سخنرانی دکتر محمود مهرمحمدی

مطالب ارائه شده توسط جناب آقای دکتر محمود  مهرمحمدی   با عنوان :

(بازاندیشی درمسایل آموزش وپرورش وحاکمیت ، نقطه عزیمت تحول درکیفیت )

درموسسه ایما درروز یکشنبه 3 شهریور ماه 98

سلام علیکم و رحمه الله از صمیم قلب سپاس می گویم خداوند را به خاطر توفیقی که نصیبم شد.  همچنین کسانی که بانی این وصل و این حضور در این محفل بسیار  نورانی و گرانقدربودند ، به ویژه جناب آقای مدنیان که این دعوت از طرف ایشان مستقیما به عمل آمد. حضور در جمع همکاران ارجمندی که هر کدام به نوعی تاثیرگذار بوده اند و با تمام  قوای  خود  آنچه که از جنس انرژی و استعداد خداوند بهشون داده صرف اعتلای تعلیم و تربیت کرده اند . برای من مایة مباهات و افتخار است علاوه بر این حضور به دعوت موسسه ای انجام گرفته که همانطور که اشاره فرمودند پیش از من شش شخصیت برجسته را دعوت کرده یه خورده برای من سنگین است . من در سلسله آن افرادی که پیشتر در این نشست ها حضور داشته اند واقعا نمی گنجم و خودم را در آن حد و اندازه نمی دانم،  ولی به هر حال دیدار دوستان و عزیزان مایة خوشبختی است . فکر می کنم که این نکته را اشاره بکنم جا دارد که آموزش و پرورش ما بدنة مدنی اش بدنة خیلی ضعیف است  و بدنة دولتی اش بدنة خیلی فربه و پهنی است . پهن پیکر بودن بدنه دولتی آموزش و پرورش به عنوان یکی از معضلات آموزش و پرورش ما همواره مورد توجه قرار گرفته . این یعنی  بدنة غیردولتی ، بدنة عمومی و مدنی ای که در پیوند با آموزش و پرورش قرار می گیرد و سرمایه ها و استعدادهای آزاد را  می خواهد جهت بدهد به سمت مسألة آموزش و تربیت و بهبود کیفیت نظام آموزشی ناچیزاست .  این ضعف را به نظر من بایستی بهش اقرار بکنیم .  از این جهت هم فکر می کنم که یک مؤسسه ای (NGO)  مثل ایما واقعا دریک چین بافتی روئیده و این رویش را واقعا بایستی با تمام معنا مهم تلقی کرد و قدر دانست. انشالله که امثال مؤسسه ایما در جهت تقویت  مشارکت بخش مدنی و جامعه مدنی درامر توسعة آموزش و پرورش روز به روز در کشور بیشترشود و در استان های مختلف تکثر بشوند . آنچه در اصفهان اتفاق افتاده می تواند الگویی باشد برای تکثیر حضور علاقمندان به امر تعلیم و تربیت و فعالیت در چهار چوب های سازمان های غیر دولتی به نفع توسعة تعلیم و تربیت کشور.

