش رفتاری کند، بلکه از آن روی خوش رفتار باشد که آن را درست میداند. در واقع در تربیت اخالقی کودک باید

نقش فعال داشته باشد و منفعل نباشد و همواره اصل حاکم بر عمل خویش و نتایج آن را درک کند.

11

14 -موفقیت تربیت اخالقی در گرو بصیرت عمیق وسیع والدین و معلمان میباشد. تربیت اخالقی، ذهن را در اندیشیدن

ورزیده میسازد. کودک باید یاد بگیرد که طبق قواعد کلی که موجه بودنشان برایش قابل درک است عمل کند. منشا قواعد

کلی رفتار، باید باطن آدمی باشد. اگر در صدد استقرار مبانی اخالقی هستیم نباید تنبیه کنیم. تقدس و تعالی اخالق بدان

پایه است که نباید با قرار دادن آن در ردیف انضباط از قدر آن بکاهیم. نخستین قدم در مورد تقویت اخالقی، تشکیل منش

است. منش آمادگی برای عمل طبق قواعد کلی است. ابتدا قواعد کلی مدرسه سپس قواعد کلی بشریت. وقت شناسی در

تشکیل منش تاثیر بسزایی دارد. بیش از هر چیز فرمانبرداری ،در خوی و منش کودک کیفیت اساسی محسوب میشود.

هرگونه سرپیچی از دستور نشانه عدم فرمان برداری و مستوجب تنبیه است. تنبیه یا مادی است یا اخالقی. البته باید با

احتیاط صورت بگیرد تا مبادا به بنده خویی بینجامد. پاداش دادن هم خوب نیست چون آنها را خودخواه بار میآورد و مایه

مزدور صفتی است. تنبیههایی که با نشانه خشم به اجرا گذاشته شوند، نتایج نامطلوبی دارند و کودک تنبیه را به عنوان

عواقب ناشی از تاثر فرد مینگرد و خود را قربانی آن تصور میکند. در صورتی که هدف آن فقط اصالح است. کودکان را نباید

با مفهوم شرمساری آشنا کرد. این مفهوم در مواردی قابل استفاده است که وارد مرحله نوجوانی شدههاند. تاثیر تربیتی شرم،

مستلزم آن است که قبالً تصوری از افتخار در ذهن جاگیر شده باشد.

15 -کیفیت اساسی دیگر در پایه گذاری منش کودک صداقت است. کسی که دروغ میگوید فاقد منش است و اگر هم چیز

خوبی داشته باشد تنها به سرشتش مربوط است. کودکانی که گرایش به دروغگویی دارند بیشتر به دلیل نیرومندی قوه

تخیلشان است. اگر دروغ کودک سبب فتنه انگیزی باشد باید به تنبیه متوسل شد. تحقیر دروغگو تنها تنبیه مناسب برای

آن است. به هر حال باید از داشتن هر نوع بغض و کینه نسبت به کودکان احتراز کرد.

16 -سومین کیفیت منش، قابلیت اجتماعی است. کودک باید بتواند با دیگر کودکان رفیق شود. کودکان همچنین باید ساده،

آرام و نگاهشان همچون خورشید روشن و باصفا باشد. تنها قلبی شادمان قادر است از ارتکاب عمل صالح احساس خوشنودی

کند. دینی که مردم را افسرده کند، ساختگی و دروغین است. زیرا حق تعالی را باید با قلبی آکنده از نشاط و نه از روی اجبار

پرستش کرد.

17 -به کودکان جز آنچه متناسب با سنشان است نباید تعلیم داده شود. بسیاری از پدران و مادران از اینکه فرزندانشان زود

یاد بگیرند و مثل سالخوردگان سخن بگویند شادمان میشوند ولی معموالً این قبیل کودکان به جایی نمیرسند. کودکی که

به نصایح حکیمانه یک بزرگسال مجهز باشد پا از گلیم کودکانه خویش بیرون نهاده، میمون وار تقلید میکند.

18  -تربیت عملی شامل مهارت، عقل معاش یا تدبیر و اخالق است. عقل معاش یا تدبیر هنر به کار بردن مهارت درباره مردم

است. نخستین گام در راه تشکیل منش پسندیده کنار گذاشتن شهوات است. آدمی باید خو بگیرد که در قبال تمایالتش

طوری رفتار کند که به شهوت بدل نشود. باید یاد بگیرد که از آنچه را نارواست، چشم بپوشد. اعمالی مثل زیارت و ریاضت

و روزه گرفتن اثرات چندان مثبتی بر تغییر ناگهانی رفتار ندارد. نمیتوان انتظار داشت چنین آداب و رسومی از یک آدم

تبهکار به یکباره فردی پرهیزگار بسازد.