 بنا به پیشینه ای که من دارم شاید جمع  انتظار چنین بحثی که عنوان آن را ملاحظه می فرمایید " بازاندیشی در مسایل  آموزش و پرورش و حاکمیت ، نقطه عزیمت تحول درکیفیت "  از من نداشته باشد. پیشینه ام  یک مقدار تو حوزة برنامه ریزی درسی بوده ،  بنابراین اگر من برای برنامه ریزی درسی بحث می کردم به نظرم خیلی  مورد انتظار و قابل پیش بینی تر بود .  یا اگر در مورد حوزة پژوهش در تعلیم در تربیت من بحث می کردم ، باز هم این طور بود یا حتی اگر در مورد سند تحول بحث می کردم .  آقای مدنیان هم فرمودند جلسه ای دوستان این جا جمع شدند بحث کردند. یا حتی راجع به تربیت معلم پیشینة اخیرم بود سابقة پایان بخش دوره خدمت رسمی ام در دانشگاه که منتهی شد به بازنشستگی در تربیت معلم بود در دانشگاه فرهنگیان . این برای  بحث تربیت معلم که یک بحث فوق العاده با اهمیتی هم هست باز از بحث هایی بود که انتظار می رفت من در این جا مطرح بکنم و اگر مطرح می کردم بیشتر با پیشینه  من همخوانی می داشت .  اما من سراغ هیچکدام از آن بحث ها نرفتم شاید هم اشتباه کردم ، شاید واقعاً انتخاب درستی نکرده ام . اما شما بنده را ببخشید اگر در واقع نهایتاً تشخیص شما این بود که نباید دراین زمینه بحث کنم. اما واقع قضییه این هست که من از زمانی که درگیر سند تحول شدم از همان پایان دولت اصلاحات درسال 83 که آموزش و پرورش کارش آغاز شد و خوب طول کشید قرارهم نبود که کار تدوین این سند به عنوان سند بالادستی توسعه آموزش و پرورش در افق چشم انداز یعنی 1404 یک برنامة 20 ساله قرار نبود تدوینش سالیان سال طول بکشد . قرار بود در یک بازه کوتاه یک ساله برنامه زمان بندی مان این چنین بود.  اما این اتفاق نیفتاد و به دلایل مختلفی که نمی خواهم واردش بشوم خیلی طولانی شد .  از همین پروسه یک چنین ایده ای متولد شد . آنجا ما در واقع بحث مان همانطور که  استحضار دارید در سند تحول ما در مورد 6 تا زیر نظام صحبت کردیم زیر نظام راهبری ومدیریت ، زیر نظام پژوهش و ارزشیابی ، زیر نظام برنامه ریزی درسی ،  زیر نظام منابع انسانی، زیر نظام منابع مالی و زیر نظام فضا وتجهیزات . به هر حال آنچه که امروز من دارم مطرح می کنم واقعا تحت تاثیر بحث هایی است که در زیر نظام ها داشتیم و این تحولات که در حوزه این زیر نظام مدیریت راهبری و یکی هم زیر نظام منابع مالی حالا این که چگونه ربط پیدا می کند این ربط را انشاالله در ارائه بحث در خواهیم یافت .  صورت مساله همین شده است که ملاحظه می فرمایید یا به نوعی پاسخ به این مساله این شده است که ما برای اینکه از این وضعیت نامساعد و ناخوشایند از حیث کیفیت در آموزش و پرورش کشورمان رهایی وخلاصی پیدا بکنی باید دنبال یک نقطه عزیمت بگردیم . به نظر من نقطة عزیمت بازاندیشی است یا باز مهندسی نسبت  آموزش و پرورشی است با حاکمیت. .  بگذارید عرضم را آغاز بکنم با آن صورتی که پیش بینی کرده ام . آن طوری که اشاره شد بحث ما جنس اش یک بحث مدیریتی است مدیریت کلان آموزش و پرورش .  همانطور که عرض کردم زیر نظام مدیریت راهبری . ما آموزش و پرورش را  موتور توسعه می دانیم و علتش هم این است که بالاخره هم عقلای جامعه و جهان و هم تجربیات ایرانی به درستی این گزاره شهادت می دهند . هر جامعه ای به هر تعریفی از توسعه که بخواهد دست پیدا بکند ، باید اتکاء آن به سرمایه های انسانی اش باشد . آموزش و پرورش جایی است که سرمایه های بالقوه انسانی به فعلیت در می آید .  ما این را به عنوان پیش فرض بحث خودمان قرار می دهیم که آموزش و پرورش موتور توسعه جوامع هست .  اما متاسفانه در کشور ما این مساله عمیقا فهم نشده ،  اینکه می گویم عمیقا فهم نشده ، البته  بر زبان بسیار جاری می شود .  یعنی هیچ دولتی نبوده است که چنین وصفی از آموزش و پرورش نداشته باشد.  یعنی در فهم آموزش و پرورش آن مقدار که باید خطبه خواند آن مقدار که بایستی مخاطبان را تحریک کرد،  عواطف آنها را برانگیخت کم گذاشته نشده ما از این کارها زیاد کرده ایم .  ولی واقعاً آن باوری که منتهی شود به رفتار ، منتهی شود به سیاست گزاری و منتهی بشود به یک اتفاقات واقعی را ما خیلی کم شاهدش بودیم.  معمولا آموزش و پرورش در هزار توی مسائل و مشکلات جامعه اولویت خودش را متاسفانه از دست داده و در چهل سال اخیر هم ما با این وضعیت مواجه بودیم و بنابراین نتوانستیم به آن چیزی که می گوییم عملاً پایبند باشیم .  می گوییم آموزش و پرورش موتور توسعه است اما واقعاً به اقتضا ی آن عمل نکردیم و به استلزاماتش پایبند نبودیم . مصداق « لم تقولون مالا تفعلون ؟»  هیچ حواسمون هم نیست که در ادامه خداوند می فرمایند« کبر مقتا عندالله ان تقولو مالا تفعلون» . بالاخره ما این وضعیتی که  الان داریم یک مقدارش هم به خاطر همان «کَبُرَ مقتا عند الله» است که یک چیزهایی را می گوییم ولی بهش پایبند نیستیم.  علی ای حال از این پیش فرض که آموزش و پرورش موتور توسعه است  . بلافاصله منتقل می شوم به سر فصل بعدی بحث خودم که اگر آموزش و پرورش ما موتور توسعه جامعه است .  ما  باید دردها و مسائل آموزش و پرورش را شناسایی بکنیم. مسائل آموزش و پرورش ما چیه؟ اشاره شد و من مجدد عرض بکنم که مسائل متعددی دارد آموزش و پرورش ما جناب مدنیان فهرست کردند ،  بعضی از صاحب نظران بعضی از مدیران آموزش و پرورش، خود شما همه در ذهنتون شاید ده ها یا صدها مسأله برای آموزش و پرورش، ریز و درشت بتوانید فهرست بکنید که اینها آموزش و پرورش ما را احاطه کرده . من هیچ وقت تلاش نکردم این مسائل را حساب کنم آقای دکتر فانی  در تعدادی از سخنرانی ها زمانی که در مسند وزارت بودند ایشان می گفتند بالغ بر 700 مسأله برای آموزش و پرورش من پیدا کرده ام .  اما می خواهم با شما در مورد مسائل مزمن آموزش و پرورش صحبت کنم که اگر آموزش و پرورش موتور توسعه است ما باید با این مسائل مزمن یه جوری کنار بیایم و برای حل ان  اقدام کنیم تا برسم به راه حلی که خودم مورد نظرم هست. دو تا مسئله من فکر می کنم در رأس مسائل آموزش و پرورش هست که در حد بحران در مسأله آموزش و پرورش من ادعا می کنم خودش را نشان می دهد .  یکی مسأله کیفیت و دیگری مسألة عدالت که این دو تا مسئله را در یک مسأله هم ما می توانیم خلاصه کنیم و اسمش را بگذاریم عدالت در کیفیت .  یعنی ما نتوانستیم فرصت های کیفی آموزش و تربیت را توسعه بدهیم گرچه فرصت های کمی آموزشی را همچنان که ما می دانیم آمار و اعداد واقعاً در 40 ساله پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسعه کمی آموزش و پرورش رکورد و کارنامة بسیار درخشانی داریم .  اما متأسفانه برابری در فرصت های آموزشی، یعنی دسترسی کمی همه جمعیت لازم التعلیم بیش و کم که باید خیلی هم مباهات بکنیم تبدیل نشده به آن کیفیت یا حداقل به طور متوازن و به طور متعادل و آن طوری که اقتضای عدالت است . کیفیت را نتوانستیم فراگیر بکنیم. امکاناتی را فراهم کرده ایم و توسعه ای که به لحاظ کمی برای آموزش و پرورش فراهم کردیم و نابرابری های جغرافی و جنسیتی و قومیتی را حل کردیم اما  نتوانستیم جنبه های کیفی را تأمین بکنیم . حالا دو تا مسأله عدالت و کیفیت و یا یک مسأله بحرانی عدالت درکیفیت .  یعنی توزیع عادلانه فرصت های کیفی آموزش و پرورش برای رسیدن به  ظرفیت ها و توانمندی های و مهارت هایی که نسل جدید بایستی از آنها برخوردار بشوند  . ما البته در دهه 60 تا 70 واقعاً تحت سیطره کمیت بودیم جناب آقای دکتر ابطحی تشریف دارند آن سالها واقعاً چیزی به نام کمیت و انفجار جمعیت دانش آموزی امان آموزش و پرورش کشور را بریده بود و شاید بهترین کاری که می شد کرد همین بود که  فضا ایجاد بکنیم ، امکانات فیزیکی ایجاد بکنیم ، سخت افزار آماده بکنیم ، اما الان چی؟ یعنی ما آن دوره را با موفقیت پشت سر گذاشتیم و توسعه کمی را محقق کردیم اما الان خصوصاً از پایان دهة 70 رشد جمعیت دانش آموزی مان رو به کاهش گذاشته و پیش بینی هایی هم که سناریوهای جمعیتی برای آینده ایران داریم  حکایت از این می کند که ما این فرصت فراغتی داریم یا   یوم الفراغی الان برایمان فراهم شده از نظر بار کمی. ازعامل   جمعیت دانش آموزی که بخواهد همة توجهات و همه انرژی های ما را معطوف به مدیریت کمیت بکند خلاصی پیدا کرده ایم .  حالا دیگه پذیرفته نیست و نمی توانیم از تامین فرصت های کیفی آموزشی و تربیتی یا تأمین از عدالت و کیفیت، عدالت در کیفیت بگذریم .  خوشبختانه همانطور که عرض کردم پیش بینی های جمعیتی  نشان می دهد که ما تا سال 1409 شمسی یعنی تا حدود 10 سال آینده افزایش جمعیت دانش آموزی نخواهیم داشت . جمعیت کشور افزایش پیدا می کند اما گروه سنی لازم التعلیم برابر این پژوهش هایی که در حوزه جمعیت شده افزایش چندانی ندارد . شما را ارجاع می ده م به یک مقاله با عنوان آثار تحولات جمعیتی ایران بر شاخص های کمی و آموزش و آینده نگری جمعیت دانش آموزی تا سال 1409  من به این مقاله مراجعه کردم در فصلنامه  تعلیم و تربیت . آن جا دیدم  جمعیت لازم التعلیم ما تا سال 1409 افزایش چندانی نخواهد داشت و این فرصت است و یک مسئولیت جدی است  . همانطور که عرض کردم آن دوره ای که ما تحت سیطره کمیت بودیم و باید جمعیت را مدیریت می کردیم و می شد در واقع از این پدیده یک مفری ساخت برای نپرداختن به کیفیت، دیگر این مفر و این بهانه  در اختیار نیست. کیفیت، تأمین عدالت در کیفیت یا توزیع متوازن کیفیت یا برخوردار کردن همه دانش اموزان از فرصت های کیفی آموزش یاquality of eduation  باید دغدغه نخست ما، دغدغه اصلی ما در آموزش و پرورش باشد .