19 -برای پایه گذاری منش اخالق کودک باید برای آنها تکلیف قرار داد. اول تکلیف کودک نسبت به خودش و دوم تکلیف

کودک نسبت به دیگران.

11

تکلیف کودک نسبت به خودش این است که از شأن و مقام خاص آدمی آگاه باشد و بداند که وظیفه دارد طوری عمل کند

که شرافت نوع بشر را خدشهدار نکرده باشد.

در خصوص تکلیف کودک نسبت به دیگران باید هرچه زودتر، محترم شمردن حقوق دیگران را به کودک القا کرد و مراقب

بود که طبق آن عمل کند. جای مطالعه دروسی که درباره حقوق مردم )این عزیزترین چیز دنیا نزد خداوند( صحبت میکنند

در مدارس خالی است. احساس غم برای دیگران چندان فایدهای ندارد تا اینکه کودک احساس وظیفه خود را نسبت به یاری

رساندن به آنها تحریک کند. کودک باید نه از احساس بلکه از وظیفه شناسی لبریز باشد.

کودک باید یاد بگیرد که بیزاری از سرکشی و حماقت را جانشین دشمنی، ترس از وجدان خویش را جانشین ترس از مردم

و مجازات الهی، عزت نفس و وقار ذاتی را جانشین ظن و گمان مردم، ارزش ذاتی اعمال را جانشین گفتهها و انگیزهها، عقل

را جانشین احساس و نشاط و شفقت همراه با خوشرویی را جانشین فداکاری آمیخته با ترشرویی، شرمندگی و دلتنگی کند.

همچنین باید از اینکه برای روی آوردن شانس اهمیت زیادی قائل شود، وی را بر حذر داشت.

20 -در خصوص تعلیم مفاهیم دینی و مذهبی چون هنوز کودک از تکلیف شناختی ندارد نمیتواند تکلیف مستقیم خویش

نسبت به خدای را درک کند. اگر میشد موجباتی را فراهم نمود که کودکان هرگز شاهد مراسم مذهبی نباشند ترتیب صحیح

این بود که ابتدا توجهشان را به اهداف بنی آدم جلب نمود. سپس قوه قضاوتشان را ورزیده کرد. بعد مطالبی درباره نظم و

زیبایی شاهکارهای طبیعت به آنها آموخت و بعد بر اساس این مقدمات برای نخستین بار مفهوم خدای را با آنها در میان

گذاشت.

دین، اعمال اخالق در قلمرو معرفت خداوند است. اگر دین با اخالق پیوندی نداشته باشد تنها به کوششی برای جلب حمایت

تبدیل میشود. اگر دین فقط بر حکمت الهی مبتنی باشد هرگز نمیتواند چیزی از اخالق را شامل شود. در چنین دینی جز

ترس از یک سو و قصد و نیتهای جهت یافته از تصور پاداش از سوی دیگر پیدا نمیشود و در نتیجه آیینی موهوم خواهد

بود. پس اخالق باید سرآغاز باشد و الهیات در پی آن بیاید.

در خصوص مسائل جنسی نیز باید نوجوان را از شهوترانی و همچنین کام گرفتن از خود بر حذر داشت. با کار مداوم و با

اختصاص حداقل مدت الزم به خوابیدن و در رختخواب به سر بردن، می توان از چنگ انگیزههای این عمل رهایی یافت.

21 -به هیچ وجه نباید به کودکان اجازه داد حتی یک بار به خدمتکاران دستور بدهند. آگاهی از تساوی مردم در بحبوحه

عدم تساوی مدنی)نابرابری در رتبه اجتماعی( را باید کم کم به وی القا کرد. همچنین نوجوان باید بداند تصمیم نگرفتن بهتر

از گرفتن و اجرا نکردن است. باید احساسات انسان دوستانه نسبت به دیگران و سپس جهان وطنی را توسعه داد. باید به

کودکان آموخت که روان خود را با عالقه به پیشرفت عالم بشریت گرما بخشند. باید به جوان نشان داده شود که امید به

برخورداری، پربارتر از حصول آن است و در آخر اینکه رسیدگی به حساب روزانه زندگی ضروری است طوری که بتوان در

آخر عمر ارزش هستی خویش را تخمین زد.

 تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.....

logo-samandehi

ساعت

اوقات شرعی