بروم سراغ بحث اصلی خودم .  بعد از این مقدمات که ما نیاز به یک شروع تازه داریم. ما باید جرأت دست زدن به یک شروع تازه داشته باشیم این بحث شروع تازه یا یک آغاز متفاوت یا یک تصمیم جدی در این کلیپی که اخیراً پخش شد در فضای مجازی از خانم مرکل که  نمی دانم چنذ نفر دیدند ؟  سخنرانی اخیر آنگلا مرکل در جمع فارغ التحصیلان 2019 دانشگاه هاروارد. چه سخنرانی آموزنده ای  است . آنجا در مواجهه با این جمعیت فارغ التحصیلان 2019 هاوراد آنگلا مرکل یک نقل قول ازهرمان هسه نویسنده آلمان مطرح می کند و سخن خودرا به این نقل قول مبتنی می کند .  هرمان هسه اینطور می گوید .  نیرویی جادویی در همه آغاز ها نهفته است که در زندگی راهنما و یاریگر ما است ، این را مرکل استفاده می کند که شما فارغ التحصیلان  به یک پایانی رسیده اید و این پایان یک آغاز جدید است و شما این آغاز جدید را باید به فال نیک بگیرید .  چون در آغاز ها یک نیروی جادویی نهفته است که در زندگی راهنما و یاریگر شماست . پیام اصلی او به مدیران نسل آینده جهان این است  که هر تغییری را امکان پذیر بدانید.   و آنچنان که او به تجربه زیست خودش اشاره می کند . زندگی دربرلین شرقی ودرپس دیواربرلین .  می گوید هر روز که از سرکار بر می گشته است ،  به عنوان یک پژوهشگر فیزیک یک فیزیکدان برجسته است ،  همیشه از کنار این دیوار رد می شده  و آرزو داشته  که به دنیای آزاد وصل بشود .  هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که این اتفاق بیفتد و با حسرت از کنار این دیوار رد می شدم و می رفتم به آپارتمان خودم .  اما این دیوار برداشته شد .  او از برداشته شدن دیوار برلین که بین آلمان شرقی و آلمان غربی آن زمان این مرز غیرقابل نفوذ را ایجاد کرده بود ، الهام می گیرد که هر تغییر به ظاهر ناشدنی هم بالاخره تحت تأثیر اراده انسانی شدنی است . در آغاز ها هم یک نیروی جادویی به تعبیر هرمان هسه نهفته است و دعوت می کند مخاطبان خود را که از تغییر ،  هراسی نداشته باشید و هر تغییری را یک آغاز  بدانید که میتواند نتایج بسیار مبارکی را در پیش داشته باشد . من از این فراز سخنرانی مرکل  این استفاده را کردم که ما برای حل مسأله آموزش و پرورش مان نیاز به شهامت و جسارت دست زدن به یک آغاز تازه داریم .  و نقد کردن آن  نیروی جادویی نهفته در آن آغاز تازه .  این آغاز تازه از نظر من چیست ؟  این که در سایه تجربیات 40 سالة آموزش و پرورش و سیاستگزاری و مدیریت آموزش و پرورش .  هندسة حاکمیتی آموزش و پرورش را  باز تعریف بکنیم . از نو ترسیم بکنیم، یا  به این سوال پاسخ بدهیم که آموزش و پرورش اگر حاکمیتی است که هست، این فهم ما از حاکمیتی بودن آموزش و پرورش ما را باید به چه نتیجه ای برساند؟ در راستای آن  ایده اصلی خودم که فکر می کنم حل مسأله آموزش و پرورش جز از طریق بازنگری و باز تعریف نسبت حاکمیت با آموزش و پرورش امکانپذیر نیست ،  پیشنهاد می کنم که در مفهوم حاکمیتی  بودن آموزش و پرورش این جور که من عرض می کنم درنگ بکنید، که آموزش و پرورش در حاکمیتی بودنش شکی نیست، اما چه نوع حاکمیتی ؟ نسبت آن با حاکمیت مانند حلقه حاکمیتی بسته است یا یک  حلقه حاکمیتی باز؟  همین . من پیشنهادم اینه که ما دربارة مفاهیم حاکمیتی باز بودن آموزش و پرورش یا حاکمیتی بسته بودن تأمل بکنیم . حاکمیتی باز یعنی چی؟  بالاخره یک چیز حاکمیتی است به نظر ما می رسد  یا به نظر همه می رسد که این بسته است ،  یعنی تحت سیطره حاکمیت است و مدارس تحت به اصطلاح مدیریت یا صفر تا صد حاکمیت است. حاکمیتی بودن معمولا  این طوری به نظر می آید . اما من می خواهم عرض بکنم که اگر به این تلقی اولیه  یک تاملی بکنیم و یک تلنگری بهش بزنیم چطورمی شود ؟ یعنی مفهوم حاکمیتی را حفظ کرده  اما انگاره دیگری را مورد توجه قرار دهیم .  انگارة حاکمیتی باز .  آموزش و پرورش به مثابه دستگاهی است که با آن  به عنوان یک حلقه حاکمیتی باز  برخورد شود. منظورم چیه از حلقه حاکمیتی باز؟  مدل حاکمیتی باز به ظاهر پارادوکسیکال هم هست ، یعنی ما نیازمند این هستیم که  بپذیریم آموزش و پرورش حاکمیتی است ، اما نه الزاماً به آن معنای صفر تا صدی که اسمش را من گذاشتم مدل حاکمیت بسته . بلکه بایستی یک جایی این حلقه حاکمیتی  تأکید می کنم  حلقه حاکمیتی ، چون در حاکمیتی بودن آموزش و پرورش هیچ کس نمی تواند تردید بکند ، یک جایی این حلقه حاکمیتی باید باز شود . حاکمیت باید اراده بکند .  آغاز جدیدی که می خواهم بگویم این جاست . آن نیروی جادویی که در آغازهای جدید نهفته است آن جرأت و شهامتی که عرض کردم ما بعد از 40 سال تجربة مدیریت آموزش و پرورش نیاز داریم بهش توجه بکنیم . تا نکنیم به نظر من به شهادت 40 سال تلاش در عرصه عدالت و کیفیت به مراتب بهتری دست پیدا نمی کنیم . این جاست که حاکمیت باید اراده بکند ، حلقه بسته حاکمیتی آموزش و پرورش را باز بکند .  یعنی ما هم وجه حاکمیتی آموزش و پرورش را حفظ بکنیم و هم باز بودن آموزش و پرورش، مردمی بودن آموزش و پرورش، متنوع و متکثر بودن آنچه که در آموزش و پرورش اتفاق می افتد را باید بپذیریم . چند صدایی بودن در آموزش و پرورش را باید بپذیریم و به رسمیت بشناسیم  . تمایزات  و اختصاصات و آن تفاوت هایی که ما در یک آموزش و پرورش حاکمیتی می توانیم در سطح اجرا یا در مدل های اجرایی آموزش و پرورش داشته باشیم، صداهای مختلف باید شنیده شود . نیروهای مختلف که دارای ایده های مختلف هستند، این ها بایستی بتوانند در کار عرضة مدل های اجرایی آموزش و پرورش یا برند اموزشی - تربیتی  وارد بشوند و دیده و شنیده شوند ، به رسمیت شناخته شوند و پذیرفته بشوند . ترکیب این دو وجه  به این صورتی که عرض کردم می تواند تحول در کیفیت را موجب شود . اگر مدیریت  آموزش و پرورش با انگاره حاکمیتی باز شد یعنی ما می توانیم شاهد اتفاقات و تحولاتی جدی باشیم . حالا عرض می کنم دقیقاً منظورم چیست؟!   حاکمیت موجه  به عنوان یک مدل  حاکمیتی در یک فرایند مدیریتی باز ، این هست که ورود و نقش حاکمیت  را می پذیریم . اما قیمومیت مبتنی بر صغارت را در آموزش و پرورش نمی پذیریم . تأمل بفرمایید قیمومیت مبتنی بر صغارت یعنی کسانی که در آموزش و پرورش هستند،  همه باید گوش به فرمان باشند ، آنقدر رشد و بلوغ ندارند ، آنقدر فهم و درک ندارند که خودشان بدون یک قیم بتوانند جریان آموزش و پرورش را مدیریت بکنند و آموزش و پرورش را و ارائه خدمات آموزشی و تربیتی را به نحو مطلوب داشته باشند . بنابراین تعریف ،  مدل حاکمیتی باز  در آموزش و پرورش نقطه عزیمت تحول و ارتقاء کیفیت . یعنی اینکه ما نقش حاکمیت  را حتماً انکار نمی کنیم و نباید انکار کرد ، اما حاکمیت نقش خودش را نقش قیمومیتی نبایستی تلقی کند نبایستی خواهان دخالت مستقیم خودش  در  صفر تا صد آموزش و پرورش باشد . آموزش و پرورش به شکل مردمی بایستی تنوع و تکثر وجود داشته باشد و همه اینها بایستی به رسمیت شناخته بشود.

 پیشنهاد اساسی من چیه؟ هنوز عرض نکرده ام .  پیشنهاد اساسی ام  مبتنی است بر مقدماتی که در محضر شما عرض کردم . خیلی ساده است؟ پیشنهاد اساسی من یک پیشنهاد بسیار ساده است و آن هم این است  که ما برگردیم به سند تحول آموزش و پرورش .  آن هم اینکه چرخش پیش بینی شده در زیر نظام تأمین و تخصیص منابع مالی آموزش و پرورش را محقق کنیم . عرض کردم  6 تا زیر نظام داریم ،  یکی ازآنها  زیر نظام منابع مالی است  . بحث من بیشتر به حوزة تأمین منابع وزیرنظام مدیریت کلان آموزش و پرورش مربوط می شود . اما پیشنهاد اساسی من این است که ما به چرخش یا سیاست پیش بینی شده در زیر نظام تأمین و تخصیص منابع مالی آموزش و پرورش ،  از عرضه محوری به تقاضا محوری ،  عمل کنیم . این پیشنهاد اساسی من است . شورایعالی آموزش و پرورش الان که من دارم با شما صحبت می کنم  به تازگی توانسته برنامه های  این شش تا زیر نظام را به تصویب برساند و به تایید رئیس جمهور برساند.  دوستانی که علاقمند باشند که بدانند این برنامه هایی که برای هر کدام از این زیر نظام ها به تصویب رسیده چی هست ، در سایت شورای عالی آموزش و پرورش مصوبات همه این اسناد موجود است . من دارم در ارتباط با عرض خودم و آن پیشنهاد اساسی خودم و برای این که عرض خودم را به شکل دقیق تر در رابطه با بردن آموزش و پرورش به سمت الکوی حاکمیتی باز برای شما تبیین بکنم. عرض می کنم که چرخش های پیش بینی شده یا سیاست های پیش بینی شده که ما درهمان راه کارهای زیر نظام یا در بحث هایی که در زیر نظام مالی داشتیم و در این برنامه مصوب زیر نظام  هم خوشبختانه آمده و به تصویب رئیس جمهور هم رسیده ،  سرنخش این  ا ست .  آن هم عبارتست از چرخش ار عرضه محوری به تقاضا محوری در امر تخصیص منابع . از اهدافی که در این برنامه مصوب آمده دو فرازش را می خوانم .  در بخش اهداف زیر نظام به سه بعد توجه شده و در سه بخش اهداف مطرح شده است .  تأمین منابع ، تخصیص منابع، مصرف منابع .  قبل از این که به  سیاست های اجرایی بپردازد . من اشاره به  اهداف مربوط به تخصیص منابع عرض خودم را دارم دنبال می کنم و پیشنهاد اساسی خودم را  ردیابی می کنم .  هفت هدف برای تخصیص منابع آمده که هدف  شماره 3 اینطور می گوید: هدایت مؤثر منابع مالی تأمین شده توسط دولت با استفاده از ابزارهای مالی و بودجه ای و نتیجه محور بودن آثار تربیتی ( کیفی بودن تربیت نظام آموزشی) . آنچه که مورد تاکید من هست هدایت مؤثر منابع تامین شده توسط دولت با استفاده از ابزارهای مالی و بودجه ای است و نتیجه محوری .  این فراز سوم است . فراز هفتم را هم خدمتتان عرض بکنم . فراز هفتم یک قدری صریح تر به آنچه که مورد نظر من و پیشنهاد اساسی من است  پرداخته که عرض کردم ریشه اش هم  درهمان بحث هایی است که در سند تحول داشتیم . بند هفت اهداف تخصیص منابع می گوید ،  توزیع منابع دولتی با رویکرد رقابتی و تقاضا محوری . این چه ربطی دارد به مسألة مدیریت و الگوی مدیریتی حاکمیتی باز در آموزش و پرورش؟  چه جور ربط پیدا می کند ؟ کاری که ما الان می کنیم منابع را توزیع می کنیم بین مدارس موجود که نامش عرضه محوری است . درالگوی تخصیص منابع فعلی  به هر مدرسه ای مثلاً یک مقدار از بودجه دولت تعلق می گیرد و منهای هزینه های ثابت جاری خود آموزش و پرورش. ما زیر نظام والگوی فعلی   است . این عرضه محوری را پیشنهادمان این است  که تبدیل بشود به تقاضا محوری ،  در تخصیص منابع دولتی که به آموزش و پرورش داده می شود . این چرخش  زمینه را فراهم می کند برای اینکه حاکمیت منهای قیمومیت داشته باشیم . چطور؟ چه اتفاقی می افتد با الگوی تقاضا محوری؟ با مدل توزیع منابع دولتی به شکل تقاضا محوری و نه آن کاری که الان می کنیم ،  که توزیع می کنیم و اسمش را اصطلاحاً می گذاریم عرضه محوری . اتفاقی که می افتد این است  که در واقع منابعی که دولت به آموزش و پرورش اختصاص می دهد می دهیم به دست متقاضی خدمت آموزشی . تقاضا محور کردن یعنی این . یعنی هر کسی که در خانه فرزند لازم التعلیمی دارد سهمی از بودجه دولت دارد و یک اعتباری منظور می شود که برای خدمت آموزشی می تواند از این credit  و اعتبار اختصاص داده شده توسط دولت، استفاده بکند. این یعنی چرخش از عرضه محوری به تقاضا محوری .  و چرا رقابتی به خاطر اینکه وقتی شما این کاررا بکنید یک اتفاقات دیگری هم می افتد .  خصوصا  رقابت بین مدارس برای جلب منابعی که حالا دیگر در اختیار مدرسه نیست، بلکه در اختیار اولیای دانش آموزان است، رقابت جدی و رقابت جانانه در خواهد گرفت.و این رقابت علی الاصول« بعداً توضیح بیشتر خواهم داشت» جهت و سمت و سوی آن به سمت ارتقاء کیفیت است. یعنی در واقع مدرسه برای اینکه بتواند این منابع را از دست والدین بگیرد و والدین بیشتری را به سمت خودش جلب بکند که آنها فرزندان خودشان را در آنجا  ثبت نام کنند و آن مدرسه را انتخاب بکنند . طبیعتاً تلاش بر پایه اعتلاء و ارتقاء کیفیت و ارائه خدمات بهتر و مؤثرتر و نوآورانه تر آموزشی و تربیتی را باید در دستور کار خودش قرار بدهد ، گریزی ندارد. **********

یک سلسله اتفاقاتی بر اساس پیشنهاد من خواهد افتاد پیشنهاد، پیشنهاد بسیار ساده ای است . عرض کردم چیزی است که هم در سند تحول در زیر نظام منابع مالی داریم و هم در برنامه مربوط به این زیر نظام که خدمتتان خواندم ردپایش را می توانیم پیدا بکنیم . اگر واقعا عامل باشیم اگر واقعا به همین مدل توزیع یا تخصیص منابع دولتی عمل کنیم  و همین چرخش به ظاهر ساده و خیلی خیلی قابل فهم را بتوانیم در دستور کار نظام آموزشی قرار بدهیم ، آنوقت ادعای من در واقع آنی هست  که یک انقلاب کوپرنیکی در آموزش و پرورش اتفاق می افتد. اکوسیستم نظام آموزشی از آن چه که الان هست به یک چیز دیگر تبدیل می شود . این اثر پروانه را شنیده اید ؟  داستان، داستان اثر پروانه ای است  butter fly effect است .  در بحث های مربوط به هواشناسی مطرح شده . پروانه اگر در یک جنگلی در آمازون بال هایش را به هم بزند ،  تبدیل می شود به یک طوفانی در یک نقطه دیگری در دنیا ، طوفان به پا می کند. یک اثر دو مینویی براثر همین چرخش ساده اتفاق می افتد و این آن چیزی است که من عرض می کنم .  ما اگر شهامتش را داشته باشیم و اگر جسارت داشته باشیم، آغازی می تواند باشد بر پایان بی کیفیتی و ضعف کیفیت در آموزش و پرورش . من یک مقدار توضیح بدهم ، که همین تصمیم به ظاهر ساده ، همین پیشنهاد ساده  اساسی است . ببینید شما مثلا  رابطة بین متقاضی خدمت آموزشی و عرضه کنندة خدمت آموزشی را کلاً  دگرگون می کنید . در اکوسیستم کنونی این متقاضی است که گوش به فرمان مدیر مدرسه است و هر چه که او می گوید بایستی عمل کند و به هر شکلی که او بخواهد او بایستی عمل بکند . اما در این شرایط جدید این رابطه  180 درجه تغییر می کند . مدیر مدرسه بایستی گوش به فرمان ولی دانش آموز و آن کسی که می تواند اعتبارات آموزشی برای اداره مدرسه در اختیار او قرار دهد.

کلاً با این تغییر ساده مدرسه به معنای دولتی دیگر نمی تواند وجود خارجی داشته باشد .  دولتی به معنای  کنونی  . تا من این بحث را مطرح می کنم بعضی ها فکر می کنند من طرفدار خصوصی سازی هستم . حال انکه  اساس بحثم اینه که ما فقط می خواهیم یک تصمیم ساده بگیریم . منابع دولتی را یک جور دیگر توزیع بکنیم. با مدل تقاضا محوری توزیع بکنیم !  این خودش انقلابی در آموزش و پرورش ایجاد می کند و یکی از مهم ترین انقلاب ها همین است که  مدرسه و به مفهوم دولتی نمی توانیم داشته باشیم . مدیریت کردن یک مدرسه دولتی  بر یک مجموعة متغیرها یا نمی تواند پایه گذاری بشود ، که همه چیز باید معلوم باشد . مدیردولتی می رود  جایی مدیر بشود که همة ابعاد کار برایش مشخص است و هیچ بعد مبهم و ناشناخته وجود ندارد . اما وقتی شما  بگویید تو مدیریت می کنی در یک مدرسه ولی اینکه مدرسه تو اساساً پابرجا بماند یا نماند موکول به این است که تو چه طور می توانی ظرفیت های آموزشی و تربیتی مدرسه ات را اعتلا ببخشی و عرضه بکنی که بتوانی متقاضی داشته باشی .  این یعنی اینکه من ممکنه متقاضی داشته باشم و ممکنه نداشته باشم . ممکنه واقعا اگر من کم بگذارم اگر تلاش حداکثری نداشته باشم به عنوان یک مدیر ،  ممکنه اصلا مدرسه ام پا نگیرد و  اصلاً مدرسه باید تعطیل بشود . مدرسه دولتی اصلاًبا یک همچین ادبیاتی نمی تواند سروکار داشته باشد. بنابراین یکی از مهم ترین تبعات و دلالت های چرخش تخصیص منابع که عرض کردم و آن اثر دو مینویی، آن انقلاب کوپرنیکی و به تعبیر دیگر این تغییر اکوسیستم  این است که اصلاً نمی توانیم مدرسه دولتی داشته باشیم. یعنی همان بازاندیشی نسبت حاکمیت با آموزش و پرورش . یعنی بیان عملیاتی اینکه از حلقه حاکمیتی باز وقتی من تعبیر می کنم یعنی چه ؟ یعنی حاکمیت در صحنه آموزش و پرورش در سطوح سیاستگزاری و برنامه ریزی و نظارت و ارزیابی می ماند .  اما صحنه اجرا را ترک می کند. صحنه مدرسه داری را ترک می کند. به بیان  شفاف تر  این چیزی است که من از این باز مهندسی، باز تعریف نسبت حاکمیت با آموزش و پرورش درنظر دارم، در جهت اعتلای کیفیت . فکر می کنم اگر ما این بازاندیشی را داشته باشیم، می توانیم  مسئله مزمن آموزش و پرورش  راحل کنیم . بنابراین والدین حق انتخاب دارند. والدین دیگر مکلف نیستند درهر مدرسه ای ثبت نام بکنند، از حق شهروندی خودشان استفاده می کنند. من تعبیرم اینه که دادن اختیار به این شکلی که من عرض می کنم به والدین برای انتخاب مدرسه ،  حق شهروندی آنان است . نقدی که من به بیانیه  حقوق شهروندی دارم این است که چرا بیانیه همه ابعاد مختلف را دیده  اما چرا حقوق تربیتی شهروندی در آن تعریف نشده ؟ این به نظر من یک بحثی است که می تواند در فضای حقوق شهروندی هم حتی تبین بشود . مولفه  اعمال عاملیت و حاکمیت در انتخاب مدرسه ای که فرزندانشان قرار است درآن تحصیل بکنند .  این انتخاب تابع چشم اندازهایی است که آن مدرسه دارد .  تعهداتی که می سپارد و عملکردی که از خودش نشان داده است .

 معلم تکلیفش چی می شود؟ باز در این تغییر اکوسیسم وقتی ما می گوییم مدیر دولتی نیست مدرسه دولتی نمی تواند باقی بماند، معلم سرنوشتش چیست؟ در این اکوسیستم . معلم هم به نظر من دیگر نمی تواند شرایط کارمند دولت را داشته باشد . چرا؟ به خاطر اینکه ما نمی توانیم به یک مدیر مدرسه بگوییم  شرط بقاء مدرسه ات، ارتقاء کیفیت و تأمین رضایت  مخاطب که والدین دانش آموزان اند ،  باشد اما از آن طرف معلم را بگوییم ما دراختیارت قرار می دهیم. معلم مهم ترین عنصر تعیین کننده کیفیت است ، بنابراین همخوانی نخواهد داشت که ما بخواهیم مدرسه را به  صورت رقابتی  مدیریت بکنیم ،  اما معلم کماکان به عنوان یک نیروی با شأن کارمندی با ساعات موظف تعریف وحقوق ثابت .  خیر!  معلم در واقع تبدیل می شود به یک عنصر حرفه ای که در سایه کیفیت خدماتی که  ارائه می دهد ارج می بیند و اجر می گیرد. اگر خدماتی که ارائه می کند کیفیت نداشته باشد نه ارج می بیند و نه اجری می گیرد. اما اگر این خدمات طالب داشته باشد ،  طبیعی است که او می تواند به شکل کاملاً رضایتبخشی خدماتش مورد توجه قرار بگیرد و جبران خدمت هم به شکل معقول برایش اتفاق بیفتد. نقش سازمان نظام معلمی که بارها و بارها صحبتش شد باز در یک همچین منظومه ای و در یک چنین اکوسیستم آموزشی خیلی خیلی برجسته می شود . سازمانی که متشکل از خود معلمان هست، اینها بایستی صلاحیت معلمان را تعیین بکنند . گواهینامه صلاحیت حرفه ای توسط سازمان حرفه ای معلمان بایستی به آن ها اعطا بشود. اتفاق دیگری که می افتد ستاد آموزش و پرورش به شدت کوچک می شود. و بخش عمده ای از نیروهایی که الان به عنوان عائلة آموزش و پرورش در سطوح ستادی واجرایی  مشغول هستند دیگر نیاز به حضورشان نخواهد بود . مگر اندکی برای سیاست گذاری و نظارتی بایستی حضور داشته باشند .

من عرضم را تمام می کنم و جمع بندی می کنم . سوال : محتوا چه خواهد شد؟ سوال خیلی خوبی است.  در  این نظامی  که من عرض کردم تنوع و تکثر  در برنامه ها  ی درسی را هم بایستی بپذیریم . یعنی مدرسه ای که می خواهد ظرفیت های خودش را عرضه بکند بایستی در یک چهار چوب های مشخصی بتواند قدرت مانور داشته باشد . به اصطلاح  منطقه الفراغ برای مدارس باید دیده بشود .  این منطقه الفراغ ( به تعبیر فقهی) ! درالگوی برنامه درسی در نظام آموزش و پرورش دیده شده است . درآنجا آمده که برنامه درسی مدسه  سه رکن سه تا بُعد یا سه تا بخش دارد .  بخش تجویزی ،  بخش نیمه تجویزی و بخش غیر تجویزی . آنچه که به عنوان فضای رقابتی برای مدارس مطرح می باشد در بخش نیمه تجویزی و غیر تجویزی است . پس  این هم در واقع یکی از استلزامات دیگر برای این ایده و برای  اجرای این مدل مدیریت آموزش و پرورش است . بنابراین  اگر قرار باشد همه تحت تأثیر و کتاب ها تحت تأثیر یک برنامه درسی واحد کتاب های درسی واحد و محتوای واحد باشند ،  باز همچنان که درباره معلم عرض کردم که ما نمی توانیم معلم را با ساعات موظف در استخدام دولت در بیاوریم ساعت موظف هم برایش تعیین کنیم و به مدارس تخصیص کنیم ،  باید به مدارس بگوییم که خودت در جریان رقابت سرنوشت خودت را تعیین می کنی و حیات و مماتت در گرو رقابتی است که می کنی، معلم تعیین کننده است بسیار عنصر تعیین کننده ای است ،  حالا در سایه این پرسش جناب عالی عرض می کنم که حتماً برنامه درسی و محتوا هم بسیار بسیار تعیین کننده است، من در بحثم و در عنوان بحثم نقطه عزیمت را استفاده کردم . ببینید چرا من می گویم نقطه عزیمت ، خواهران و برادران ارجمند این که می گویم این پیشنهاد نقطه عزیمت در تحول کیفیت و ارتقاء کیفیت است؟ این باز مهندسی در نسبت آموزش و پرورش با حاکمیت با آن شرحی که عرض کردم ، چرا  نقطه عزیمت است ؟ نقطه عزیمت یعنی نقطه ای که اجرای  سیاستی  تحولی یا پیشنهادی تحولی که منتظر هیچ پیشنهاد دیگری نباید بماند،  لازم نیست بماند . هیچ پیش نیازی ندارد. ببینید نقطه عزیمت مهم است . ما در این چهل ساله نقطه عزیمت را پیدا نکردیم هر گاه صحبت از تحول شده گفته ایم هل من مزید .  یعنی دست ها به روی دولت . دستگاه آموزش و پرورش مطالبة بخش بیشتر یا در صد بالاتری از بودجه دولتی یا از تولید ناخالص ملی  GNP  را می کند .  این یعنی چی؟ یعنی اینکه تحول اگر قرار باشد با نگاه افزایش جدی یا چند برابر کردن بودجه تخصیص داده شده توسط دولت  به آموزش و پرورش تعریف بشود ،  یعنی هیچ ! یعنی اینکه تعطیل تحول و  به تعلیق در آوردن آن . این نمی تواند نقطه عزیمت باشد . چون تحول را همیشه موکول می کند به یک پیشنیاز .  آن پیشنیاز هم این هست که ما مثلاً سهم مان از بودجه دولت باید 20 درصد بشود .  یا از GNP باید سهممان به 5 درصد افزایش پیدا بکند که  الان زیر 2 درصد است . اشتباه نشود من اصلا مخالف افزایش سهم دولت در آموزش و پرورش نیستم و به شدت هم از افزایش سهم دولت در آموزش و پرورش دفاع می کنم  و دولت را مکلف و موظف می دانم به اینکه این سیاست را دنبال بکند. اما 40 سال معطلی و تجربه آنچه که در این 40 سال تجربه شده است را من می خواهم ازش خارج بشویم . فرض من این است که  از این دور باطل می خواهیم خارج بشویم . ما دچار یک دور باطل شده ایم. هر وقت صحبت از کیفیت در آموزش و پرورش می شود می گوییم منابع بیشتر. دولت هم می گوید من منابع بیشتری ندارم در واقع ما در حال در جا زدن هستیم ،  در مسأله آموزش و پرورش .  به خاطر وصل شدنش به این تقاضای منابع بیشتر .  من به دنبال یک راه فرار هستم، به دنبال شکستن این دور باطل هستم. این پیشنهادی که من مطرح می کنم مستلزم این نیست که بودجة دولت از آنچه که هست افزایش پیدا کند. گر چه انشاالله در سایة فهم بهتر از اهمیت آموزش و پرورش به عنوان موتور محرک توسعه که در ابتدای عرضم گفتم، این اتفاق باید بیفتد .  اما خیلی مهم است که اصلاحگران ما مدیران ما، برای خروج آموزش و پرورش از این وضعیت یک راهی ارائه بکنند که متوقف بر افزایش منابع مالی و افزایش سهم دولت نباشد. پس اگر من صحبت از نقطه عزیمت می کنم به خاطر این هست که فکر می کنم این چرخش از عرضه محوری به تقاضای محوری در توزیع منابع دولتی، لازم نیست منتظر چیز دیگری بماند. این فقط شهامت می خواهد . یک شجاعت می خواهد و یک فهم از آثار تحولی برای تصمیم و ایستادن بر پای این تصمیم . این پیشنهاد  می تواند حتی بصورت  پایلوت، در یک استان، در یک منطقه  هم  شروع بشود .  قرار نیست یکسره ما کل آموزش و پرورشمان را به این سمت ببریم. الزاماً پیشنهاد من چنین چیزی نیست. اما بالاخره می خواهم عرض بکنم که نقطه عزیمت اگر مطرح می شود  مفهوم مهمی است. و ما مثلاً موکول می کنیم بعضی وقت ها بحث تحول را به اینکه  ( باز به نوعی به منابع مالی و تأمین منابع مالی مورد نیاز و تأمین منابع مالی بیشتر به آموزش و پرورش مربوط می شود)  اصل 30 قانون اساسی بازنگری شود . باز  این هم یک نوع پیش نیاز تراشیدن است . ما بایستی بتوانیم با هم فکری بکنیم که بدون هیچ پیش نیازی گام های جدی در راستای ارتقاء کیفیت در آموزش و پرورش برداشته شود . این دور باطل بی کیفیتی یک جایی متوقف بشود و بشکند . من پیشنهادم اینست . که خدمتتان عرض کردم. ممکنه خیلی پیشنهادهای دیگری هم مطرح شود.

 اما به یک اعتبار دیگر هم نقطه عزیمت برای من معنی دارد و دلم می خواهد آن را هم با شما در میان بگذارم و آن هم بر می گردد به مسألة بی عدالتی در آموزش و پرورش . چون ما می خواهیم با این حربه یا با این وسیله هم مسأله عدالت را حل بکنیم هم مسأله کیفیت را . بی عدالتی را چه طور می توانیم حل بکنیم. من فکر میکنم ما اگر در این عملیاتی کردن پیشنهاد تخصیص تقاضا محور منابع، که پیشنهاد اساسی بنده است اگر این توزیع منابع بین متقاضیان و این خانواده ها رایا  ملاک ها و معیارهای عدالت خواهانه  عملیاتی کنیم ؟  آنوقت خیلی اتفاق خوبی می افتد . یعنی چکار بکنیم ؟  من پیشنهادم باز این است که این تقاضا محوری را  .  این سهمی را که به هر خانواده ای که می خواهیم بدهیم،وبگوییم خودت برو  آزادی  و عاملیت ات  را اعمال کن و مدرسه مورد نظر خودت را انتخاب کن ،   این کوپن یا این اعتبار را که به خانواده ها می دهیم ، نسبت داشته باشد با موقعیت اقتصادی، اجتماعی یا دهک اقتصادی آن ها . باز پیشنهاد من اجمالاً این هست که به  نسبت عکس دهک اجتماعی و اقتصادی ما این منابع را توزیع بکنیم .  اگر شما بافرمول عکس دهک اجتماعی رفتید سراغ توزیع منابع مالی آموزش و پرورش آنوقت می توانید به کسانی که در دهک های بالا هستند میزان کمتر و به کسانی که در دهک های پایین اقتصادی هستند بچه های متعلق به طبقات محروم سهم قابل توجه تری را اختصاص بدهید که  نه تنها  برخورداری از فرصت های برابر آموزش و فرصت های کیفی آموزشی در مدرسه برایشان فراهم بشود ،  بلکه در واقع سرریز هم بکند و یک چیزی هم درسبد او بماند برای تدارک  فرصت های کیفی آموزشی در خانه را برای فرزندش وسایر امکاناتی که برای غنی سازی محیط خانه لازم است. ما نیاز داریم که این باز تولید نظام به شدت طبقاتی شده در جامعه مان را جلویش را بگیریم . با پیشنهاد بنده اگر ما بتوانیم بر اساس این پیشنهاد  به سمت و تقاضا محوری برویم و نسبت عکس دهک اقتصادی خانوارها را رعایت بکنیم چه اتفاقی می افتد ؟ اتفاقاتی که می افتداین هست که نظام آموزشی ناعادلانه و نا برابر  و به شدت طبقاتی ما ، امید می رود نابرابری از لحاظ کیفیت درش کمتر و کمتر بشود و بچه های مناطق محروم هم از فرصت آموزش وپرورش با کیفیت برخوردار بشوند .  این خودش کمک می کند به این که وضعیت به شدت طبقاتی در جامعة ما ادامه پیدا نکند . یعنی ما از توزیع عادلانه منابع و ثروتی که دولت  می خواهد خرج آموزش و پرورش بکند شروع بکنیم ، نابرابری کیفیت را به این ترتیب برطرف بکنیم . مناطق محروم از فرصت های آموزشی با کیفیت تری برخوردار شوند و این خودش نتیجه اش انشاء الله این خواهد شد که از شدت طبقاتی بودن  فاصله فاحش طبقاتی که ایجاد شده کم کم کاسته شود . بنابراین،  این هم یک نقطه عزیمت مبارک دیگر است . یعنی اگر از ما سوال بکند که نقطة عزیمت برای جلوگیری از باز تولید جامعه طبقاتی و گسترده تر شدن فاصله های طبقاتی چیست؟ من عرض می کنم که  از آموزش و پرورش شروع بکنیم و در آموزش و پرورش به این پیشنهاد عمل بکنیم. منابع را با فرمول تقاضا محوری توزیع بکنیم و در تقاضا محوری هم با ملاک هایی که به عدالت نزدیک تر است، سهم خانواده ها را تعریف بکنیم و به این ترتیب امکان برخورداری از فرصت های کیفی آموزش و پرورش که برای خانواده ها و بچه های ما و نسل جدید ما که در مناطق محروم زیست می کنند، متأسفانه فراهم نیست، بهتر از گذشته فراهم بشود .   این سبب  می شود که ما از نقطه آموزش و پرورش شروع به کاستن فاصله های فاحش طبقاتی در جامعه که واقعیت امروز ماست ،  بکنیم.                        «والسلام»

 

 

logo-samandehi

ساعت

اوقات شرعی